این شعر را بعد از شنیدن اخبار از ولایت سرپل گفته ام. درست نمیدانم در چه حالت قرار گرفتم؛ وقتی گوینده اظهار کرد که پنج تفنگدار به طفل دوازده سالۀ حمله کرده اند... فامیل اش را دیدم که همه خون میگریستند. در گرفتم و گریستم. میدانم آنان راهی غیر از خود کشی ندارند. لعنت خدا بر این حکومت و این قانون... البته شکایتم از اخبار و تیلویزیون ناشی از افسردگی است.
نت اخبار
از بس که دلــم گشته ز دنیای تو بیـــزار
فـــردوس برین تو، مــرا گشته است آزار
اســـلام گــر اینست، منم دهری و کافـــر
فـــتوا دهـــید قـــتل مـــرا بر سـر بازار
در مذهب یک هندو و یک گبر و نصارا
نوشیـــدن خــون کودکی، نیست سـزاوار
امـــروز مــرا بــرده غـــم یار به سویی
آنجـا که بجــزجور و ستم نیست دگر کار
هـــر بار خبـر میــرسد ازظــلم... تفنگی
با خواهر و با مادر خود هست به پیکار
هـر روز بـود جنگ بود مرگ و تجاور
لعنــت به همه تیــلویزیون و نت اخـبار
نعمت الله ترکانی
22 جولای 2008