یادداشتی از محمدعثمان نجیب:
دوستانِ گرامی معذرت میخواهم که ناگزیر شده و برای رفعِ ابهاماتی علیه خودم، به توضیح گذشتهی خود میپردازم .
Musa Weiss ناگزیر از خودم تعریف کنم تا شما قانع شوید.
من در خدمتِ غنی نبودم. کرزی در یک روزِ عید من را به پیشنهادِ جلالی برطرف و تشکیلِ ادارهیی را که من رهبری میکردم حتا اداراتِ مشابه در سایر ارگان های نشراتی را لغو کرد. سندِ کاملی در مورد را سال ها پیش همهگانی ساخته ام. دو دیگر برای مبارزه حتمی نیست با نامِ خود مبارزه کنی. از اولین روز های سقوطِ طالبان و استقرارِ حکومتِ مؤقت من در افغانستان اولین مقالهی تحقیقی آسیب شناسی طالبانی را نوشتم و در اولین شمارهی جریدهی مجاهد منتشر شد. نه برای این که من مجاهد بودم. من هرگز جهادی نبودم به لطفِ خدا. برای آن که مقاله مهم بود و کسی تا ان زمان در موردِ طالبان چیزی ننوشته بود. سال هایی که من در نظام بودم همه کاستی ها را به گونهی گسترده با نام عاریتی جواد منتشر کرده ام. شما به بایگانی های تارنماهای وزینِ آریایی، خاوران، اصالت، کابلپرس، مشعل، نشراتِ افغانستانی های عزیز در روسیه مراجعه کنید و ترجمه های مقالاتِ آزادی خواهانه، برابری خواهی و عدالت خواهی و حتا عملی شدنِ برنامه های عدالتِ انتقالی، ختم حاکمیت یک تباره در افغانستان و رشدِ متوازن از قلمِ حقیر را در نشراتِ بنگاه های مختلفِ تاجیکستان با خطِ سیریلیک هم مییابید. حالا فقط در گوگل و هر نشریهی فرامرزی افغانستان نامِ را حقیر جستوجو کنید، عالَمِی از حقایقِ ناگفته را میخوانید. من از دورانِ جوانی ام مبارزِ راه نقد و برابری خواهی بودم. من کوه به کوه و دشت به دشت و سنگر به سنگرِ دفاعِ مقدس وطن را در جبهاتِ داغِ وطن و بیشتر داوطلبانه درنوردیده ام از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، به شمول عملیاتِ ژوره. نشرات دههی شصت را مرور کنید. پیام، انیس، هیواد، هفته نامههای انتقادی ووو… بایگانی های رادیوتلویزیون ملی را از نیمهی دومِ دههی شصت مرور کنید، از فیلمنامههای مستند تا نقد های سیاسی ادبی و بیشتر سیاسی. من افتخارِ زندهگی نامه نویسی و مستندسازی بیش ده ها تن قهرمانِ قوای مسلحِ دههی شصت را دارم. من افتخار نقش داشتن اساسی در خنثا سازی کودتای شهنواز تڼۍ را در بخشِ نشرات و تبلیغات در کنارِ همکارانِگرامی ام دارم. من افتخارِ مبارزه با جرایمِ جنایی و کشفِ بزرگ ترین جنایاتِ بسیار گسترده را در کارنامه هایم دارم. من افتخارِ دستِ رد زدن برای استخدامِ جاسوسی توسط سی آی ای و آی اس آی را دارم. من افتخارِ دستـ رد زدنِ همکاری و حتا ملاقاتِ خصوصی با آیکنبیری را در کارنامه هایم دارم. من افتخار از دفتر کشیدنِ دو آمریکایی را دارم. ووو..
همهی این ها با مستندات در روایات ِ زندهگی من بخوانید. هر کدام را غلط یافتید به رخ من بکشید. هموطنانِ خاموشِتان را دستِ کم نگیرید.
من در دوران های خدمت مستحقِ دریافتِ تمام نشان ها و مدال ها و تقدیرنامه ها فقط از سوی مقامات درجه اولِ رهبری. کشور شده ام یا به. صوابدید مقاماتِ محترمِ وزارت و ریاست های عمومی که معنونی مقامات پیشنهاد داده اند. آقای کریمِ خرم متعصبترین وزیرـ کابینهی کرزی پیشنهادی را درموردِ من به ریاست جمهوری فرستادند که اگر خودم هم میبودم آن محتوا را برای خود نمینوشتم. من در عنفوانِ جوانی بارها از یک دفتر به دفتر دیگری تبدیل شده ام. اما همه امریه های تبدیلی ام. این جمله را با خود داشته اند:
«…به منظورِ ایجا بهبود در اموراتِ آن اداره تقرر یا تبدیلی محمدعثمان نجیب …منظور است…»
منتقدانِ محترم و محترمهی دایم در کمین!
هرگاه معلوماتِ بیشتر از این میخواستید پس همهی بیش از دو هزار بخش روایاتِ زندهگی. من را که پیوسته و گسسته منتشر شده و در گوگل موجود اند را بخوانید.
پاسخ عثمان نجیب به کریم رادمل
هویتِ من و زبانِ مادری من ارزش والاتر و بالاتر از هر ارزشی غیر از خدا دارند.
پاسخی از عثمان نجیب برای این پرسش از آقای کریمِ رادمل:
نجیب جان گهی عضو حزب دیمو کرات خلق می شوید؛ گهی جمعیتی گهی ملا در جواب دودختر من ندانستم.
جنابِ رادمل صاحبِ محترم را سلام،
انسانی که متحول نباشد، آبِ ایستاییْ را میماند. آب در ایستایی تازه نشده بل میگَندد. ورودِ شما در متنِ زندهگی سیاسی من زمانی کامل میشود که همه بیش از دوهزار بخش روایاتِ زندهگی من را بخوانید. اینان همه پیوسته و گسسته منتشر شده اند. من با جمعیت هرگز همسو نیستم. من برای خودم آدمی با خط و نشان و اندیشه ام. مادامی که من در عنفوان جوانی مبارزات سیاسی را آغاز کردم، آن مبارزه را با همه کمی و کاستی هایش راهی برای رسیدن به یک زندهگی آرمانی ملی دموکراتیک میدانستم.
زمان های گذشته بر من ثابت ساختند که پسا کودتای حزبی دولتی بنام پلنوم ۱۸ تلاش های مهره های قومکرای نظام در دههی شصت به ثمر نشستن. چه بسا بدی هایی که خودی های خاین در آن سیاست و دولت کنارِ دکتر نجیب ایستادند و علیه رهبر قرار گرفتند. بدترین اینان نوراحمد نور، سلطان علی کشتمند، فرید مزدک، نجمالدین کاویانی، ظهور رزمجو، سلیمان لایق، اسحاق توخی، ماڼوکۍ منگل و دیگران بودند. مندان آن زمان چیزی را بنام حزب نمیشناسم.
بعد از آن زمان تا امروز تحولی در خطِ فکری من ایجاد شد که گروهی آگاهانه تلاش دارند هویتِ ما را به معامله بگیرند و برای من هویت به مثابهی آب حیات است. چرا من از مادری با هویتِ زیبای فارسی متولد شدم و با پدر مهربانی که فارسیگو بود همرکاب بودم و درک میکردم که انسانِ بیهویت درست مثل کاهی هرزهی قابل سوخت موردِ کاربردِ مالکانِ داش های هویت سوزی سوزانده میشود و اندوهناک تر آن که آتش افروزان و شعله برانگیزان و هیزم بیاورانِ این داش ها خودی های خاین از تبارِ خودِ ما اند و شما هم احساس میکنید. لذا مخالفتِ من تبارستیزان، معنای همسویی من با جمعیت نیست.
برای قرارگیری در سنگرِ مبارزهی سیاسی آموختاند که سنگرگاهِ مبارزه برای حفظِ هویت و زبانِ مادری خودم را هم با حصار های تسخیر ناپذیر مستحکم سازم. حالا دیگر مخالف سیاسی همتبارِ من نور چشمِ من است. راستی یا چپی. اندیشه اش مربوط خودش است. مشروط به این که خاین به وطن و ملت و مردم و تبار خود نباشد و از نوکری به تبارِ ظالم و جبار بپرهیزد و تیشه به ریشهی خود نه زند و درک داشته باشد که همه تبار های مظلوم قرار گرفته شده شایستهی حمایت اند.
انا در بحثِ آگاهی دینی، من چندان آگاهِ دین نیستم و خطابِ شما به عنوانِ ملا به من نشانهی برداشتِ خودِ شماست. اما اینقدر میدانم که خدای منان در قرآنی که من و شما به آن ایمان آوردهایم، سوال میکند که آیا آن که آگاه است و میداند با آن که آگاه نیست و نه میداند برابر است؟ و در جاهایی از همین قرآن حکم میکند که بپرسید از کسانی که میدانند در صورتی که نمیدانید. من بارها در روز از دوستان و علمای دین پرسش هایی میکنم، شرمی هم از پرسش ندارم و برای دوستانی که از من بپرسند در حدِ توانِ خود معلومات میدهم. از این بابت ناراحت نباشید، چون شما هم میتوانید انسان چندین بُعدی باشید. من از شما هم میآموزم.