ساقی بریز باده که از نیشعه اش دمی
باشد مرا به قلب پر از درد مرهمی
از هیاهوی اهــریمن ام سخت بیقرار
من شعله ای زنورام و تابان چون شمعی
هستم صدای لیلی ومجنون روزگار
در امتحان عشق مگو ناشی ای... کمی
آزادم از تبار و غمی اصل بود خود
سوزم از افتخار نبوت من هر دمی
غیر از خدا که خالق هر نوع خلقت است...
در روح من وجیبه نباشد سری خمی
لطفی بکن که داغ دلم گم شود به خیر...
فارغ شوم ز درد و تقلای هر غمی
نعمت الله ترکانی