افغان موج   

بهرام رحمانی
روز جهانی زبان مادری، ریشه در اعتراضات مردم آزادی‌خواه و تحت‌ستم دارد. در دهه شصت میلادی، دانشجویان بنگلادش پیشگام اعتراض به ممنوعیت زبان مادری و تبعیض شدند. این اعتراضات تازه در سال 1999 به گوش یونسکو و سازمان ملل رسید. تا این که روز 21 فوریه از طرف یونسکو به‌عنوان روز جهانی زبان مادری نام‌گذاری شده ‌است. نام‌گذاری این روز در کنفرانس عمومی یونسکو در سال 1999، به‌منظور کمک به‌تنوع زبانی و فرهنگی انجام شده‌ است.

براساس متن منتشر شده در ویکی پدیا، مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز به دلیل اهمیت زیاد آن، سال 2008 را سال جهانی زبان‌ها اعلام کرد.
دلیل نام‌گذاری روز جهانی زبان مادری، از زمانی آغاز شد که در سال 1952 دانشجویان دانشگاه‌های مختلف شهر «داکا» پایتخت امروزی کشور «بنگلادش» که در آن‌زمان پاکستان شرقی نامیده می‌شد و هنوز مستقل نشده بود، از جمله دانشجویان دانشگاه داکا و دانشکده پزشکی آن تلاش جهت ملی کردن زبان بنگالی به‌عنوان دومین زبان پاکستان‌(در کنار زبان اردو) تظاهرات مسالمت‌آمیزی در این شهر به‌راه انداختند.
به‌دنبال این حرکت دانشجویان، پلیس به آن‌ها تیراندازی کرده عده‌ای از آن‌ها را کشت.
بعد از استقلال بنگلادش از پاکستان و به درخواست این کشور، برای اولین‌بار سازمان یونسکو در 17 نوامبر سال 1999 روز 21 نوامبر‌(برابر با دوم و گاهی اول اسفند) را روز جهانی زبان مادری نامید و از سال 2000 این روز در بیش‌تر کشورها گرامی داشته می‌شود و برنامه‌هایی در ارتباط با این روز برگزار می‌گردد.
به‌این ترتیب، به باور یونسکو که بازتاب‌دهنده دیدگاه علمی رایج در این حوزه است درک فرهنگ‌های متفاوت به‌عنوان سرمایه‌های معنوی و میراث بشری و تعامل بین فرهنگی بیش از هر چیز از رهگذر زبان میسر خواهد شد و به‌حاشیه راندن و یا حذف یک زبان، عملا به‌کنار گذاشتن بخشی از فرهنگ بشری منجر خواهد شد و هر گونه تعامل سازنده و موثر بشری چه در چارچوب سیاست و چه ورای مرزهای سیاسی را دشوار و بلکه غیرممکن خواهد ساخت.
یونسکو، هم‌چنین معتقد است تنوع زبانی سبب گسترش فرهنگ صلح و تفاهم فرهنگی می‌شود. زیرا هر زبان حامل فرهنگ متمایزی‌ست و واجد فرصت‌ها و آموزه‌های مفیدی برای جامعه بشری‌ست.
این سازمان، هم‌چنین با عنایت به اهمیت تنوع زبانی، در بیانیه‌ها و پیشنهادهای سالانه خود به مناسبت این روز بر پشتیبانی و برنامه‌ریزی برای آموزش و پرورش دو زبانه یا چند زبانه، به‌خصوص با به رسمیت شناختن نقش محوری زبان مادری در شیوه‌های طبیعی یادگیری، در همه سطوح آموزش و در همه محیط‌ ها تاکید می‌کند.
***
یکی از مواردی که بخش قابل‌توجهی از ایرانیان که زبان مادری آنان فارسی نیست؛ ‌فارغ از این‌که دارای چه دیدگاه سیاسی‌ای هستند در مورد آزادی زبان توافق نظر دارند و آن را حق مسلم خود و همه بشریت می‌دانند. برنامه‌ریزی آشکار سیستم سیاسی و فرهنگی حاکم در نزدیک به یک‌صد سال گذشته برای نادیده گرفتن زبان‌های غیرفارسی در ایران و به‌حاشیه راندن آن‌ها در زندگی سیاسی و اجتماعی و سیستم آموزشی تنها با همکاری مستقیم و غیرمستقیم بخش مهمی از جامعه با این سیاست‌ها ممکن و عملیاتی شده است. بخش موثری که حمایت نظری و فکری چهره‌های موثر فرهنگی، روشنفکری و ادبی جامعه را با خود داشته‌اند.
این همراهی بخشی از جامعه با حکومت برای فارسیزه کردن فضای سیاسی و اجتماعی ایران، به شکافی زبانی در ایران دامن زده است که شهروندان مجبورند سلطه مطلق زبان فارسی را بپذیرند و برای کسب موفقیت به زبان فارسی تحصیل کنند و تحقیر کسانی که زبان فارسی را به لهجه مطلوب مرکز ادا نمی‌کنند، به معضلی در جامعه ایران تبدیل شده و با بار شدن شکاف‌های طبقاتی و مذهبی حاکم، هر چه بیش‌تر شهروندان کردها، آذری، بلوچ‌، عرب‌، لر، ترکمن و …، تحت فشار قرار گیرند. به‌زوری که در حال حاضر استان‌های محروم کشور به‌ویزه خوزستان در حال انفجار قرار گرفته است. زیرا علاوه بر سرکوب مداوم مردم عرب زبان، فقر و بیکاری و هم چنین آلودگی هوا نفس مردم این منطقه را بریده است. ایران بر اساس شاخص تنوع زبانی، دست‌کم شش زبان متمایز دارد که همگی در حوزه سیستم آموزش و پرورش ممنوع هستند.
شکافی متراکم که بازی‌ها و گروه‌بندی‌های سیاسی حول آن شکل گرفته است و با توجه به اصرار یکی از طرفین بر ادامه سیاست خود و اصرار طرف مقابل بر احقاق حقش تحقق همبستگی را که به درستی منوط به تفاهم زبانی شده است، ناممکن می‌سازد.
سیستم مافیایی و تبه‌کار حاکم بر جامعه ایران و جریان اجتماعی هم‌سوی آن در این حوزه، یا باوری به ضرورت آموزش چند زبانه در یک جامعه چند زبانه ندارند و آن را اتلاف وقت و انرژی یا حتی غیرممکن می‌دانند، یا بیش از مسئله ضرورت یا عدم ضرورت علمی و عملی این سیاست، نگران مسأله تمامیت ارضی ایران هستند و سیاست چند زبانه را مقدمه «تجزیه ایران» می‌دانند.
در مقابل، این هم هتبعیض و نارباری، ظلم و ستم حاکمیت، فعالان برابری‌طلب و مخالف تبعیض و نابرابری، خواهان چند زبانه کردن سیستم آموزشی هستند. چرا که زبان مادری منتقل‌کننده وجوه بارز فرهنگی است که به برداشت‌های خاص کودک از جهان شکل می‌بخشد و موجب تفاوت در رفتار فردی او، الگوهای یادگیری و سبک فکری او خواهد شد. به‌این معنا، میزان موفقیت یک دانش‌آموز در فعالیت‌های آموزشی جدای از جنبه‌های فردی تابعی از فرهنگ اجتماعی اوست که در پیوند با زبان مادری شکل می‌گیرد. بنابراین، آزادی زبان، بر خلاف دیدگاه‌های شوونیستی و حاکمان قداره‌بند، نه عامل تجزبه و تفرقه، بلکه کاملا برعکس، عامل همبستگی و دوستی در بین انسان‌هاست!
علاوه بر این، دشواری فهم زبان آموزش موجب وابستگی هر چه بیش‌تر کودک به زبان شفاهی خواهد شد و امکان موفقیت او را در سیستم آموزشی تحت تاثیر قرار خواهد داد. نتیجه نهایی چنین فرآیندی در مناطقی که زبان آموزش و زبان مادری کودک یک‌سان نیستند افزایش افت تحصیلی، ترک تحصیل زود هنگام دانش‌آموزان، دشواری رقابت با دیگران در آزمون‌های سراسری، تقویت حس خصومت با زبان رسمی آموزش و در نهایت تشدید تفرقه و خصومت در حوزه سیاسی است.
برای نمونه بنا بر برخی آمار که فعالان عرب‌زبان ارائه می‌دهند، از جمله به دلیل دشواری‌های آموزشی ناشی از محرومیت کودکان عرب ایرانی از حق آموزش به زبان مادری نرخ بی‌سوادی، افت تحصیلی و ترک تحصیل در این مناطق بسیار بالاست.
بنا بر این آمار، یک سوم دانش‌آموزان عرب ایرانی در دوره ابتدایی، یک‌سوم از راه یافتگان در دوره راهنمایی و در نهایت سه چهارم از دانش‌آموزان باقی مانده در دوره متوسطه ترک تحصیل می‌کنند، یعنی از هر چهار دانش‌آموز عرب که به مدرسه می‌روند فقط یکی دیپلم می‌گیرد.
آن‌ها در نهایت بر این عقیده‌اند که انحصار آموزش رسمی به زبان فارسی که یکی از جلوه‌های آشکار زبان‌کشی و نسل‌کشی سفید است، موجب افت پایگاه اجتماعی زبان اقلیت‌ها و اختلال در ماهیت و نقش انتقالی آن‌ها می‌شود. زبانی که به نگارش در نیاید و در فرایند آموزش و کاربرد رسمی با واژه‌گزینی و خلق کلمات مناسب برای اختراعات و فرآورده‌های جدید بشری خود را به روز نکند، قابلیت ارتباطی خود را از دست داده و در نهایت می‌میرد.
تجربه سایر کشورها نشان می‌دهد آموزش دو یا چند زبانه و به رسمیت شناختن حق آموزش به زبان مادری نه تنها باعث تفرقه و تشدید علایق واپس‌گرایانه نشده بلکه بر همدلی و وحدت شهروندان در عین حفظ تنوع افزوده و چالش‌های امنیتی در کشورهای چند زبانه را به چالش‌های سیاسی قابل مدیریت تقلیل داده است.
بنابراین، تحمیل یک زبان واحد به گروه‌های انسانی که هویت‌های زبانی متمایزی دارند در واقع جز از رهگذر زبان‌کشی و نسل‌کشی هویتی گروه‌های متمایز ممکن نیست و نتیجه آن نه وحدت ملی که پیوستگی آمرانه و تصنعی گروه‌های انسانی فاقد هویتی‌ست که پیوستگی و وحدت ظاهری‌شان با کم‌ترین فشار و در شرایط بحرانی در هم خواهد شکست.
محروم کردن انسان از آموزش به زبان مادری روند آموزش فرد را دچار اختلال می‌کند و احساس محرومیتی در انسان می‌آفریند که تمام هستی او را متاثر می‌کند. در مقابل قائل شدن حق برخورداری از آموزش به زبان مادری در پرتو سیستم آموزشی دو یا چند زبانه ضمن این‌که متضمن تامین حقوق شهروندی و حقوق اقلیت‌های ملی در ایران است، با تقویت حس تعلق، به وحدت و همبستگی اختیاری بین شهروندان ساکن ایران یاری رسانده و ضمن حفظ زبان‌های مادری هم‌چون ذخایر و سرمایه‌های فرهنگی، به غنای فرهنگی کشور نیز می‌افزاید.
واقعیت غیرقابل انکار جهان کنونی ما، این است که ریشه همه تبعیض‌ها، ستم‌ها، سرکوب‌ها، جنگ‌ها، تروریسم و هم‌چنین فقر و فلاکت نه تنها در گرایشات ارتجاعی آن، بلکه در کلیت این سیستم ستم‌کار و ظالمانه، نهفته است.
سرمایه‌داری و گرایشات مختلف آن از ئئولیبرالیسم و ناسیونالیسم گرفته تا میلیتاریسم، فاشیسم، مذهب و...، نه تنها ستم ملی را تقدیس می‌کنند، بلکه هر نوع تبعیض و ستم و نابرابری جنسیتی، ملیتی، مذهبی و استثمار شدید و وحشیانه نیروی کار و کسب سود بیش‌تر، از پایه‌ای‌ترین و اساسی‌‌ترین اهداف و سیاست‌های سرمایه‌داری جهانی است. از دیدگاه سرمایه‌داری جهانی، اکثریت شهروندان جهان باید فرودست باشند و اقلیتی با اتکا به سرمایه، دولت، ارتش، پلیس و گرایشات ناسیونالیستی و مذهبی و...، بر جهان حاکمیت کنند. بنابراین، خود سیستم سرایه‌داری جهانی با کلیه نهادهای اقتصادی، سیاسی و حقوق بشری خود هم‌چون بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، سازمان ملل متحد، کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، ناتو، انواع پیمان‌ها و میثاق‌های مختلف بین‌المللی و... گرفته تا دولت‌ها و ارتش‌ها و پلیس‌ها، همگی در خدمت حفظ منافع اقلیتی سرمایه‌دار و جوهر و اساس تبعیض و نابرابری هستند.
گاردین، در گزارشی که در اواخر دی ماه 95، هم‌زمان با برگزاری مجمع جهانی اقتصاد در داووس منتشر شده است، بنیاد خیریه آکسفام نسبت به شکاف اقتصادی رو به افزایش جهانی هشدار داد و اعلام کرد که ثروت هشت ثروتمند نخست جهان معادل 426 میلیارد دلار و برابر با ثروت 6/3 میلیارد نفر‌(نیمی از جمعیت جهان) است.
این بنیاد خواهان ایجاد مدل اقتصادی جدید و تغییر روند افزایش نابرابری‌های کنونی شد و می‌گوید روند کنونی می‌تواند به بروز پدیده‌هایی هم‌چون خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و ظهور دونالد ترامپ کمک کند.
سال گذشته، در گزارش آکسفام آمده بود که 62 نفر از ثروتمندترین افراد جهان ثروتی معادل نیمی از جمعیت فقیر جهان دارند. اکنون بخشی از این تغییر شدید ناشی از آن است که اطلاعات جدید نشان داده‌اند اوضاع فقر در چین و هند بسیار بدتر از چیزی است که پیش از این تصور می‌شد و همین مسئله باعث شده است تا درک بهتری نسبت به اختلاف طبقاتی موجود شکل بگیرد.
گزارش مجمع جهانی اقتصاد، یعنی این نهاد خود سرمایه‌داری جهانی هم نشان می‌دهد که از سال 2008 تا 2013، میانگین درآمد افراد در 26 کشور توسعه یافته جهان، به‌طور متوسط 4/2 درصد کاهش پیدا کرده است. البته این مجمع، انکار می‌کند که افزایش نابرابری «قانون آهنین سرمایه‌داری» نیست، بلکه به انتخاب سیاست‌های درست بستگی دارد.
هم‌چنین در این گزارش بیان شده است که 51 درصد از 103 کشور مورد بررسی، در امتیاز شاخص‌های توسعه در پنج سال گذشته پسرفت داشته‌اند.
اما در مقابل این همه اجحاف و وحشی‌گری و جنایت سیستم سرمایه‌داری، این نیروهای استثمارشده، چپ، کمونیست و برابری‌طلب بودند و هستند که در طول تاریخ، با همه کمی و کاستی‌هایشان، همواره بر علیه هرگونه ستم و تبعیض جنیستی، ملیتی، مذهبی و غیره مبارزه کرده‌اند و استثمار انسان از انسان را بزرگ‌ترین نقض پایه‌ای حقوق انسان می‌دانند.
هم‌چنین این نیروهای سوسیالیست، برابری‌طلب و مخالف ستم و استثمار، شعار عمومی‌شان این بود که «به‌رسمیت شناختن حقوق ملل تحت ستم تا سر حد جدایی.» به‌نظرم اکنون با توجه به رشد نیروهای مولده و ارتباطات و تحولات عظیم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و تکنیکی، جهان به یک دهکده تبدیل شده است که کمابیش همه از اوضاع همدیگر باخبرند و در صف‌بندی‌های سیاسی و اجتماعی از همدیگر حمایت می‌کنند. به‌عبارت دیگر، اکنون مرزها و تفاوت‌های فرهنگی نسبت به گذشته کمرنگ شده است. بنابراین، ضروری‌ست که نیروهای برابری طلب و عدالت‌جو و مخالف ستم و نابرابری نیز با توجه این دستاوردهای و تجارب و پیشرفت‌های تاریخی اهداف و خواسته‌های خود را ارتقا دهند. اگر روشن‌تر بگویم منظورم این است که ما در سال‌های اخیر، با اقدامات سیاسی متحولی روبه‌رو هستیم که تا حدودی به ویژه در عرصه رفع ستم ملی اهداف و سیاست‌های گذشته ما را بارورتر کرده و عملا به‌ما نشان داده است که چنین سیاستی اصولی، انسانی و عملی است. آن‌هم وقایع خیره‌کننده روژاوا‌(کردستان سوریه)، آن‌هم در دل کشوری که دچار جنگ داخلی و کشتار و ویرانی بی‌سابقه‌ای شده است ک نتیجه تاکنون آن تاکنون منجر به آوارگی نصف جمعیت 23 میلیونی این کشور، جان‌باختن حدود نیم میلیون نفر و... شده است. اغلب شهرها و روستاهای این کشور، به ویرانه تبدیل شده است. اغلب کشورهای منطقه و قدرتمند جهان مستقیم و غیرمستقیم در این جنگ دخیل هستند.
براساس «فدرالیسم منطقه‌ای دمکراتیک» و یا خودگرانی و خودمدیریتی دموکراتیک، هر کانتون یا منطقه فدرال خود از شوراها و انجمن‌ها و یا پارلمان‌های محلی که از طریق انتخابات، امور محلی و منطقه‌ای خود را اداره می‌کنند، تشکیل شده است. این مسئله به‌ویژه برای پاسخ به‌تنوع زبانی موجود در کردستان سوریه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. با وجود عربی‌سازی مناطق کردی توسط دولت بعثی سوریه، پیکارگران روژاوا هرگز نخواستند این بخش از جمعیت را از مناطق کرد بیرون رانده و جنگ کرد و عرب راه بیاندازند. البته به جز جمعیت اسکان یافته تحت سیاست عربی‌سازی، ساکنان عرب، آشوری، ارمنی، چچن و... نیز هستند که حتی قبل از عربی‌سازی از ساکنان این مناطق بوده‌اند. هم‌اکنون نیز در مناطق عرب‌نشین و یا آشوری‌نشین شوراهای منطقه‌ای فعالیت دارند و نمایندگانی در ترکیب کانتون‌ها دارند. مسئولین کانتون‌ها اعلام کرده‌اند که آن‌ها فدرالیسم دمکراتیک منطقه‌ای را الگوئی برای اداره دمکراتیک سوریه می‌دانند و امیدوار هستند که با انجام انتخابات آزاد و انتخابی‌شدن همه ارگان‌های خودگران محلی و منطقه‌ای به توانند الگوئی دمکراتیک برای ساختار آینده سوریه و منطقه ارائه دهند.
اکنون یگان‌های مدافع خلق زنان و مردان و واحدهای حفاظت مردمی، منضبط‌‌ ترین و سازمان‌یافته‌ترین نیروی نظامی و دفاعی موجود در سوریه است. بخش قابل‌توجهی از نیروهای نظامی را زنان تشکیل می‌دهند.
سیاست بازدارنده ی دیگر دولت ترکیه برای مقابله با سیستم خودگردان دموراتیک مردمی روژاوا، نوعی ائتلاف و امتیاز دهی به «دولت اقلیم کردستان» و استفاده از مسعود بارزانی، برای ایجاد شکاف در میان نیروهای روژاوا به‌ویژه فشار به «حزب اتحاد دمکراتیک» و پ.ک.ک بود. دعوت از مسعود بارزانی به کنگره حزب «عدالت و توسعه» و سخنرانی او در این کنگره از جمله درباره حل مسئله کرد در ترکیه از طریق مذاکرات میان طرفین بود، دعوت اردوغان از مسعود بارزانی در نوامبر 2013، به «دیاربکر»‌(که در حقیقت پایتخت کردستان ترکیه است)، و گفتگوی هشتاد دقیقه‌ای با وی، برگزاری کنسرت مشترک با حضور خوانندگان معروف کرد و ترک «شوان پرور» و «ابراهیم تاتلیسس» در ادامه این سیاست بود. بر اساس گزارش منابع خبری ترکیه ، طرفین در این دیدار، که به‌طور وسیع از رسانه‌های ترکیه پخش شد، در مورد چهار موضوع مهم شامل؛ «تعهد بارزانی برای حمایت از مذاکرات صلح ترکیه و پ.ک.ک»، «تاسیس دو مرز گمرکی جدید میان ترکیه و اقلیم کردستان عراق»، «تکمیل و فعال شدن لوله انتقال نفت اقلیم کردستان به ترکیه» و «مخالفت بارزانی با ایجاد ساختار رسمی خودمختار درکردستان سوریه از سوی حزب اتحاد دموکراتیک سوریه» به توافق رسیدند.
البته واقعیت این است که ترکیه و دولت اقلیم منافع زیادی در مناسبات متقابل دارند. دولت اقلیم کردستان عراق اکنون به یکی از دروازه‌های مهم صادراتی کالاهای ترکیه و سرمایه‌گذاری‌های انحصارات ترکیه است و از سوی دیگر، ترکیه که به‌دنبال واردات گاز و نفت ارزان است به لابی مهم بین‌المللی استخراج نفت و گاز مناطق نه تنها دولت اقلیم کردستان، بلکه داعش هم مبدل شده است. مسعود بارزانی نیز از طریق نزدیکی با ترکیه می‌خواهد اتکای خود را به دولت مرکزی در بغداد را کاهش دهد و نوعی رانت استراتژیک و فضای مانور بیش‌تری برای خود ایجاد کند. از طرف دیگر، مسعود بارزانی به‌نوبه خود، با شکل‌گیری یک سیستم خودگران دموکراتیک مردمی در مرزهایش در کردستان سوریه مخالف است. زیرا اولا بقای این سیستم می‌تواند نفوذ بارزانی و حکومت اقلیم را به‌عنوان تنها حکومت خودمختارکرد تضعیف کند، دوما، نباید فراموش کرد که «پ.ک.ک»، بیش از سی سال است که در میان کردهای ترکیه و سوریه، ایران و عراق، جایگاه محکمی پیدا کرده و «عبدالله اوجالان» جایگاه رهبری خود را تثبیت کرده است. بنابراین، بارزانی «پ.ک.ک»، رقیب سرسخت خود می‌داند.
در صنایع کوچک و زراعت سیستم کووپراتیفی در حال گسترش بوده و شمار بیش‌تر کشاورزان دست به ایجاد کوپراتیف‌های تولیدی و مواد غذایی می‌زنند. در بخش‌های دفاعی نیز واحدهای دفاعی مردمی که ساختارهای خود گردانی دموکراتیک دارند و این واحدها در انتخابات و تصمیم‌گیری دموکراتیک رهبری‌شان را تعین مین‌کنند. بر بنیاد داده‌های اداره خود گردان، حدود هفتاد در صد کل عوایدش که شامل درآمد گمرکی، مالیات و فروش مواد خام است؛ را صرف مسایل دفاعی روژاوا می‌نماید و سی در صد باقی‌مانده صرف سایر بخش‌های اجتماعی و فرهنگی اختصاص دارد.
مدل خودگردانی دموکراتیک، که در شرایط نهایت پیچیده و دشوار جنگی پیش برده می‌شود؛ در حال ساختمان و گسترش بوده و کاستی‌های موجود در عملکرد آن با حضور فعال مردم گام به‌گام و سازمان‌هایشان رفع می‌گردد. مردم در برابر مشکلات زیادی قرار دارند. کوبانی و صدها دهکده و شهر به‌دست تروریست‌های خلافت اسلامی‌(داعش)، گروه‌های مختلف جهادی و بمباران‌های ارتش ترکیه و حکومت بشار اسد از بین رفته‌اند و...
اعلام خود گردانی در شمال سوریه و آن‌هم در مرز با ترکیه و مناطق کردنشین آن، دولت ارتجاعی ترکیه در راس همه رجب طیب اردغان نخست وزیر هیتلردوست این کشور را به مرز جنون رسانده است. هم‌چنین رهبران اقلیم کردستان عراق، دولت شیعه عراق، حکومت اسلامی ایران، ارتجاع عرب، داعش و متحدان منطقه ای و بین‌المللی آن‌ها، هریک به‌نوبه خود از آن سوی مرزها به تخریب این خود گردانی می‌کوشند. طرح مسایل مربوط به دموکراسی ستقیم مردمی، سهم‌گیری توده‌ها در رهبری و پیش‌برد امور مربوط به زندگی، حل دموکراتیک مسایل ملی و مذهبی، سهم‌گیری فعال و گسترده زنان در پروسه‌های سیاسی ـ نظامی، رد «لت - دولت» و ... با منافع و دیدگاه‌های این نیروهای سرمایه‌داری لیبرال و ارتجاعی سازگاری ندارد.
با نگاهی به منشور قرارداد اجتماعی روژاوا، می‌توان به‌ ماهیت برابری‌طلبانه، آزادی‌خواهانه، عدالت‌جویانه، و انسانی‌بودن آن پی برد. این قرارداد بر محور سه موضوع می‌توان مشخص کرد. زنان، دموکراسی مستقیم، آزادی همه شهروندان بدون توجه به جنسیت و ملیت آن‌ها.
مثلا در بند سوم این قرارداد، با اشاره به کانتون جزیره، تکثر ملی و دینی ساکنان این کانتون را به رسمیت می‌شناسد و خواهان یک زندگی مسالمت‌آمیز میان اجتماعات کردها، آشوری‌ها، چچنی‌ها، ارمنی‌ها، مسلمانان، مسیحیان و یزدی‌ها است.
در بند بیست و سه آمده است که هرکس حق دارد که حقوق ملی، فرهنگی، زبانی و جنسیتی خود را بیان کند.
در بند بیست و هشت بر حق زنان به حضور در جامعه، حضور در قدرت سیاسی و … تاکید شده است.
و البته یکی از پیشروترین بندهای این قرارداد، بند بیست و نه است که در آن به‌صراحت، به برابری زنان و مردان در چشم قانون تاکیده شده و ضامن برابری حقوق زنان در جامعه می‌شود.
در دیباچه این قرارداد آمده است: «ما، مردم مناطق خودگردان دموکراتیک عفرین، جزیره و کوبانی، کنفدراسیونی از کردها، عرب‌ها، آشوری‌ها، کلدانی‌ها، آرامی‌ها، ترکمن‌ها، ارمنی‌ها و چچنی‌ها، آزادانه و به‌طور رسمی، این منشور را که بر مبنای اصول خودگردان دموکراتیک پیش‌نویس شده است، اعلام می‌کنیم و بنا می‌نهیم.»
در این دیباچه، دو نکته‌ مهم وجود دارد، در واقع، تا این لحظه، در هیچ بیانیه‌ای که از سوی مسئولان روژوا منتشر شده است، کوچک‌ترین اشاره‌ای به‌استقلال و جدایی از کشور سوریه، دیده نمی‌شود. و این مسئله، قطعا ریشه در تغییر اهدف پایه‌ای سیاسی این جنبش دارد. در «کنفدرالیسم دموکراتیک» مسئله دیگر استقلال و جدایی و تاسیس یک «دولت ـ ملت» جدید نیست.
در حقیقت، در هیچ‌کجای این قرارداد اجتماعی، اشاره‌ای به برتری یا به‌نوعی ویژه و برجسته‌بودن مردم کرد، در مقابل مردم دیگران به چشم نمی‌آید. این منشور به‌نحوی تنظیم شده است که تاکید نه بر محتوای هویتی ملی و مذهبی، که بر امر مشترک آنان یعنی مناسبات مشترک باشد. پیچیدگی مسئله ملی این منطقه، چنین راه‌حل بدیع و زیبایی را بسیار کارآمد و مترقی و انسانی برجسته ساخته است.
بی‌تردید مهم‌ترین وجه هر انقلابی، تغییری است که در وضعیت اجتماعی زنان ایجاد می‌کند. احتمالا یکی از دقیق‌ترین معیارهای سنجش مترقی بودن یک جنبش، نماد دموکراتیک بودن یک انقلاب، رشد آگاهی اجتماعی زنان و تغییر شرایط زیستی آنان به‌سوی بهترشدن است.
این‌که زنان، به‌طور عملی دوشادوش مردان در فرایند انقلابی شرکت کنند، البته در جای خود نمود رشد دموکراتیک آن جنبش یک پیش شرط محسوب می‌شود.
مسئله عرضه و رشد شبکه خدمات رایگان بهداشتی و هم‌چنین توجه ویژه به‌حفظ محیط زیست و برخورد اکولوژیک به‌داشته‌های طبیعی، از دستاورد پیکارگران سیاسی و نظامی روژاواست.
مختصر آن‌که، رابطه‌ی یک جنبش حق‌طلب و برابری‌طلب با مبارزه‌ طبقاتی، بنا به مثال‌های تاریخی‌(از قیام ملی لهستان و استقلال‌طلبان ایرلند تا قیام سپوی‌های هندی و...) ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر دارند و بقای چنین جنبش‌هایی، شرط پیروزی آن، دوام آن، صرفا به ارتباط عینی‌اش با جنبش طبقه‌ کارگر، جنبش زنان، جنبش دانشجویی و جنبش‌های مدافع محیط زیست و آزادی زبان‌های مادری و...، در سطح محلی یا جهانی دارد.
همان‌طور که در پنج سال گذشته دیدیم بقای روژوا، نه تاکید بر هویت ملی، که ارتباط یافتن این مقاومت نوپا با جنبش‌های کارگری و یا دموکراسی‌خواهانه‌ منطقه و جهان است. اگر دشمنان روژاوا، راه ارتباط یافتن و برقراری پیوند میان روژاوا و جنبش‌های دموکراتیک هم‌پای روژاوا را نبینند، بنا به تجربه‌ تاریخی، روژوا به منطقه‌ای آسیب‌پذیر بدل خواهد شد. پس باید به دفاع از مبارزه سیاسی، اجتماعی و دفاعی مردم این منطقه برخاست و راه‌حل‌های جنسیتی و ملیتی آن را با رد محکم «ملت - دولت» درباره جامعه ایران نیز به کار بست!
در سال 2016، در شرایطی که 5 سال از آغاز بحران سوریه و جنگ خانمان‌سوز و ویرانگر در این سپری شده بود، پیکارگران روژاوا بیش از پیش در مقام یکی از مهم‌ترین نیروهای سیاسی و نظامی حاضر در عرصه تحولات کشور سوریه، مطرح شدند. در میانه تحولات سال 2016 در ماه مارس، هنگامی که مذاکرات صلح سوریه در کنفرانش ژنو 3، در 17 مارس 2016 در جریان بود، در رمیلان، «فدراسیون روژاوا در شمال سوریه» با حضور 200 نفر از اعضای کرد، عرب، ترکمن، آشوری و... کانتون‌های سه‌گانه و با انتخاب هیات رییسه‌ای 31 نفره از میان این اعضاء، اعلام شد. از این دوران به بعد نظام خودگردان دموکراتیک که قبلا سیستم کانتونی نامیده می‌شد، تحت مدیریت سیستم فدرالیسم دموکراتیک قرار گرفت. بر این مبنا، که فدرالیسم جایگزین سیستم کانتونی شد و کانتون‌ها تحت کنترل سیستم فدرال با هم متحد شدند. از مجموع هیات ریاست فدراسیون روژاوا، 15 نماینده از کانتون جزیره، 4 نماینده کوبانی، 4 نماینده از کانتون عفرین، 4 نماینده از اقلیم تل ابیض‌(گری سپی) و 4 نماینده از اقلیم شعبا بودند. مدل ریاست سیستم فدرالیسم شمال سوریه که گامی دیگر به پیش است بر اساس سیستم ریاست مشترک است. منصور سلومی به عنوان نماینده اعراب و هدیه یوسف به‌عنوان نماینده کردها ریاست مشترک نظام فدرالیسم اعلامی را عهده‌دار شدند. قرار است قانون اساسی جدید جدین تدیون و منتشر شود. این اقدام، از همان ابتدا مورد حمایت آمریکا قرار نگرفت و صراحتا مقامات واشینگتن مخالفت خود را با آن ابراز داشتند. اما به‌دلیل موقعیت روژواوا در جنگ داخلی سوریه و مقاومت بی‌نظیری که در مقابل حملات دولت تروریستی اسلامی‌(داعش) نشادن دادند و نیازی که خود آمریکا در راستای حفظ منافع خودش دارد تاکنون در این مورد این واقعه، سیاست سکوت اختیار کرده است. اما نباید کم‌ترین شکی داشت که حاکمیت آمریکا، از اهداف و سیاست‌هایی که در روژاوا پیاده شده است خشمگین نیست. بنابراین، هرگز نباید به سایت‌های آمریکا و اهداف و طرح‌ها و عمکردهای آمریکا توهم داشت بنابراین، آمریکا هر کاری می‌کند در راستای منافع خود و حفط مناسبات بی‌رحمانه سرمایه‌داری و از جمله صنایع نظامی پول‌ساز است. تاکنون این حاکمیت، نه در داخل آمریکا و نه در سطح بین‌المللی، نه تنها هیچ گلی به سر کارگران و مردم عادی نزده است، بلکه عامل اصلی بسیاری از کودتاها، جنگ‌ها و کشورگشایی‌ها در جهان بوده است. هم‌اکنون ارمغان‌های آمریکا، ناتو و متحدان غربی و منطقه‌اش در لیبی، عراق، افغانستان در مقابل ماست. کشورهایی که زیربناهای ساختاری انسانی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی‌شان ویران شده است و جنگ و تروریسم و ناامنی و فقر و فلاکت، مانند دیوی گلوی مردم این کشورها را گرفته است. سوریه که هنوز تکلیفش روشن نیست. اما در این تحولات منطقه‌ای و جهانی، تنها روژاواست که نقطه اتکای همه نیروهای آزادی‌خواه، برابری‌طلب، چپ و کمونیست است. و به‌همین دلیل، از این نیروها از آمریکا و استرالیا گرفته تا ایران و ترکیه و دیگر کشورهای منطقه راهی روژوا شدند تا در کنار یگان‌های خلق زنان و مردان علیه دشمنان روژاوا بجنگند و در این میان جان‌باختگان زیادی را هم تقدیم راه آزادی و آرمان‌هایشان کرده‌اند. آن همبستگی با شکوهی که در دوران حمله داعش به کوبانی در جمایت از پیکارگران زئ و مرد این منطقه در ابعاد سطح جهانی راه افتاد در تاریخ ماندگار است.
***
نهایتا جامعه سرمايه‌دارى که سايه استثمار و چپاول، جنگ و تروریسم، گرایشات نئولیبرالی و نئونازیستی و فاشیستی ملی و مذهبی خود را بر سراسر جهان امروز گسترده است، بر کشتار، خانه‌خرابی، بی‌حقوقى و محروميت ميليون‌ها کارگر و محردم محروم و ستم‌دیده متکى است که به نيروى بازوان خود ثروت جهان امروز را می‌سازند. در واقع اقليتى ناچيز، اکثريت عظيم مردم جهان را به جنگ، بردگى جنسی، ملی، مذهبی، فقر و محروميت کشانيده ‌است.
اين اکثريت محروم، اين صف صدها ميليونى کارگران و محرومان و انسان‌های آزاده در سراسر جهان، راهی جز این ندارند که چون تنى واحد براى کسب حقوق مسلم خويش، براى استقرار جامعه نوين خويش، عليه اين اقليت سرمايه‌دار و تمام نظام استثمار و ستم او به پاخيزند و با صدای بلند و رسا بگویند: ما می‌خواهیم سرنوشت خودمان و جامعه بشری‌مان را به دست خویش رقم بزنیم؛ ما به دموکراسی مستقیم مردمی نیاز داریم نه به دموکراسی نیابتی؛ ما هیچ نیازی به آقا بالا سر به نام «دولت» و واژه تفرفه‌انگیز «ملت» من و «ملت» تو نداریم؛ ما شهروندان جهان هستیم و می‌خواهیم بدون هیچ مرز و ارتش و پلیس و جنگ و خونریزی در صلح و صفا و با حقوق یک‌سان و برابر و با هویت انسان زندگی کنیم نه با هویت نژادی و ملی و جنسی و عقیده‌ای!
نهایت باید تجارب و دستاوردهای روژاوا، تجارب و دستاوردهای مستقیم همه نیروهای آزادی‌خواه، برابری‌طلب، عدالت‌جو، آنارشیست، اکولوژیست، سوسیالیست و کمونیست به حساب آید؛ هم شرایط ویژه جنگی آن و چگونگی زیست و زندگی حدود 5/3 تا 4 میلیون انسان مدنظر قرار گیرد؛ هم خطراتی که از سوی دول جهانی و منطقه‌ای و دشمنان ریز و درشت تروریستی در کمین آن نشسته‌اند هم به خوبی درک شود. در چنین فضایی و با چنین شناختی، همه این نیروها وظیفه آگاهانه و داوطلبانه دارند تا از یک‌سو، بی‌وقفه از دستاوردهای سیاسی، اجتماعی و انسانی پیکارگران قهرمان زن و مرد و پیر و جوان روژاوا دفاع کنند و هم در فضایی رفیقانه و صمیمانه با نقد کمبودها و اشکالات آن، تجارب و درس‌های مثبت آن را به‌ویژه در حوزه برابری جنسیتی و ملیتی و عقیدتی در جامعه ایران پیاده کنند!
در چنین شرایطی، شکی نیست که مردم جهان، منطقه و ایران آزادند تا به هر نوع که خود اراده کنند، سرنوشت سياسى، شکل و ساختمان حاکميت و اداره سياسى و روابط حقوقى و ادارى و انسانی خود را تعيين کنند. اعمال زور از جانب هر دولت و نيروى سياسى براى جلوگيرى از اعمال اراده آزادانه مردم در تعيين سرنوشت خويش، مردود و در مقابل مبارزه آزادی‌خواهانه، برابری‌طلبانه و حق‌طلبانه شهروندان محکوم به شکست است. قيام، انقلاب و مبارزه مسلحانه در برابر چنين اقدامى، حق بى‌چون و چراى مردم آزاده سراسر ایران و منطقه و جهان و عکس‌العملى عادلانه و برحق و قابل دفاع است.
هر فرد آزاد است هر مذهبى اختيار کند يا هيچ‌گونه مذهبى را نپذیرد. هرگونه تبعيض در هر زمينه بر اساس اعتقادات مذهبى و غيرمذهبى افراد به هیچ‌وجه نباید پذیرفته شود. براى تضمين آزادى اعتقاد براى کليه افراد، مذهب بايد کاملا امر خصوصى و اعتقاد خصوصی مردم تلقی گردد و هیچ دخالتی در اداره امور جامعه نداشته باشد.
تشکيل اجتماعات، سازمان‌ها، برپايى تظاهرات و استفاده از مجامع، مطبوعات و راديو تلويزيون براى بيان آزادانه عقايد حق سلب‌ناپذير توده‌هاى مردم محروم است. آزادى کامل تشکل و يا پيوستن به هرگونه تشکل سياسى، صنفى و توده‌اى بايد تضمين و مراعات شود. اما در عین حال هیچ‌کس نباید در چارچوب مرزهای کشوری، سازمان ملی و مذهبی خود را به وجود آورد. چون که تاریخ بشر نشان داده است اگر ملیت‌ها و مذاهب بر جامعه حاکم گردند اصلی‌ترین عامل تفرقه و سرکوب و جنگ هستند بنابراین برای جلوگیری از جنگ و خونریزی ملی و مذهبی به نفع همه شهروندان از مذهبی گرفته تا غیرمذهبی است که چنین سازمان‌های مشکل‌ساز و تفرقه‌برانگیز درست نکنند. اکنون نتیجه چنین سیاست‌هایی را از جنبه مثبت در روژاوا و از جنبه منفی در ایران، ترکیه، عربستان، عراق، افغانستان و به‌طور کلی در کشورهای منطقه در مقابل همه ماست! در نتیجه باید همه آن قوانين و نهادهايى که مظهر و يا حافظ تبعیض ستم ملى و مذهبی هستند بايد ملغى و منحل گردند. هرگونه تبعيض اقتصادى و سياسى و فرهنگى عليه مردم مناطق مختلف کشور، مردود و محکوم اعلام گردد.
مردم سراسر ایران، در بهره‌مند شدن از جنبه‌های مثبت فرهنگی خود، استفاده از زبان مادرى خود در مکاتبات رسمى و در مراجع اداری و آموزش زبان و فرهنگ خود در مدارس کاملا آزاد باشند و هیچ زبانی بر زبان دیگر برتری نداشته باشد. آزادی زبان حق مسلم همه انسان‌هاست!
عملى کردن اين اهداف تنها گامى در جهت نابودى کامل نظام پوسيده سرمايه‌دارى در ايران و استقرار سیستم شورایی و یا همان خودگران دموکراتیک مردمی و دموکراسی مستقیم است نه ساختن دولت ملی و مذهبی و... اساسا وجود هر دولتی در بالای سر مردم، آن‌هم در قرن بیست و یکم توهین و دهن‌کجی بزرگی به حرمت و اگاهی انسان است. چه کسی می‌تواند ادعا کند برای مثال ترامپ، مرکل، اردوغان، خامنه‌ای، بارزانی، بشار اسد، العبادی، پوتین، سران چین، شیوخ عربستان و دیگر کشورهای عربی، نتان یاهو و... از شهروندان آگاه جامعه، یک سر و گردن بالاتر و آگاه‌ترند؟ همه این‌ها، هنگامی که دهان باز می‌کنند و موضعی اتخاذ می‌کنند گرایشات و افکار فاشیستی و غیرانسانی‌شان بیرون می‌زند؛ چندش‌آور و توهین‌آمیز حرف می‌زنند و همواره منتقدین و مخالفین خود را تهدید، تنبیه، زندان، شکنجه و حتی اعدام می‌کنند. بنابراین، این جهان ما، یک جهان وارونه است و به‌همین دلیل تلاش و مبارزه برای برگرداندن آن به روی پای اصلی‌اش یک نیاز جامعه جهانی است. در جهان امروز و به یمن انقلابات پی در پی ارتباطاتی، ما هر جای دنیا که باشیم می‌توانیم نقش خود را ایفا کنیم.
مردم و در پیشاپیش همه جوانان آگاه پرشور و پرانرژی و تشنه آزادی، می‌توانند از طریق حضور فعال خود در شوراها و انجمن‌ها و مجامع عمومی‌شان به بهترین وجهی اهداف و سیاست‌های منطقه خود و جامعه‌شان را تدوین کنند و خودشان نیز به مرحله اجرا بگذارند. این امر، تنها یک اظهارنظر سیاسی و در حد حرف و حدیث نیست، بلکه بیش از پنج سال است که بخش‌های قابل‌توجهی از این سیاست در روژاوا، آن‌هم در میان تحریم‌های اقتصادی و جنگ‌های تحمیلی، تا حد ممکن پیاده و تجربه شده و نتیجه آن نیز بسیار مثبت و ارزنده است. این یک دستاورد بسیار مهم تاریخی برای همه انسان‌های ستم‌دیده و خواهان تغییر بنیادی جهان امروز است. به‌قول مارکس، بحث بر سر تفسیر جهان نیست، بلکه بحث اصلی بر سر تغییر آن است!
با این وجود، مدل «خودگردانی دموکراتیک» با مناسبات شورایی و دمکراسی مستقیم مردمی، که اکنون برای نخستین‌بار در خاورمیانه در روژاوا عملی گردیده است؛ با منافع عمومی سرمایه‌داری جهاین و دولت‌های آن، هم‌خوانی ندارد.
واقعیت غیرقابل انکار این است که «مدل روژاوا» را برای نیروهای چپ و کمونیست و آزادی‌خواه منطقه به مدل با اهمیت سیاسی و انسانی و درخور توجه تبدیل نموده است؛ که می‌توان از آن تجارب ارزنده آن، درس‌های سودمندی به‌دست آورد. اما هنوز هم کم نیستند نیروهایی که خود را چپ و کمونیست می نامند مواضع نه انتقادی و سازنده، بلکه موانع خصمانه و تخریب‌گرانه‌ای دارند. مواضعی که هیچ‌گونه قرابتی با نظریه و سیاست‌های بینان‌گذاران سوسیالیسم علمی، یعنی مارکس و انگلس ندارد.
ارج نهادن و ارزش‌گذاری برای زنان را در برخی از شعارهای این جنبش می‌توان مشاهده کرد. جنبش روژاوا را گاهی به «انقلاب زنان» نیز تعبیر و تفسیر کرده‌اند.
ارج نهادن و ارزش‌گذاری برای زنان را در برخی از شعارهای این جنبش می‌توان مشاهده کرد. جنبش روژاوا را گاهی به «انقلاب زنان» نیز تعبیر و تفسیر کرده‌اند.
زنانی که به «ی.پ.ژ» پیوسته‌اند، در گفتگوهایشان با رسانه‌ها، از انگیزه‌های انسانی، اجتماعی و سیاسی خود صحبت می‌کنند. اعتماد به‌نفس، شور انجام کارهای بزرگ، امیدهای بزرگ، حس به مبارزه طلبیدن جامعه‌ای که زنان را جدی نمی‌گرفت و … در چشمان این پیکارگران برق می‌زند.
در این سال‌های سخت، در روژاوا انقلابیون سخت مشغول ساختن تاریخ خویش‌‌اند، اما «نه در شرایطی که خود برگزیده‌اند»!
***
آن‌چه که گفته شد حقوق مسلم، ابتدایى و انکارناپذير اکثریت شهروندان ایران، بدون در نظر گرفتن جنیست، ملیت، باورهای سیاسی و مذهبی است. اين‌ها حقوقى است که فقط از طریق مبارزه متحدانه و هدفمند و آگاهانه همه شهروندان سراسر ایران، تحت رهبرى مناسبات شورایی و دموکراسی مستقیم مردمی تحقق پذیر و عملی و ممکن است. حقوقی که بلافاصله در نخستين روز پيروزى آگاهی بر جهالت، روشنایی بر تاریکی، زیبایی بر زشتی و پلیدی‌های موجود، تامين و تضمين خواهد شد اما به شرطی که دست روی دست نگذاریم و سرنوشت خود و جامعه‌مان را به دست حوادث روزگار نسپاریم و از همین امروز درباره آن افکارسازی و اقدام کنیم. آزادی زبان و همه حقوقی که به زیست و زندگی و جامعه و محیط زیست ما مربوط است را باید خوب بشناسيم و تبلیغ و ترویج کنیم و در برابر هر تعرض ارتجاع به آن، به‌دفاع همه جانبه و سرنوشت‌ساز برخيزيم. در برابر حکومت اسلامی، در برابر هر دشمن، در برابر هر سرکوبگر، در هر رنگ و لباسى، پرچم شوراها را برافرازيم! و دست دوستی و رفاقت و همبستگی به هم دهیم و محکم بفشاریم!

منبع : دیدگاه
جمعه ششم اسفند 1395 - بیست و چهارم فوریه 2017