در صورتیکه نظام سیاسی در اسلام چون اصل و بنیاد پذیرفته شده باشد٬ پس چرا در اصول دین: که توحید٬ نبوت و معیاد می باشد٬ اصل چهارم مانند نظام سیاسی حکومت در اسلام ندارم؟
همچنان در پنج بنای اسلام نیز٬ بنای ششم چون حکومت و نظام اسلامی نداریم – یعنی در اصول فقه که فقه جز از منابع اسلامی می باشد٬ آنهم نه چون قرآن و حدیث معصوم و مقدس که منظور از اصول سیاسی در فقه٬ از آیه ۵۹ سوره نساء مشخص کردن مسئولیت و کار کردهای فرد اول در قانون اساسی است. که پسا تصویب قانون التزامی عمل پیدا می کند.
دین از ذات و سرشت فاقد اجبار و اکراه می باشد. و فرد برای پذیرفتن آن حق انتخاب دارد(اخلاق) – اما حقوق یا قوانین ضمانت اجرا یا الزامات خود را٬ از سوی دولت می گیرد.
در نتیجه: در صورتیکه نظام سیاسی حکومت در اسلام٬ اصل و بنیاد دین پذیرفته می شد: از زمان خلفای راشدین تا دوره عثمانی ها تنوع نظام ها٬ نظر به زمان و مکان نمی داشتیم!!!
دین به معنای آیین و روش که فرد یا انسان به طریق این روش حقیقت یا خدا را درک و معرفت پیدا کند – پس طرفداران نظام سیاسی اسلامی در پی قدرت و منافع خصوصی خودشان می باشد٬ نه متجلی ماهیت دین که آن ماهیت در نزد الله حفظ است. و هیچکس حالت و درجه ایمان یک فرد دیگر را٬ معین و سنجش کرده نمی تواند.
توصیه: یافته های تحقیقی در مورد آیه ۵۹ سوره نساء را٬ از لینک ذیل توجه کنید:
https://youtu.be/06ClfYrfkoE?si=HeFKvilJA8hRYLVA
محمدآصف فقیری