ما این جشن باستانی و کهن را از نیاکان پیشین خود به ارث بردهایم، این جشن با بو و رنگ هویتی پارسی زبانان رنگآمیزی شده و ایشان این جشن را روز رستاخیز طبیعت، رنگ کشیدن گلها و تولد نباتات میدانند، ایشان بدین خیال اند، که انسانها نیز در این روز مانند نباتات با روحهای تازه و لباس های ستره تولد شوند.
جشن نوروز گرچه بیشتر با فرهنگ سه کشور پارسی زبان (ایران، افغانستان و تاجیکستان) عجین شده، که تا هنوز هیچ عنصر بیرونی نتوانسته سنت نوروزی را از دل مردمان این سه کشور بیرون کند؛ برعلاوه نوروز در کشور های روسیه، تاجیکستان، ترکمنستان، هند، افغانستان، ایران، قزاقستان، سوریه، عراق، گرجستان، آلبانی، چین، گرجستان، ازبکستان، نیز تعطیل رسمی بوده و همهی مردم با هر چه پر شکوهتر به رقص و پایکوبی میپردازند. رسم "آتش بازی در شب سوری" در ایران و "جهندهبالا" در افغانستان از پرشکوهترین جشنها در ایام نوروز به شمار میروند.
نوروز برای اولین بار در کشور های پارسی زبانان زاده شده و اینکه، چی زمانی و چطوری تولد یافته، بحث برانگیز است، بسیاری بانی این جشن را «جمشید» میدانند، که از جمله العسکری در کتاب «الأوایل» خود چنین ذکر نموده است:«این روزِ نو، روزی بود که جمشید بن نوجهان برادر طهمورث زمانیکه بر امور مملکت خویش چیره یافت برای شادمانی و تعظیم نوروز، آن را جشن گرفت». شاهنامه نوروز را چنین ریشه یابی میکند:« جمشید پس از آبادانی کشور به فکر افتید تا تخت کیانی خویش بر جایی بلند بر فرازد.از این رو تختی به غایت با شکوه و زیبا بنا نهاد و خود چونان خورشید تابان بر فراز آن نشست. مردم از سراسر کیان به دیدار وی آمدند و گوهر فشاندند و به سبب آن جشن عظیم، به پا کردند و میورد و رامشگران آوردند و آن روز را "نورور" نام نهادند و این چنین جشنی فرخ در نوروز از آن روزگار توسط جمشید به یادگار مانده است و هنوز نیز ادامه دارد.(شماره ۱). عدهای هم بانی رسم نوروز را زردشت دانسته اند، از جمله ابن خلدون متوفی (۸۰۶ هـ) میگوید:« برای اولین بار زردشت امر کرد تا پیروانش نماز و دعای وقت طلوع و زوال، و غروب آفتاب را ادا نمایند، و عید نوروز را در اعتدال بهار و عید مهرجان را در اعتدال خزان بگیرند». اندکی هم کوروش کبیر را اولین کسی میدانند که نوروز را به رسمیت شناخت. به هر حال جشن نوروز از دیر زمانی بخشی از فرهنگ و ادب باشندگان این سرزمینها بوده و در زمان شاهان کیانی، هخامنشی و ساسانی نیز از آن تجلیل صورت گرفته است. مولف کتاب برهان قاطع (ص ۱۱۵۲) می، نویسد:« در پنچ روز آغاز فروردین (حمل) که آنرا نوروز عامه میگفتند، خسروان به رفع نیاز های مردم میپرداختند. زندانیان را آزاد بزهکاران را عفو میکردند و به روز ششم که روز خرداد نام داشت "نوروز خاصه" یا بزرگش مینامیدند خاصه گان را به خلوت می پذیرفتند و با کامرانی و بادهگساری مشغول میشدند».
این نوروز دایم بر لب پارسی زبانان خنده آورده و همواره جشن گرفته میشد تا اینکه مسلمانان بر سرزمین های پارسی زبانان چیره شدند و این طبیعی بود که مسلمانان با آن، برخورد نیک و یا بد خود را نشان دهند، در این وقت بود که بسیار کمی از مسلمانان به آن مخالفت نمودند؛ اما هیچ زمانی نتوانستند، محبت آن را از قلب مردم بیرون کنند. با وجود آن باید گفت اکثری مسلمانان با آن دشمنی نداشتند بلکه از آن به عنوان زیباترین جشن یاد میکردند و سلاطین مسلمان در این روز تخفه های مردم را قبول میکردند. بسیاری عدم مخالفت آنها را به این جشن منفعت شخصی و مالی قلمداد میکنند، از آن عده علما میتوان از عبدالرحمن فرهنگ نام برد او در کتاب خود تحت نام «نوروز و احکام آن از دیدگاه اسلام» چنین میگوید:« نفوذ خراسانیان در دستگاه خلافت عباسیها، و چشم دوختن زمامداران وقت به هدایای نوروزی، باعث شد تا مراسم و آداب مربوطه به نوروز، یکبارهگی از جامعه اسلامی استان رخت بر نبندد و نام نوروز در آثار ادبی و هنری گوناگون عربی و فارسی دوره ای اسلامی باقی بماند.
"نوروز" و یا جشن "سالنو" تا هنوز در کشور های خاورمیانه به بسیار زرق و برق با تفاوت های کما بیش جشن گرفته میشود که در این راستا کشور ایران نسبت به دیگران بیشتر امتیاز دارد و مردمان این کشور به مدت بیشتر از سیزده روز تعطیل بوده و به رقص و شادی خود ادامه میدهند، مردم افغانستان تا قبل از جنگ های شوروی نیز این جشن پرشکوه را تجلیل میکردند. عالمان دینی هیچ زمانی مانع کار ایشان نمیشدند و حاکم نیز با آن دشمنی ای نداشته اند؛ اما با یورش شوروی بر بالای افغانستان طبعا مردم فرصت جشن گرفتن را نداشتن و دولت هم حق جشن گرفتن آن را از مردم سلب کرده بود، یکی از استادان کهن سال دانشگاه به نام فرهاد عمری میگوید:«دولت برای کسی حق جشن گرفتن، نوروز را نمی داد ولی ما آن را مخفیانه، جشن میگرفتیم». بعد از سقوط رژیم شوروی مردم دوباره به عادت خویش برگشتند، نوروز را با هزاران داغها و زخم های عمیق جشن میگرفتن، با روی کار آمدن حکومت طالبان، جشن نوروز مخالف شریعت اسلامی قلمداد شده و ممنوع اعلام گردید. این رویکرد البته از جای دیگری سرچشمه میگرفت، یعنی آب جای دیگر گل آلود شده بود و او زمانی آغاز شد که عربستان سعودی با قدرت پول نفت خود خواستار از بیخ و بن کشیدن فرهنگ پارسی زبانان شده و گروهی را تحت نام سلفیت ایجاد نمود. گرچه چنین چیزی با کشور ایران خنده آور معلوم میشد؛ اما کشور افغانستان با سرا زیر شدن هزاران فرد عربی در زمان جهاد علیه شوروی و بعد از آن به این کشور در امان نبود. با چنین رویکردی حتا طالبان هم نتوانستن خوشحالی مردم را از بابت سال نو سلب کنند، زیرا مردم همیش به این جشن محبت قلبی داشته و آنرا به طور مخفیانه جشن میگرفتن. چنین چیزی را "مهران موحد" روزنامه نگار، در مقالهای خود تحت عنوان« نوروز، موسم زورآزمایی حنفیت و سلفیت در افغانستان» چنین تذکر میدهد:«بعد از تسلطِ طالبان به کابل، ایشان تنها آیین را ممنوع قرار داده بودن، آیین نوروزی بود. بعد از سقوط طالبان مردم افغانستان دوبار به طرف تجلیل نوروز روی آوردند، ایشان این جشن باستانی کهن را دوباره تازه ساختند، نخواستن فرهنگ نیاکان خود را فراموش کنند.
یکی از مهم ترین مورد آن شرکت کردن مردم در جشن «جهنده بالا» در مزار شریف بود، بسیاری از مردم به آنجا تشریف میبردند و اگر زیادی هم بنابر مشکلات مالی شرکت کرده نمی توانست، پایه تلویزیون و رسانه ها اجتماعی مینشستند و از شکوفایی آن لذت میبردند، در این روز مردم در بسیاری از نقاط افغانستان به یکدیگر هدیه میدادند، لباس نو به تن میکردند، همدیگر را در بغل میگرفتن، و به خانه یکدیگر میرفتن. اما با از بین رفتن جمهوری اسلامی افغانستان و روی کار آمدن دوباره حکومت طالبان همه چیز خموش شد، با وجود اینکه مردم در گوشهها و کنا سال نو را پیش خود جشن میگرند، اما دیگر "از جهنده بالا" و تجلیل سال نو به شکل پرشکوهتر خبری نیست.
چکیده مطلب
جشن نوروز از دیر زمانی در دل "پارسی زبانان" جا باز کرده و به آن، به نسبت یک جشن فرهنگی، باستانی کهن که از نیاکان خود با ارث برده اند نظر میکنند و این جشن نه تنها در میان پارسی/فارسی زبانان بلکه در میان بسیاری از کشور های خاور میانه به تفاوت های اندکی کم و بیش تجلیل میشود. این یگانه جشنی است که با وجود هجوم های بی رحمانه در سالیان متمادی توانسته خود را نجات دهد. رسم آتش بازی در شب سوری و جهنده بالا در ولایت مزار افغانستان از مهم ترین رواج های پارسی زبانان در این جشن به حساب میرود.
نتیجه.
جشن نوروز، جشن باستانی و کهنی است که کشور های خاورمیانه و خصوصا پارسی زبانان، آن را از نیاکان پیشین خود به ارث برده اند.
بسیاری از تاریخ دانان اولین بانی این جشن را جمشید دانسته و عدهای هم زردشت را بانی آن میدانند.
این جشن در کشور های خاورمیانه امروز نیز با تفاوت های کم و بیش تجلیل میشود.
مراسم "آتش بازی در شب سوری" در ایران و "جهنده بالا" در افغانستان از جمله رواج های پارسی زبانان در این جشن به شمار میروند.
منابع و مأخذ
(۱) زمانی، محبوبه، شاهنامه فردوسی به نثر، ص ۶ چاپ زمستان ۱۳۸۸، انتشارات اقبال.
عسکری، حسن، الأوایل، ناشر دارالبشره، مکان نشر طنطا مصر، سال ۱۹۸۷م.
فرهنگ، عبدالرحمن، نوروز و احکام آن از دیدگاه اسلام، ناشر انتشارات خیر اندیش، سال ۱۳۹۶.
ابن خلدون، العیر تاریخ ابن خلدون، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال ۱۳۸۳، چاپ سوم.
###################
چالشهای تعلیم و تربیه در افغانستان!
نظام تعلیم و تربیتی در افغانستان از نگاه نصاب تعلیمی، شیوه تدریس، عدم تخصص، مخانیکی و غیر عملی بودن آن و ضعف نهادهای تعلیمی در بستر بیماری شدیدی به سر میبرد. در اثر ایجاد و ادامه یافتن سالها جنگ در این سرزمین، سیستم آموزشی آن بکلی آسیب دیده و به یک سیستم راکد و ناکارآمد مبدل گردیده است، این سیستم دارای کاستی های زیادی بوده، نمی تواند پاسخگو برای مردم باشد و چندین قرن است که مشکلی را آسان نکرده است. بناء برای حل مشکلات و بهبود یافتن وضع جامعه نیاز است؛ به سیستم تعلیمی سچهتری دست زد. به مشکلات این سیستم از پنجرههای مختلف میتوان چشم انداخت، این سیستم از چندین نگاه دارای مشکل قوی بوده که لازم است تا هر یکی آن را زیباتر انگشت شمار کرده و برای ستره ساختن آن، دستبرزنیم.
نصاب تعلیمی
یکی از چالشهای که سیستم تعلیمی و تربیتی به آن دست و پنجه نرم میکند، نصاب تعلیمیست. در حقیقت نصاب تعلیمی افغانستان پوسیده و کهنه شده است، با عدم نوآوری در سال های متمادی، این نصاب کارایی خود را از دست داده و دیگر نمیتواند دردی را دوا کند. سیستم آموزشی این کشور طوریست که در دانشگاهها مکاتب، مدارس و... نهادهای آموزشی کتاب های چندین سال قبل تدریس شده و از کتاب های عصری که راهِحلی برای مشکلات جامعه نوین داشته باشد خبری نیست، چیزهای تدریس میشود که همش خیالی بوده و به عصر امروزی هیچ سازشی ندارد. گویا کتاب های جانداری نیستند، مسایلها پژمرده را بحث میکنند، از نظریاتی گپ میزنند که آنها خیلی وقت پیش مردهاند، از نظریات علمی امروزی در آنها خبری نیست.
شیوهی تدریس
مورد دوم کاستی های است که بر میگردد به شیوه تدریس. بدبختانه، در افغانستان از شیوه های تدریس مدرن خبری نیست، نه آموزگار با میتودهای مدرن آشنایی دارد و نه هم دانشجو، همه از شیوههای پوسیده استفاده میکنند. علاوه بر آن، آموزگار نسبت با شاگرد خیلی خشن برخورد میکند، برخوردهای خشن استاد سبب دلسردی شاگردان از فرا گرفتن آموزش میشود. یعنی شیوه رفتار استاد خشن است. گذشته از این همه، استاد از وسایل پیشرفته امروز استفاده نمیکند، اصلن وسایل موجود نیست، در نهایت باید گفت: در کل ایشان(استاد و شاگرد) دارای یک شیوه ناقصاند.
تخصصی نبودن دروس
مشکلی دیگری که قابل یاد آوری است "تخصصی نبودن درسها" است. در واقع این چالش بزرگیست و میتوان کاستی های آن را از چهار طرف شمرد. اول، در بسیاری از رشتهها استاد مسلکی و متخصص وجود ندارد، اگر وجود هم دارد کم است، رسیدهگی کرده نمیتواند. دوم، اکثرن مضامین تخصصی نیست، در هر بخش مضامین های متعددی وجود دارد، که ربطی به آن بخش ندارد. یعنی خم و پیچی ها خود را دارد. این مشکلات وجود داشت با اضافه شدن ثقافتهای به دانشکده های مختلف مسئله جدی تر شد. یاد گرفتن طلاق، خلغ، اظهار و... برای طبیبان، انجینران و... هیچ سودی نداشته، بجز ضایع کردن وقت ایشان. سخن بجایی کشیده که مضامین غیر تخصصی، از تخصصی بیشتر شده است.
میخانیک و غیرعملی دروس
چالش دیگری که خیلی جدی به نظر میرسد "میخانیک و غیر عملی" بودن دروس است. در افغانستان بیشتر درسها بخاطر نوشتن روی پارچه امتحان، حفظ کرده میشوند و از سیستم عملی خبری نیست. این، البته چیزیست که اذهان همگان به آن عادت نموده است و نمیتوان آنرا به آسانی از سینهی ایشان پاک کرد. برای همین است زمانیکه در غرب میان دانشجویان شرقی و غربی عمل تست یاد گرفتن را انجام دادن، در آن وقت معلوم شد که دانشجویان شرقی چند برابر در میخانیک از غربیها موفق ترند؛ اما زمانیکه نوبت به دورهای عملی رسید، دانشجویان شرقی اصلن راه حل ِپیدا کرده نتوانستند. این مشکل از شکافهای زیادی در این خاک خیمه زده است. نبود اسباب و عدم امکانات صحیح چالش خطرناکی را در این راستا خلق نموده است. چونکه در مکاتب، دانشگاهها و حتا نهادهای آموزشی دیگر هیچ نوع مواد درسی و وسایل عملی وجود ندارد. دوم اینکه اذهان دانشجویان با تکرار بیش از حد این عمل، به میخانیک رنگ گرفته است. سوم اینکه استادان توجه کمتری هم به این مورد نکرده اند.
مهمتر از همه ضعف نهادهای آموزشی اعم از خانواده، کودکستان، مکاتب، دانشگاهها نهادهای ادبی، مدنی،اجتماعی و... اند، با وجود اینکه خانواده نقش اساسی را در تعلیم و تربیه فرزندان بازی میکند، اما در افغانستان نقش کمتری را بازی کرده است، بسیاری از خانوادهها کمتر مسؤلیت پذیرند، از وظیفه خود فرار میکنند، زیادی هم نقش خود را نمی دانند، چنین چیزی میتواند دارای عوامل زیادی باشد. از جمله اینکه مردم این جامعه بیشتر توجه به کمیت دارند تا کیفیت. هر خانواده بیشتر از ده و یا پانزده طفل به دنیا میآورد؛ اما از میان ایشان یکی را هم درست تربیه نمیکنند. مسئلهی فقر نیز در این راستا بی نقش نخواهد بود. از آنجا که افغانستان در فقر و ناتوانی غرق گردیده است، از این مصیبت فرزندان نیز در امان نماندهاند؛ زیرا بسیاری از پدران پشت لقمهی نانی برای خود و خانوادهی خویش میگردند؛ تا ایشان را از حلقوم مرگ نجات دهد، زیادی از مادران نیز از چنین چیزی در امان نیستند و در اخیر فرزندان بسیاری هم در این آتش سوخته اند. لذا فقر تعلیم و تربیه سالم را از ایشان دزدیده است.
اگر از خانواده بگذریم، نهادهای دیگر نیز نتوانستهاند وظیفهی خویش را به درستی انجام دهند و کاستی های زیادی در فعالیت ایشان به چشم میخورد. در بسیاری از نقاط افغانستان و خصوصا شهرستانها کودکستانِ وجود ندارد و اگر اندکی وجود دارد آنها هم به طور درست فعالیت نمیکنند، نهادهای مدنی، اجتماعی و... نیز موفقیت های نداشتهاند که همه چالشزا بوده.
پیداست که نظام تعلیم و تربیه در افغانستان به چالش های زیادی از درست نبودن نصاب تعلیمی گرفته تا ضعف نهادهای تعلیمی مواجه است. لذا برای بیرون رفت از این بیماری مزمن لازم است تا به طوری تدریجی بر بالای شکاف ها کار کرده شود.
نوشته: حاکی خاور
فرستنده: محمدعثمان نجیب