آزار مكن قفل دلم واشدني نيست
تنديس تمناي تو پيدا شدني نيست
گنجينهِ ی لطف تو بزرگ است بزرگ است
درپيكرهِ كوچك من جاشدني نيست
راهی كه فرا روست ، دوتا خط موازي است
يعني كه حديث من وتو ما شدني نيست
توصيف مكن ازخط و خالم مفريبم
پروانهِ پرسوخته زيبا شدني نيست
بي خود مده اميد بلندم به بهاران
سروي كه كمربُر شده ، بالا شدني نيست
شايد تو مسيحا شده اي ليك مزن دم
دردي كه دلم راست، مداوا شدني نيست
كمرنگ ترين واژهِ ديوان حياتم
درخط كج و ريز كه خوانا شدني نيست
بگذار كه ناخوانده و بيگانه بميرد
این واژه ی نفرین شده معنا شدنی نیست
زنده ياد ناديا انجمن