مادرم ای منبع پیدایشم
مهر پاکت عظمت و آسایشم
ای دمن مهر تو دنیای من
چشم پر از سحر تو مینای من
گوهر اشک تومرا جان بود
آۀ پر از سوز تو طوفان بود
آن شب تاری که برایم زخواب
جست و بشد بهر منش دل کباب
شیرتنش رُوز یی این شیر خوار
لطف و قرارش بنمودم قرار
بوسه ربودی زد و چشمان من
خوش بنمودی دل و هم جان من
بوسه ز رخسارۀ من می ربود
راۀ خدا را به رخم می گشود
روشنی داده به دل کوچکم
آدمی آموخته سرو و صورتم
مادر من، مادر من، مادرم
امر بفرما که بسوزم تنم
امر نما تا که شوم خاک راه
بوسه ستانم ز تو از زیر پا
باد معطر که بِپیچم تنت
تاکه زنم بوسه ز پا تا سرت
شانه شوم بوسه به مویت زنم
جادۀ ره در سرکویت شوم
گُل شوم وحلقه ای برگردنت
زیب دو گیسو و بلورین تنت
تا نفسی جسم مرا گشته یار
خادم و پا بوس تو خدمت گزار
کابل، واصل آباد، ۱۳۵۳ خ.
پوهندوی شمیاغفوری