زنـد بر سـینه ام گویـد حوالدار
ضمیرم این مثل را کرد تکرار
نگـفـتــم زیــر تـیــغ نـاز ابــرو
بـه غـیر جـان و دل یار وفادار
تنور داغ هجرانـم بـرافـروخت
پـر و بالـم بـریـد افکند در نـار
نیـابی در نهـادم جـز صـداقـت
یکی باشد مـرا گـفتار و کردار
ز فـرهنگ جهالـت شـرمـم آیـد
شـدم از صـورت افـراط بیزار
بـه نـام دیـن و بـا اسـم خـداوند
شـده مجـرم، شــده دلال بـازار
بـرد حلـقـوم پاک نـسـل انسـان
کند جسـم لطیـف زن سنگـسار
ببرّد دسـت مظلوم نگـون بخت
کُشد مـردان را در زیـر دیوار
بـریــزد آبــروی ذات انـســـان
بـه زیـر دره و شـلاق و تلوار
مهـار اشـتـران بـنـدد بـر خــر
کند عـقـل و هنر را نیز افسار
عجـب بـر تـارک ممبر نـشیند
دروغ و حیله باشـد متن گفتار
بسان تیره شبها قیرگون اسـت
تمام قلب وچشم وذهن وافکار
به مثل بردگان در گوش دارد
طلایـیـن حلـقـۀ روبـای مکار
بـه زهـرآگین تیغ کـیـنـه دایـم
کند جسم و روان خلـق افگار
بـود در خـانـۀ مصئون انسان
بدترازغُندل و از گژدم و مار
بجای عطرمُشک وعنبرو گل
بپاشانـد اسـید و لاشـه و خـار
حکیمان راکند از شهر بیرون
کُشد پیرو جوان و طفل بیمار
بوددرسینه دل خاراترازسنگ
نـدانـد عـاشـقی و ارزش یـار
کند تخریب فـرهنگ و تمـدن
کند معـدوم هرچـه هست آثار
زنـد آتـش بـر بـنـیـاد هـسـتـی
به عنوان جهاد وجنگ وایثار
ز راز عـالــم و آدم چـه دانــد
به غیر تیغ خونآلود و کشتار
نگیرد هیچ جـا در قـلب مردم
اگـرچه میدهـد دالـر و کلدار
به قـول حـافـظ شیراز ای دل
مگـو با مـدعی هـرگز اسرار
به نوک خنجر خونین بنوشت
بسوزانم به نور عشق طومار
13/12/2015
رسول پویان