روایت های... من از چند صدایی با شما دارم
حکایت های از شیطان و از مکر و ریا دارم
نمیپرسد کسی گاهی نماد راستی در چیست؟
چرا در هر سخن لطف فراوان با شما دارم!
کجا حرف حقیقت را کنم کتمان، به نام دین!
من این آزاد بودن را از آدم و حوا دارم
صدای سردِ تاریخ از درون خاک میخیزد
به انجامی پر از اندوه که عمری با شما دارم
مگو دیگر که تاجیکم ، پشتون یا منم ازبک
بگو یا رب چنین بیچارگی را از کجا دارم
به چشم خویش دیدم حاکمانِ شهر وحشت را
که میگفتند فرعونم...! رسالت از خدا دارم
چرا شد رسم این دنیای پر آشوب ما امروز
که من در هر قدم صد حاکم و صد پادشاه دارم
مثال رفتن یک گوسپندی سوی قربان گاه
حدیث خنده داری از قضا و از ریا دارم
سرودم را بخوان در گوش هر جایی مهاجر بود
که صد ها قصه از ظلم تفنگی با شما دارم
مرا در خاطراتِ خود به رنگ سرخ بنویسید
که در آزادگی با شعر صد شور و نوا دارم
نعمت الله ترکانی