افغان موج   

غرب، ماشین تولید فکر و شرق ماشین تولید اخلاق

قسمت 6

در بخش های قبل یاد شد که دین زدگی، سیاست زدگی، غرب زدگی و پول زدگی انسان این روزگار را زار، زبون، حقیر و فقیر ساخته و او را بنده، چاکر و غلام شی بی ارزشی به نام «پول» ساخته است. حال پرسش اصلی و اساسی این است که انسان بی پول این روزگار در سراسر عالم، چه باید بکند که خودش را از بی سرنوشتی، گم نامی و غلامی و بندگی نجات دهد و به سعادت و نیک بختی دست یابد.

این درست نیست که نسل جوان ما توقع داشته باشند که نیروهای خارجی غرب و بیرونی با بندل های پوند و دالر و درهم و دینار بیایند و بدون هدف و بدون نفع ملی شان و فقط برای رضای خدا و رضای دل ما، روستاها و شهرها و کشور ما را آباد سازند، و تخت زرین شاهانه بزنند که ما بنشینیم و با کمال راحتی دربار کنیم.

این درست و منطقی نیست که هر عمل ناشایست را به گردن انگلیس، امریکا، روس ها، اروپایی ها و کشورهای همسایه دور و نزدیک بیاندازیم، و زبان طعن به سوی آن ها دراز کنیم و سیاست تمام دنیا را به باد انتقاد بگیریم و آن ها را گنهکار بدانیم و خود را در حوادث کشور خود تبرئه کنیم.

بهتر آن است که کمی تامل کنیم و بخود آییم و سر در گریبان خود و به تاریخ چند هزار ساله خود افکنیم و نظری بر عملکرد سیاستمداران و رهبران ادیان جهان بیاندازیم و به بینیم که چگونه احزاب راست افراطی، چون: القاعده ها، طالبان، داعشی ها، بوکوحرام ها با اندیشه های نادرست و انفجار و انتحار، جهان را پر از فتنه و شر کرده اند، و هنوز هم به این عمل غیرانسانی ادامه می دهند، تا خلفای زرپرست، طلاپرست و نفت پرست جهان اسلام، به خرتازی خود ادامه دهند.

هر گاه نیک بنگریم می بینیم که رد پای رهبران دینی و سیاسی خود ما در تمام حوادث زیانبار آشکار است. ناصرخسرو در این مورد حکایتی زیبا دارد: عقابی مغرور به آسمان پرواز کرد و تصور نمود که همه دنیا در زیر پای اوست. ناگاه از زمین تیری در پهلویش خورد و او را زخمی کرد و به زمین افگند. عقاب در فکر فرو رفت که این تیر از چه ساخته شده که من را به

زمین افکنده است؟ در تیر نگاه کرد دید که از پر خودش است:

چون نیک نگـه کـرد و پر خویـش بـر او دیـد

گفتا ز که نالیم، که از ماست که بر ماست

بدون شک همه داشته ها، باورها و درونمایه های جهان غرب، به زیان و ضرر انسان نیست. نسل امروز باید از اندیشه های درست و علمی اندیشمندانی، چون: تالی، دکارت، هگل، انیشتین، اسپینوزا، نیوتن، کانت، ولتر، شیلر، روسو، فیخته، مارکس، سارتر، نیچه، فورباخ، هایدگر و دیگر روشنگران غربی، و به ویژه از دموکراسی خوب و فراگیر جهان استفاده نماید و آن را رشد دهد، و در عین حال داشته های فرهنگی و افتخارات پر ارزش دانشمندان سابق و حال خود را نیز حفظ نموده و بکوشد تا آن معنویت را به مرور زمان متحول و سودمند سازد.

استیون لویتسکی استاد دانشگاه هارورد در کتاب «دموکراسی ها چگونه می میرند» در باره رشد دموکراسی نوشته است: «باید از دموکراسی مراقبت کرد، دموکراسی مانند انسان است، در گام نخست کودک است بعد جوان و به میانسالی نزدیک می شود و بعد به پیری و پختگی میرسد. آن گونه که انسان به غذا، هوا، فضا، دوا، ورزش، آسایش و آرامش نیاز دارد و اگر اینها برایش آماده نشود مریض شده و می میرد، دموکراسی نیز چنین است. اگر از دموکراسی مواظبت نشود، مانند انسان مریض، علیل، بیکاره و فرسوده می شود و می میرد

اگر به تاریخ تکامل جهان دیده شود، می توان به این نتیجه رسید که این دانشمندان غربی هستند که «ماشین تولید فکر» اند و برای جامعه بشری گام های مثبت و ارزنده برداشته اند. تکنالوجی جدید، آزادی بیان و کلام و اندیشه، تساوی حقوق زنان و مردان، انتخابات آزاد و حقوق شهروندی محصول همین اندیشمندان غربی است، چنان که فرزند برده سیاه پوست به حمایت سپید پوستان و به اثر لیاقت و شایستگی اش می تواند رئیس جمهورامریکا شود و دختر سیاه افریقایی تبار می تواند پرنسس و ملکه زیبایی جهان شود.

یکی از خوبی های نسل جوان غرب که هنوز سیاست زده و پول زده نشده اند، با آن که آب و نان و غذای فراوان دارد، این است که درک واقعی از جهان امروز دارد، و احساس خطر می کند که خرابکاری توسط آلات جنگی و تانک و توپ و جنگ های فرسایشی و تولید گازهای گلخانه یی توسط صاحبان کمپنی ها میحط زیست را زیان می رساند. این نسل جوان به خوبی می داند که این نعمت های روی زمین در حال تمام شدن است، لذا با احساس پاک به میدان می آِید و فریاد می کشد: آی ثروتمندان جهان، آی سرمایه داران بی هرزه تاریخ! من از نظام های فرسوده سیاسی و تمام کسانی که هنوز برتری پول و سرمایه را به حیات و زمین و انسان ترجیح می دهند راضی نیستم.

نسل جوان غرب، همچون «گرتا تونبرگ» دختر شانزده ساله سوئدی، نظام سرمایه داری و ماشین پول سازی غرب را اخطار می دهد که زندگی انسان در خطر است، باید فکری کرد و طبیعت، انسان، حیوان و زمین را از آلودگی نجات داد. او با احساسی پاک و بدون ترس در سازمان ملل، شصت رهبر جهان را که عاشق پول اند، مخاطب قرار داد و شجاعانه، گفت: همه شما ناکام هستید، شما با کلمات دورن خالی تمام کودکان جهان و من را از رویاهایم و کودکی ام محروم کرده اید. در جهان هیچ چیز سر جایش نیست. ما شما را زیر نظر خواهیم داشت. مردم دارند جان شان را از دست می دهند. اکوسیستم ها در حال فروپاشی هستند. انقراض گونه های زیستی شروع شده و شما فقط می توانید از پول و رشد اقتصادی حرف بزنید. چطور جرآت می کنید به این جا بیایید و بگوئید که به اندازه کافی تلاش می کنید در حالی که هنوز هیچ اثری از سیاست ها و راه حل های از طرف شما به چشم نمی خورد. شما می گوئید که صدای ما کودکان را می شنوید، و از عجالت موضوع خبر دارید، من باور نمی کنم، چون آدم های پلیدی هستید.

نسل امروز باید از (زاکر برکس) بنیانگذار فیسبوک و همسرش (پریسیلا چان) یاد بگیرد که چگونه این زن و مرد از دیار کفر بدون آن که در راه حج گوسفندی قربانی کرده باشند، به پاس تولدی دخترش (مکس) ۴۵ملیارد دالر به بنیادهای خیریه برای مستمندان اختصاص داده اند تا جهان جای بهتری برای دختر شان باشد. زاکربرکس در فیسبوک دخترش مکس چنین نوشت: «مادرت و من هنوز واژه های مناسب برای توصیف امیدی که تو برای آینده به ما می دهی را نیافته ایم. از حالا دلیلی برای تآمل در جهانی که امیدواریم تو در آن زندگی کنی، به دست مان داده ای

بدون شک جوامع شرقی با آنکه از نعمت سواد و تکنالوجی کمتر بهره دارد، اما دارای ارزش های انسانی و اخلاقی فراوان است. شرق را میتوان «ماشین تولید معنویت و اخلاق» دانست. در جوامع شرقی مسایل زیادی است که برای انسان غربی، شمالی و جنوبی سودمند است.

اگر یک زن بی سوادی را به نام «آچه گل» از قشلاق دایکندی در نظر بگیریم، می بینیم که او دارای اخلاق عالی، فرهنگ عالی و معنویت جهان شمول است. این آچه گل از تخنیک و تکنالوجی چیزی نمی داند. موبایل، انترنت و فیسبوک را نمی شناسد. فقط خرش را می شناسد و بزغاله و سگ و سرگین گاوش را. او زنی است خود کفا و مستقل، هم خیاط و آشپز است و هم رنگمال و گلکار و هم اقتصاد خانوادگی و رفتار فرزندان و شوهرش را تحت کنترول دارد. او لباس عروسی و جهیز دخترش را خودش تهیه می کند. آچه گل وجدانی پاک دارد و هرگز دروغ نمی گوید. اگر مرغ همسایه در درون کاهدان خانه اش تخم گزاری کند، آن تخم مرغ را به همسایه اش پس میدهد، چون او تربیت درست شده است، چون او اخلاق انسانی دارد، چون او دین زده، سیاست زده و پول زده نشده است. این زن دایکندی بدون مدرسه و کتاب، استاد، داکتر و دوا و با استفاده از تجارب مادربزرگش هفت پسر و دختر بزرگ کرده و درست و حسابی تربیت کرده است. همۀ فرزندان آچه گل باورمندند که باید تخم مرغ همسایه را به صاحبش پس داد. آن ها تحت تربیت مادرشان صادق و جوانمرد بزرگ شده اند و به دختر همسایه چشم بد ندارند.

بدون شک اکثر زنان و مادران در شرق، شمال، جنوب و در عرب و عجم در حالی که هر گز مدرسه ندیده اند، چنین فرزندانی را تربیت درست کرده اند. زردشت، بودا، ابراهیم، عیسی، موسی، محـمد، گاندی، ابن سینا، غزالی، ابوریحان، ابوسعیدابوالخیر، بایزید بسطامی، سنایی، فخر رازی، عطار، عبدالله انصاری، خیام، مولانای بلخ، سعدی، حافظ، پیرروشان و دیگر اندیشه ورزان راستین و همه بزرگان دنیا را مادری بیسواد یا کم سواد تربیت کرده اند، و درست و مردم پذیر هم تربیت کرده اند.

بنا بر این، اگر تکنالوجیی غرب و معنویت شرق با هم ممزوج گردند، بدون شک دنیا جای بهتری برای نسل آینده خواهد شد، و تا حدودی تفاوت ها و فاصله ها بین انسان های غربی، شرقی، شمالی و جنوبی از بین خواهد رفت. ختم

به یزدان اگر ما خرد داشتی

کجا این چنین روز بد داشتی

 

 

مثلث سه ضلعی شوم

دین زدگی، سیاست زدگی و پول زدگی

-------------------------------------

دوم: سیاست زدگی

قسمت ۴

در بخش های قبل یاد شد که ضلح نخست مثلث سه ضلعی شوم، دین زدگی است که انسان این روزگار را به تباهی کشانده و از تعالی و پیشرفت دور نگهداشته است.

ضلع دوم این مثلث سه ضلعی شوم «سیاست زدگی» است. سیاستمداری غیر از سیاست زدگی است، چون سیاستمداری کار نیک و سودمند است، هم تجربه است و هم علم. ایمانوئل کانت فیلسوف آلمانی گوید: چون فکر می کنیم پس هستیم، بدین معنا که بنیاد انسان به فکرکردن آغاز می یابد و در نبود تفکر، انسان و انسانیت نیز پایان می یابد. این فیلسوف در باره علم سیاست گوید: «سیاست، خیراعلی است، خیر محض است

فیلسوفان قدیم، انسان را حیوان سیاسی می دانستند، چنان که ارسطو فیلسوف یونان، انسان را جانوری سیاسی می داند، پس، سیاست در جامعه لازم و ضروریست. اگر شخص نتواند راهش را و هدفش را خودش تعیین کند، بدون شک شخص دیگری بنا به خواست خودش تعیین می کند که به ضرر و زیان آن شخص بدون تصمیم و بدون راه و روش است. سیاست، کار ناشایست نیست، چون در هر حال جامعه نمی تواند بدون اندیشه ها و تفکرات سیاسی تکامل نماید. مهم این است که نباید بدون اندیشه، نادانسته و نافهمیده و از روی تقلید سمت و سوی اندیشه های سیاسی را انتخاب کرد و بدون گذر در آب زد که در این صورت هم برای سیاستمدار و هم برای پیروان آن تفکر سیاسی زیانبار است.

فلسفه سیاسی حکم می کند که باید سیاستمدار وجدانی سالم و نیتی پاک داشته باشد، و مشعل فروزانی باشد فرا راه حال و آینده. جامعه بدون سیاستمدار نمی تواند راه پیشرفت و بهسازی خود را دریابد و رو به پیش برود. سیاستمدار باید اهداف و مرام مقدس و مردمی داشته باشد. باید از مردم فریبی، دروغگویی و فتنه انگیزی به دور باشد و بکوشد تا جامعه را با اندیشه های ناب و سازنده اش به پیش ببرد.

و اما، «سیاست زدگی» یک نوع بیماری اندرونی و مغزی و ذهنی و فکری است و مانند دین زدگی عیب است، آفت است، بلای زمینی و آسمانی است، بلای اجتماعی و فرهنگی است. سیاست زدگی مانند فلاکت زدگی، جهل زدگی، آفتاب زدگی، سیاهی زدگی، عقل زدگی ودکا زدگی، شامپاین زدگی، چرس زدگی و خمار زدگی است که انسان را به بیراهه می کشاند و تفکرات سالم و سودمند جامعه را از درون می پوساند.

آدم سیاست زده، گاهی با هوش است، گاهی بی هوش. گاهی عاقل است، گاهی جاهل. گاهی دانا است و گاهی کانا. سیاست زده مانند کور مادر زادی است که نمی تواند روشنائی ها و حقیقت ها را با چشم روشن ببیند، چون آن چه را که پذیرفته است، عمل می کند. سیاست زده به خیر، شر، زشت، زیبا ، درست و نادرست کار ندارد. آن چه که او را به مقصدش برساند، خیرمطلق است، و آن چه که او را از هدفش دور سازد، شر مطلق. سیاست زده نه هنر دارد و نه علم و نه تجربه و نه کمال و نه هدف و مرام معین. سیاست زده باورمند است که سیاست پدر و مادر ندارد و دوست و دشمن نمی شناسد. می توان با دوست و رفیق خود دوست و رفیق بود، و می توان رقیب و دشمن. گاهی سپید سپید اندیشید و گاهی سیاه سیاه. در نزدش صداقت، رفاقت، پاکی و راستی و مردم پذیری و میهن دوستی معنا و مفهوم ندارد.

آدم سیاست زده به این اندیشه است که یا با من باش یا بی من، اگر با من هستی خوب و زیبا هستی و اگر بی من هستی زشت و نا زیبا. سیاست زده فکر می کند که هر چه من بگویم درست و منطقی و علمی است، و هر چه دیگران بگویند، نادرست و غیرمنطقی و غیرعلمی است. سیاست زده گان به نقد و انتقاد باورمند نیستند و مانند ارستو فیلسوف یونان می اندیشند و معتقد اند که سیاست مخصوص اهل خبره و تحصیل کرده و طبقه ممتاز جامعه است، لذا بردگان و زنان و تهیدستان و عامه مردم و خلق خدا، حق مداخله در علم سیاست را ندارند.

آمابرنت کاترین مردم شناس آسترالیایی این گروه از سیاست زدگان هردم خیال و مردم فریب را به نام «روسپیان سیاسی» می شناسد، و معتقد است که نباید به آن ها اعتماد کرد. استاد واصف باختری روسپیان سیاسی را این گونه نکوهش می کند: «ننگ بر من باد، نفرین بر من باد اگر از شما چیزی بخواهم! تنها خواهشی که دارم این است که به روسپیان سیاسی نیز قرص ضد حاملگی بدهید، تا نسل بی شرفان افزونی نیابد

پس، بین سیاستمداران و روسپیان سیاسی فرق بسیار است. انسان های سیاست زده ویژگی های خاص دارند: دروغگو، مردم فریب و بد بین و زن ستیز اند، مسایل را واژگونه تعبیر و تفسیر می کنند. مانند کور مادر زادی اند که هیچ وقت حقیت را نمی بینند، و مانند فرصت طلبان عمل می کنند. دهن و زبان شان کرایی است و از خود مسلک درست و حسابی ندارند. تمام افق نگاه شان معطوف به منفعت شخصی است و از مناقشه و مباحثه می ترسند. زورگو و مردم فریب اند و پایبند دین و اعتقادات و ارزش های اخلاقی و اجتماعی و وجدانی نیستند. به هیچ چیز اعتقاد و اعتماد ندارند و در عین حال به همه چیز و به همه کس اعتقاد دارند. سیاست زدگان خوش دارند که خود شان باشند و خر شان، هر گاه خر شان از پل بگزرد، در آن صورت بود و نبود پل برای شان هیچ است. نه دینی و ایمانی دارند که شیطان ببرد، و نه مالی و ثروتی که غارتگری و رهزنی. گاهی ریش و سبیل می گزارند و لباس سپید سنتی آخند پسند و لباس سیاه داعشی و بوکوحرامی به تن می کنند و تسبیح شاه مقصود به دست می گیرند و به مسجد میروند و بدون وضو نماز می خوانند و روزه می گیرند و به اسلام ناب محمدی افتخار می کنند، همان گونه که لباس شیک غربی به تن می کنند و نکتایی رنگه می پوشند و به سینما، کلوپ، پارتی و عروسی و کاباره میروند و شراب مست کننده می نوشند. برای روسپیان سیاسی فرق نمی کند که این مشروبات الکی ودکا روسی باشد و یا شامپاین فرانسوی.

این سیاست زدگان گاهی از دهقان، کارگر، تهیدست، خرکار، خرچران، حقوق برابر، سوسیالیزم و کمونیزم دفاع می کنند، و گاهی از ثروتمندان، خرپولان، زمینداران و صاحبان مزرعه و مالکان فابریکه. گاهی دموکرات اند و گاهی تکنوکرات. گاهی خدا باور اند، گاهی خدا ناباور. گاهی سوسیالیست و لیین پرست و ماهئوپرست اند، گاهی مرید و دنباله رو گرگ های درنده دینی و خلفای زرپرست، طلاپرست و نفت پرست عرب و آیت الله های شیطان پرست عرب و غول های سرمایه غرب. گاهی شرق پرست اند، گاهی غرب پرست. زود زود تغییر اندیشه، تغییر چهره، لباس، ریش و بروت و سر و صورت می دهند. خیالباف اند و در توهم زندگی می کنند و راه و روش فکری شان معلوم نیست. در زمان مشخص و حالات مشخص صد و هشتاد درجه تغییر عقیده و اندیشه می دهند. آن چه که نزد شان مهم است، این است که از هر وسیله و هر امکانات خوب و بد، درست و نادرست، سو استفاده کنند تا به هدف سیاسی خود که عبارت از قدرت و ثروت است برسند.

سیاست زدگان هیچ وقت خود را نقد نمی کنند و به همان راهی که رفته اند باز هم ادامه می دهند. از نگاه ایشان هر چه رهبر حزب شان بگوید همان درست و برحق است و هر چه خسرو بگوید شیرین است، و به گفته گاندی: «سیاست و راه و روش این گونه سیاستمداران و سیاست زدگان به سمت باد روان است

سیاست زده بحران هويت دارد، چيزى سرش نمی شود، نان به نرخ روز می خورد و خودش را در هر زمان به دستگاه ظلمت، خفت، خلافت و حاکمیت می چسپاند و دانائی و علم اندوزی اش را برای صاحبان زر، زور، ثروت و قدرت می فروشد و به همین دلیل است که اندیشه و گفتارش پیام ماندگار ندارد و به پشیزی نمی ارزد و در گذرگاه تاریخ پیش از خداوندگارش می میرد.

سیاست زدگان عجب پر رو هستند، در بین ملاهای متعصب مسلمان اند، و در بین جامعه مدنی از سیکولارها دفاع می کنند. این ها در همه جا و در هر کجا تماشاچی و بیننده اند، و آدم های همه کاره و هیچ کاره اند، و همیشه مقلد اند و دنباله رو، چشمان باز ندارند و نمی توانند اطراف شان را درست و دقیق به بینند، و راه را از چاه فرق گزارند.

سیاست زدگان دارای فکر و اندیشه مستقل نیستند و نمی توانند اندیشه محور باشند و آزاد بیاندیشدند، بلکه نادانسته و نافهمیده چشمان باز خود را می بندند، و در کل و دربست به اختیار بادار و رهبر و گادیوان و گادیرانش قرار می گیرند.

دالایی لاما رهبر دینی بودایی معتقد است که سیاست زدگی برای بشریت زیان آور است و مردم را به تباهی و بدبختی می کشاند: «زشت ترین کار سیاست زدگی این است که میتواند احمق ترین آدم ها را به عنوان خردمند و دانشمند به مردم تحمیل کند.» ادامه دارد.

 

 

مثلث سه ضلعی شوم

دین زدگی، سیاست زدگی و پول زدگی

-------------------------------------

دوم: سیاست زدگی

قسمت ۴

در بخش های قبل یاد شد که ضلح نخست مثلث سه ضلعی شوم، دین زدگی است که انسان این روزگار را به تباهی کشانده و از تعالی و پیشرفت دور نگهداشته است.

ضلع دوم این مثلث سه ضلعی شوم «سیاست زدگی» است. سیاستمداری غیر از سیاست زدگی است، چون سیاستمداری کار نیک و سودمند است، هم تجربه است و هم علم. ایمانوئل کانت فیلسوف آلمانی گوید: چون فکر می کنیم پس هستیم، بدین معنا که بنیاد انسان به فکرکردن آغاز می یابد و در نبود تفکر، انسان و انسانیت نیز پایان می یابد. این فیلسوف در باره علم سیاست گوید: «سیاست، خیراعلی است، خیر محض است

فیلسوفان قدیم، انسان را حیوان سیاسی می دانستند، چنان که ارسطو فیلسوف یونان، انسان را جانوری سیاسی می داند، پس، سیاست در جامعه لازم و ضروریست. اگر شخص نتواند راهش را و هدفش را خودش تعیین کند، بدون شک شخص دیگری بنا به خواست خودش تعیین می کند که به ضرر و زیان آن شخص بدون تصمیم و بدون راه و روش است. سیاست، کار ناشایست نیست، چون در هر حال جامعه نمی تواند بدون اندیشه ها و تفکرات سیاسی تکامل نماید. مهم این است که نباید بدون اندیشه، نادانسته و نافهمیده و از روی تقلید سمت و سوی اندیشه های سیاسی را انتخاب کرد و بدون گذر در آب زد که در این صورت هم برای سیاستمدار و هم برای پیروان آن تفکر سیاسی زیانبار است.

فلسفه سیاسی حکم می کند که باید سیاستمدار وجدانی سالم و نیتی پاک داشته باشد، و مشعل فروزانی باشد فرا راه حال و آینده. جامعه بدون سیاستمدار نمی تواند راه پیشرفت و بهسازی خود را دریابد و رو به پیش برود. سیاستمدار باید اهداف و مرام مقدس و مردمی داشته باشد. باید از مردم فریبی، دروغگویی و فتنه انگیزی به دور باشد و بکوشد تا جامعه را با اندیشه های ناب و سازنده اش به پیش ببرد.

و اما، «سیاست زدگی» یک نوع بیماری اندرونی و مغزی و ذهنی و فکری است و مانند دین زدگی عیب است، آفت است، بلای زمینی و آسمانی است، بلای اجتماعی و فرهنگی است. سیاست زدگی مانند فلاکت زدگی، جهل زدگی، آفتاب زدگی، سیاهی زدگی، عقل زدگی ودکا زدگی، شامپاین زدگی، چرس زدگی و خمار زدگی است که انسان را به بیراهه می کشاند و تفکرات سالم و سودمند جامعه را از درون می پوساند.

آدم سیاست زده، گاهی با هوش است، گاهی بی هوش. گاهی عاقل است، گاهی جاهل. گاهی دانا است و گاهی کانا. سیاست زده مانند کور مادر زادی است که نمی تواند روشنائی ها و حقیقت ها را با چشم روشن ببیند، چون آن چه را که پذیرفته است، عمل می کند. سیاست زده به خیر، شر، زشت، زیبا ، درست و نادرست کار ندارد. آن چه که او را به مقصدش برساند، خیرمطلق است، و آن چه که او را از هدفش دور سازد، شر مطلق. سیاست زده نه هنر دارد و نه علم و نه تجربه و نه کمال و نه هدف و مرام معین. سیاست زده باورمند است که سیاست پدر و مادر ندارد و دوست و دشمن نمی شناسد. می توان با دوست و رفیق خود دوست و رفیق بود، و می توان رقیب و دشمن. گاهی سپید سپید اندیشید و گاهی سیاه سیاه. در نزدش صداقت، رفاقت، پاکی و راستی و مردم پذیری و میهن دوستی معنا و مفهوم ندارد.

آدم سیاست زده به این اندیشه است که یا با من باش یا بی من، اگر با من هستی خوب و زیبا هستی و اگر بی من هستی زشت و نا زیبا. سیاست زده فکر می کند که هر چه من بگویم درست و منطقی و علمی است، و هر چه دیگران بگویند، نادرست و غیرمنطقی و غیرعلمی است. سیاست زده گان به نقد و انتقاد باورمند نیستند و مانند ارستو فیلسوف یونان می اندیشند و معتقد اند که سیاست مخصوص اهل خبره و تحصیل کرده و طبقه ممتاز جامعه است، لذا بردگان و زنان و تهیدستان و عامه مردم و خلق خدا، حق مداخله در علم سیاست را ندارند.

آمابرنت کاترین مردم شناس آسترالیایی این گروه از سیاست زدگان هردم خیال و مردم فریب را به نام «روسپیان سیاسی» می شناسد، و معتقد است که نباید به آن ها اعتماد کرد. استاد واصف باختری روسپیان سیاسی را این گونه نکوهش می کند: «ننگ بر من باد، نفرین بر من باد اگر از شما چیزی بخواهم! تنها خواهشی که دارم این است که به روسپیان سیاسی نیز قرص ضد حاملگی بدهید، تا نسل بی شرفان افزونی نیابد

پس، بین سیاستمداران و روسپیان سیاسی فرق بسیار است. انسان های سیاست زده ویژگی های خاص دارند: دروغگو، مردم فریب و بد بین و زن ستیز اند، مسایل را واژگونه تعبیر و تفسیر می کنند. مانند کور مادر زادی اند که هیچ وقت حقیت را نمی بینند، و مانند فرصت طلبان عمل می کنند. دهن و زبان شان کرایی است و از خود مسلک درست و حسابی ندارند. تمام افق نگاه شان معطوف به منفعت شخصی است و از مناقشه و مباحثه می ترسند. زورگو و مردم فریب اند و پایبند دین و اعتقادات و ارزش های اخلاقی و اجتماعی و وجدانی نیستند. به هیچ چیز اعتقاد و اعتماد ندارند و در عین حال به همه چیز و به همه کس اعتقاد دارند. سیاست زدگان خوش دارند که خود شان باشند و خر شان، هر گاه خر شان از پل بگزرد، در آن صورت بود و نبود پل برای شان هیچ است. نه دینی و ایمانی دارند که شیطان ببرد، و نه مالی و ثروتی که غارتگری و رهزنی. گاهی ریش و سبیل می گزارند و لباس سپید سنتی آخند پسند و لباس سیاه داعشی و بوکوحرامی به تن می کنند و تسبیح شاه مقصود به دست می گیرند و به مسجد میروند و بدون وضو نماز می خوانند و روزه می گیرند و به اسلام ناب محمدی افتخار می کنند، همان گونه که لباس شیک غربی به تن می کنند و نکتایی رنگه می پوشند و به سینما، کلوپ، پارتی و عروسی و کاباره میروند و شراب مست کننده می نوشند. برای روسپیان سیاسی فرق نمی کند که این مشروبات الکی ودکا روسی باشد و یا شامپاین فرانسوی.

این سیاست زدگان گاهی از دهقان، کارگر، تهیدست، خرکار، خرچران، حقوق برابر، سوسیالیزم و کمونیزم دفاع می کنند، و گاهی از ثروتمندان، خرپولان، زمینداران و صاحبان مزرعه و مالکان فابریکه. گاهی دموکرات اند و گاهی تکنوکرات. گاهی خدا باور اند، گاهی خدا ناباور. گاهی سوسیالیست و لیین پرست و ماهئوپرست اند، گاهی مرید و دنباله رو گرگ های درنده دینی و خلفای زرپرست، طلاپرست و نفت پرست عرب و آیت الله های شیطان پرست عرب و غول های سرمایه غرب. گاهی شرق پرست اند، گاهی غرب پرست. زود زود تغییر اندیشه، تغییر چهره، لباس، ریش و بروت و سر و صورت می دهند. خیالباف اند و در توهم زندگی می کنند و راه و روش فکری شان معلوم نیست. در زمان مشخص و حالات مشخص صد و هشتاد درجه تغییر عقیده و اندیشه می دهند. آن چه که نزد شان مهم است، این است که از هر وسیله و هر امکانات خوب و بد، درست و نادرست، سو استفاده کنند تا به هدف سیاسی خود که عبارت از قدرت و ثروت است برسند.

سیاست زدگان هیچ وقت خود را نقد نمی کنند و به همان راهی که رفته اند باز هم ادامه می دهند. از نگاه ایشان هر چه رهبر حزب شان بگوید همان درست و برحق است و هر چه خسرو بگوید شیرین است، و به گفته گاندی: «سیاست و راه و روش این گونه سیاستمداران و سیاست زدگان به سمت باد روان است

سیاست زده بحران هويت دارد، چيزى سرش نمی شود، نان به نرخ روز می خورد و خودش را در هر زمان به دستگاه ظلمت، خفت، خلافت و حاکمیت می چسپاند و دانائی و علم اندوزی اش را برای صاحبان زر، زور، ثروت و قدرت می فروشد و به همین دلیل است که اندیشه و گفتارش پیام ماندگار ندارد و به پشیزی نمی ارزد و در گذرگاه تاریخ پیش از خداوندگارش می میرد.

سیاست زدگان عجب پر رو هستند، در بین ملاهای متعصب مسلمان اند، و در بین جامعه مدنی از سیکولارها دفاع می کنند. این ها در همه جا و در هر کجا تماشاچی و بیننده اند، و آدم های همه کاره و هیچ کاره اند، و همیشه مقلد اند و دنباله رو، چشمان باز ندارند و نمی توانند اطراف شان را درست و دقیق به بینند، و راه را از چاه فرق گزارند.

سیاست زدگان دارای فکر و اندیشه مستقل نیستند و نمی توانند اندیشه محور باشند و آزاد بیاندیشدند، بلکه نادانسته و نافهمیده چشمان باز خود را می بندند، و در کل و دربست به اختیار بادار و رهبر و گادیوان و گادیرانش قرار می گیرند.

دالایی لاما رهبر دینی بودایی معتقد است که سیاست زدگی برای بشریت زیان آور است و مردم را به تباهی و بدبختی می کشاند: «زشت ترین کار سیاست زدگی این است که میتواند احمق ترین آدم ها را به عنوان خردمند و دانشمند به مردم تحمیل کند.» ادامه دارد.

 

دکتور غلام حیدر یقین

اکتبر 2020