افغان موج   

وطن

وطن قربان نامت هر چه دارم

بیادت  لحظه  ای  ناید  قرارم

مسافـــر در دیار غیر گشتم

امید ام آنکه خواهی شد مزارم

 

آئین ما

کُشند در مسجد و میخانه یکجا
به نام گبـــر و ترسا و نصارا
عجب دینی عجب رسمی و کیشی...
نمــــیداند کسی ... آئین ما را

عشق

کجای عشق  آد م کفر  و کینه
ندانم این  کدامین  فرض دینه
که باید خون  بریزند هر کجایی
اگـــر در مکه باشه  یا  مدینه


ماه و ماهی
یارم که به خواب ماه و ماهی میدید
تعـبیر به عمر... پادشاهی میدید
آن صاحب شمشیر به مرگ ماهی
در کرده ای خویش بیگناهی میدید

نعمت الله تُرکانی