رسول پویان
شـب دراز ســرآمـد و بامـداد رسـید
ثبات عـشـق ز اعـماق دل بیاد رسید
بجزوحدت خالص هرچه بود گذشت
چومرگ دلهره وسستی وتضادرسید
سروش غیب بیاورد چون پیام وصل
شکـست رونق باطل زمـان داد رسید
چـونـان غـنچۀ امید در بـدن بشکفـت
که عطر مهر و وفا از دل نهاد رسید
حدیث عشق رسایم زپیچ وتاب گذشت
پـر از ثبات قــدم بـا بـر گـشـاد رسـید
مقـام راسـخ عـشقاق اوج پرواز است
قفس شکـست هماگونه راد راد رسید
تـویی لایـق اورنگ و تـاج سـلطانـی
کروفری که ز جمشید وکیقباد رسید
دمی که نقش تورا زدخدا به لوح دلم
نویـد وصل به مـن از دل مداد رسید
منادیـان سـحر عـطـر نـور پـاشـانیـد
که دل بسینه خوش آمد دم مرادرسید
نمی شـود دیگر تـا ابـد عـشـقم سـرد
کنون که درتن من جان آفتاب رسید