افغان موج   

پاسخ مختصر به ایمیل های دوستان

در رابطه به مطلب " لمبه هم شعله ور شد "

 

 دوستان عزیز سایت افغان موج برمن منت گذاشته نه تنها مطلب مرا به نشر سپرده، بلکه آدرس ایمیل بنده را نیز در بالای مقاله به دست نشر سپرده اند. این کار باعث آن شد، که دوستان بیشماری نامه ها و نظرات ارزشمندی برای اینجانب بنویسند. من از دست اندرکاران ملی و مردمی سایت وزین افغان موج جهانی سپاس می کنم. گر چه به قول یکی از دوستانی که نامه ی انتقادی برایم فرستاده اند، موسوی و امثالهم به ضیاع وقت نمی ارزند. آندوست منتقد نوشته انست: "دوست عزیز آقای حامی، شما در نوشته ی تان تحت عنوان "لمبه هم شعله ور شد" بنظر من دچار دو اشتباه شده اید: ۱) همانطور که خود گفته اید، مگس را به توپ بسته اید و ۲) لمبه نمیدانم، که خانم است و یا آقا، اما از نوشته هایش معلوم میشود که اگر از فکر کلیشه ای او صرف نظر کنیم، فکر نکنم که مانند سید حسین خان موسوی و داد خان نورانی کثیف السرشت باشد و نوشته ی کوبنده ی شما متاسفانه باعث درپچالی و نا امیدی او شده است. ببینید، در مقاله ی تازه ای که علیه مطلب شما نوشته است، از جاده تفکر، تمرکز و درست اندیشیدن خارج شده و نقل وقول های مطالب شما را اگر از مقاله اش بیرون کنیم، غیر از دشنام های بی ربط  و رکیک که واقعا سزاوار موسوی و نورانی اند، دیگر چیزی بدرد بخور و پر محتوی ای در آن یافته نمیتوانیم." از نقل نامه هایی، که مملو از محبت و ارجگذاری اند، صرف نظر می کنم، منتها بسیاری از دوستان به شمول منتقد ارجمند برخورد بنده با دگماتیزم، استفاده از تضاد میان دشمنان را تائید کرده اند، ولی با آنهم خواستار مقداری روشنی در مورد دگماتیسم و استفاده از تضاد میان دشمنان شده اند. دوست دیگری نیز که در وجود لمبه طینت آلوده ی مانند موسوی و نورانی را نمی بیند، مینویسد: "حامی جان عزیز، من فکر میکنم، که اگر خودت در مورد استفاده از تضاد میان دشمنان و دگماتیسم مقدار بیشتر توضیح بدهی، شاید لمبه نادم گردیده و براه اصولی برگردد..." خدمت عزیزانی که زحمت کشیده و بنده را مورد نوازش قرار داده اند، باید عرض سپاس کنم و مخصوصا دوستی که انتقاد کرده اند، بنده را بیشتر از همه ممنون ساخته است. اینک سطوری را فقط بخاطر تقاضای این دوستان می نویسم و الی حشرات موسوی الخصلت و نورانی الکیفیت به جواب دادن نیز نمی ارزند.

 بنظر من دگماتیسم شیوه ی تفکر انسان های تنبل، یکجانبه گرا، عام گوی و سطحی نگریست، که در برخورد به پدیده ها مرتکب اشتباهات آتی میشوند:

 ۱) آنها با تنبلی خاصی که دارند، حوصله ی تحقیق در پدیده های عینی را نداشته، نمیدانند، که سیب را باید چک زد تا مزه ی آنرادرک کرد، آنها بجای شکار حیوانات جنگسالار و رفتن به مغاره ی آنها(پارلمان پوشالی)، خلاصه بجای تغییر واقعیت های عینی، چون دوشیزگان نازدانه و جوانان نازپرورده کتابها را میخوانند ولی متاسفانه از درون آنها نیرچیزی جز تظاهر و تکبر بیرون نکشیده ، به معلومات کنده و بریده ای، که از اینجا و آنجا بدست می آرند، کفایت می کنند. اینان کلیشه های از قبل ساخته شده دارند، و به برش حقایق از سرور ته آن میپردازند، تا لباس کلیشه های دگم شان را بتوانند، به تن واقعیت ها بکنند.

 ۲) آنها جز سیاه و سفید، رنگ های دیگری را نمی شناسند، آنان حتی در میان همان رنگ سیاه و سفید هم به درک درجات و تون های مختلف از سفید تا سیاه نیستند. آنها کار خود را ساده کرده و با تنبلی خاصی که دارند، فقط یک تضاد و آنهم میان خود و دشمن را می شناسند و از تضاد میان دشمنان بوی هم نمی برند، چه رسد، که عالمانه و عاملانه و عامدانه ازین تضاد ها به نفع کشور و مردم خویش استفاده ببرند.

  ببنید، کشور ما به گره گاه تضاد های گوناگون تبدیل شده است، دگماتیکرهای ما فقط یگانه تضادی را که می بینند و قبول دارند، تضاد میان مردم و دشمنان مردم است. آنها در داخل افغانستان از درک تضاد های مختلف عاجزند. آنها تفاوت قایل شدن میان نوکران کشورهای اشغالگر و کشورهای دشمن اشغالگران را نمی بینند. تضاد میان نوکران کشورهای متفاوت اشغالگر، که از تضاد میان اربابان شان ناشی میشود، نیز برای آنها اساسا مفهوم نیست. آنها وقتی تضاد میان امریکا وسایر کشورهای اشغالگر را دیده نمی توانند، تضاد های میان مردم امریکا و دولت ایالات متحده و تضاد میان جناح بندیهای مختلف این دولت که اصلا انکار از آیات متبرکه ی دگماتیکی و "چپ" آنها محسوب می شود و خمینی وار بینندگان این تضاد ها را در کنار سلمان رشدی قرار داده تکفیر می کنند. "در قضیه افغانستان میان اشغالگران اختلاف بنیادی و اساسی موجود نیست و همه اشغالگران با فیصله جمعی و با همکاری نزدیک به یکدیگر بر کشور ما هجوم آورده و ..."(۱) می بینید، که دگماتیکران ما افراد ساده ای هم نیستند، آنها قادر به ابداع در تیوری انقلابی و کشیدن خط بطلان بر اصول اساسی آن هستند. انقلابیون همیشه تضاد میان جناح های مختلف امپریالیستی را اساسی دیده و وحدت، همکاری و همگونی آنها را بمثابه پدیده ی موقتی، ناپایدار و گذرا می نگرند، در حالیکه سنگمغزان دگماتیکر ما برین اصول اساسی با یک چرخش قلم، بسیار ساده و آسان خط بطلان می کشند. نخیر دگماتیکره ی عزیز! شما نمیتوانید با استعمال کلمات "بنیادی" ،"اساسی" ، "فیصله جمعی" و "همکاری نزدیک" بروی تضاد کشورهای اشغالگر و امپریالیستی پرده بکشید. ببینید، اگر از گردباد تبلیغات امپریالیستی امریکا مبنی بر سلاح های اتمی عراق و سایر تهمت های بی بنیاد علیه آنکشور بگذریم، یکی از دلایل حمله بر عراق معاملات اقتصادی فرانسه، روسیه و سایر کشورهای اروپایی با آنکشور بود، که با حمله به عراق مناسبات این کشورها را با عراق قطع کرد و از طرفی هم ایالات متحده بحران اقتصادی خود را، که تنها از معاش مامورین دولت بیش از شش ماه مقروض بود، با چپاول هزینه های اقتصادی عراق تا حدی کاهش داد. بسیاری کشورهای اروپایی حمله امریکا بر عراق را بر مبنای همین تضاد بایکوت کرد و شاید بگوش تنبل شما کلیشه سازان نیز رسیده باشد، که بوش گفت، که به کشورهای بایکوت کننده حتی در بازسازی عراق نیز سهمی قایل نخواهد شد. اما زمانیکه جنگ مقاومت ملت قهرمان عراق علیه ابرقدرت امریکا فزونی گرفت، بوش دست گدایی بسوی معاونت این کشورها دراز کرد. همین حالا در افغانستان ابرقدرت امریکا به قیمت حدودا ۴،۷ میلیارد دالر امریکایی سلاح های کهنه و فرسوده ی خود را بالای اردو و پلیس افغانستان فروخت، که به متحدین خود درین بزنس هیچ حقی قایل نشد و دولت آلمان هنوز چند تا تفنگچه اش را آب نکرده بود، که سروصدای رسوایی آن از جانب مطبوعات وابسته به سی ـ آی ـ ای بالا شد، تجارت عمده ی مواد مخدره بدست امریکا می باشد و... اینکه چرا بسیاری از کشورهای اروپایی نمیخواهند، ماندن ارتش شان در افغانستان را تمدید کنند، به بشردوستی آنها رابطه نگرفته، بلکه از تضاد و عدم رضایت شان از سیاست ایالات متحده امریکا ناشی میشود.

 میان درک تضاد و استفاده از آن و دگماتیکرهای ما بحرها فاصله وجود دارد. امریکا دشمن عمده و اصلی یی نه تنها کشور ما بلکه تمام بشریت می باشد. اما آیا می توان چون دگماتیکران ما چشمان خود را بسته و دهن خود را باز نمائیم و امریکا را یکسره مورد حمله قرار دهیم. نخیر ایالات متحده امریکا نیز به مثابه یک جامعه بشری دارای تضادهای گوناکون می باشد. تضاد میان خلق ایالات متحده امریکا و دستگاه حاکمه جبار، تضاد میان جناح سرسخت امپریالیستی و جناح های لیبرال، تضاد میان عده ای از افراد بشردوست درون دستگاه حاکمه و دستگاه استخباراتی آنکشور به مثابه ضد بشری ترین دستگاه جهنمی کره ی ارض. حتی کسانی که الفبای سیاست را مطالعه کرده باشند، میدانند، که جنگ ادامه ی سیاست است و سیاست ادامه ی جنگ می باشد، منتها با وسایل متفاوت. انقلابیون راستین که جنگ علیه استعمار و امپریالیسم را در هردو جبهه ضروری، لازم و ناگسستنی می بینند، به خوبی میدانند، که در جنگ خواه جبهه ی نظامی مطرح باشد، و یا جبهه ی سیاسی، پیروزی زمانی بدست آمده میتواند، که تمام سنگرهایی را فتح نمایی، که دشمن آنها را مورد استفاده علیه خلقت قرار میدهد. کنسرن های سلاح سازی و مالی، که گردانندگان اصلی دولت ایالات متحده ی امریکا را تشکیل میدهند، از طریق دستگاه های استخباراتی و سایر سازمانهای ضد بشری در دست داشته میخواهند، برای نابودی و سرکوب مردم مستعمرات و نمایندگان انقلابی شان از یکسو پلان های شوم و ضد بشری شان را از مجالس سنا و پارلمان خود پاس کنند. آنها باید مردم شان را به بهانه ی خطر تروریسم فریب داده، از یکسو پول شان را جهت تمویل جنگ های ضد بشری شان بیرون آرند و از سوی دیگر اولادهای آنان را از آغوش گرم خانوادگی جدا کرده، از سوی راهی جنایت و کشتار و از جهتی قربان منافع امپریالیستی شان نمایند. حال این دگر اراده خارائین، ایمان بی تزلزل، پشت کار حوصله مند و دوامدار و قبول خطر ترور شدن از جانب دستگاه جهنمی استخبارات ایالات متحده امریکا و عوامل آنرا می طلبد، تا چشمان خلق امریکا و تمام عناصر ضد تجاوز و جنایت را باز کرده، شگاف میان جناح جنگ طلب و سایر جناح های ضد جنگ را عمیق تر ساخته به تجرید دشمن اصلی پرداخت. جویای عزیز ملت ما وقتی با پذیرش خطر مرگ سرش را در دستش گرفته و تلاش می کند، تا آخرین فرد و جناحی را که ممکن است، علیه جنگ ترغیب کند، در حقیقت با کمال هوشیاری سیاستش را بروی این اختلافات بنیان گذاشته و به نفع ملت و مردم خود از تضاد ها سود میبرد. این کار را نمیتوان با تکرار طوطی وار شعار های میان تهی آنهم از بستر گرم امپریالیسم، لفاظی و عبارت پردازی های "انقلابی" انجام داد. ما اعتراف می کنیم، که دگماتیکرها کار شان را با بستن چشمان و گشاداندن دهان شان آسان می کنند، وقتی تمام تفاوت ها و تضادها در جهت امپریالیسم و استعمار را نادیده گرفته و همه را به عین شلاق می کوبند، منتها اینان از انتهای نادانی با کوبیدن بی جهت کل تمام اجزایی را، که ممکن است از صف دشمن جدا کرد، در کنار آن قرار میدهند. این بیماران از انتهای کودنی کودکانه آب سیاب دشمن عمده میریزند و به خادمان بی معاش آنها مبدل میشوند.

 به اجازه دوست منتقد ما یک پرسش مختصر از لمبه خانم دارم و آن اینکه وقتی آنها در مورد موسوی و نورانی مینویسند، که آنها "شهامت انقلابی را دارند که احیانا اگر اشتباهی را مرتکب شده باشند از خود انتقاد نمایند" منظور شان کدام اشتباهاتست؟ آیا منظور رقص برهنه ی دادخان نورانی بروی میزهای گرد تلویزیون های حامی دولت پوشالی می باشد، که اوشان در آن رقص ها بجای زنگ و جامن از چپن کرزی استفاده می جویند و یا این خوشرقصی از نظر لمبه جان اشتباه نبوده، هنرنمایی استادانه می باشد؟ در مورد اشتباه موسوی منظورشان از پادوی او در رکاب آقای هاشمیانی می باشد، که چشم کور ملا عمر را بوسیده است، یا کدام اشتباه دیگری را در نظر دارند؟

 امید است، که با تحریر این مختصر سبب رضایت خاطر دوستان را مساعد ساخته باشم. به امید پیروزی ملت ما بر اشغالگران متجاوز، به دگماتیکران ما نیز حوصله تحقیق علمی، شجاعت شرکت در مبارزه عملی و برون آمدن از بستر گرم امپریالیسم را تمنا می کنم.

      زنده باد افغانستان!

      درخشان و پرشکوه باد راه جویا این وارث برحق ملالی میوند!