افغان موج   

مختصری پیرامون جنگهای تنظیمی در افغانستان

گفته اند که تاریخ را نمیشود تغییر داد. به فکر من چنین مینماید که مثلا نمیشود دو پای به یکموزه کرد و گفت امروز یکشنبه است. در حالیکه یک شنبه بیست و چهار ساعت پیش گذشت و برای یک شنبه دیگر باید هفت روز و یا یکصد و شصت هشت ساعت انتظار کشید. اینرا به خاطری گفتم که شما تاریخ هفده سال گذشته را بخاطر بیاورید. زمانیکه کابل در شعله های آتش میسوخت. هر کس در گوشه ای از کابل پاتکی داشت. تفنگی داشت و تانک زره داری. شمال از یکی بود، شرق را یکی حکمران بود، جنوب را یکی زیر سلطه اش داشت و غرب را دیگری. هفت حکومت بود و هفت سلطان و هفت اقلیم. از صبح تا نیمه های شب راکت های کور از چهار آسیاب و از دامنه های کوهای خیرخانه به مقصد معینی پرتاب میشد. اینکه این راکت ها کجا را خراب میکرد و کی را میکشد حرف علیهده و خارج از موضوع است و اینکه کی خانه، زندگی و دار وندارش را میگذاشت  فرار میکرد هم مطرح بحث نیست. اینکه این همه سلاح و این همه پرسونل  را برای این این زد وبند ها  تهیه میکرد هم موضوع بحث ما نیست و بلاخره اینکه چه ریخته بود و چه پاشیده بود را هم فراموش کنید. پس سخن اصلی بر سر اینست که این همه تحمیلی بود و یا از موضوعات داخل کشور ما نشئت میکرد.

 اخیرا طی مصاحبه آقای قوی کوشان گرداننده ای روزنامۀ امید طی مصاحبه ای در رادیو پیام زنان سویدن روی این موضوع موکدا اظهار داشته اند که جنگ میان تنظیم های مجاهدین جنگ داخلی نه بلکه  جنگ تحمیلی از سوی پاکستان بر افغانستان بوده است.  بیایید ادعای آقای کوشان را برمبنی حقایق و تعاریفی از جنگ های تحمیلی؛ حالا این فرقی نمیکند که از طرف پاکستان، ایران، روسیه و امریکا بوده باشد به تحلیل بنشینیم.

 جنگهای داخلی عبارت از کشمکش های سیاسی و نظامی میان دوجناح میباشد که در یک سرزمین برای به دست گرفتن قدرت، منابع طبیعی، تجزیه ای یک سرزمین به واحد های جداگانه و آزاد سازی قسمتی از یک سرزمین به بهانه های مذهبی، زبانی و نژادی است  که با زمامداری جداگانه طرح شده و مجریان این جنگها با پلاتفورم های جداگانه و سیاست های مستقل از طرف گروه های  سیاسی خاصی به اجرا گذاشته میشود.

خوب حالا در افغانستان یقینا که جنگ از سال های 1992ـ 1996 به بعد ازین تعریف خارج است. اما بیایید یکبار به گفتار آقای صدیق چکری ( سوشیال وار...) و همچنان پروفیسر عبدالرب رسول سیاف  جنگ های کابل در سال 1992 که میگوینداین جنگ ها تحمیلی نه بلکه جنگ داخلی بود توجه کنیم. درینجا ضرورت است که قسمتی از گفته های صدیق چکری  و همچنان عبدالرب رسول سیاف را به جواب خبرنگاران مرور کنیم.

 فشرده ای پاسخ های صدیق چکری سخنگوی جبهۀ متحد موسوم به شمال را میتوان چنین خلاصه کرد.

جنگ  های سال 1992 کابل ( سوشیال وار) جنگهای اجتماعی بود. که در آن مردم بیگناه کشته شدند. این جنگ میان گروه های مجاهدین بود که به نام شیعه سنی، تاجیک پشتون، مسلمان و کمونست کشته میشدند. این جنگ  الگوی از جنگ های داخلی هند در زمان تجزیه آن به هند و پاکستان، جنگ های داخلی امریکا بود.

عاملین این جنگ خارجی ها بودند که پاکستان با مداخله آشکارا و روسیه با جاگذاشتن مقدار متنابهی سلاح های مدهش نقش مداخله گران واقعی را در اوضاع و احوال سیاسی و تشدید جنگ ها بازی کردند.

عدالت انتقالی حرف مفت است ودر دنیا وجود ندارد. اگر به راستی عدالت انتقالی در دنیا میبود باید صدای زندانیان گوانتانامو را کسی میشنید. بم های اتمی که بالای هیروشیما و ناگاساکی انداخته شد عاملین آن کجا مجازات شدند. و افراد تنظیم ها لاشعوری آله دست بیگانه گان  قرار گرفته بوده اند.

آقای عبدالرب سیاف هم تقریبا همین نظر را تایید میکنند. ایشان میگویند خدا شاهد است که نه من طرح گر این جنگ ها بودم ونه طرفدار ان بوده ام. و عقیده دارند که اساس این فتنه از بیرون بوده است و فعلن من هرگز نمیتوانم بالای مسوولین ان انگشت بگذارم. آنها ما را جنگسالار و حیوان میخوانند... این ها سازمان انقلابی زنان افغانستان اند که در موقع لازم صد ها اسناد دست داشته ام را ارایه میکنم...

اخیرا آقای قوی کوشان هم به همین جبهه پیوسته اند و نظریاتی را که در رادیوی پیام زنان سویدن به گردانندگی فرشته حضرتی ارایه کرده اند ازین قرار است:

«... نام اتحادشمال راپاکستان گذاشته، وهرکی جانب حمایت پاکستان ازطالبان رادارد، آنرااتحاد شمال میگویدوهرکی به تمامیت ارضی واستقلال ارضی افغانستان باوردارد، اوره جبهۀ متحد ملی میگوید ... شماازتمام چیزهایی که ازشما شنیدم ودوستان مثل شما، ازجنگسالار شدیداً نفرت دارند، درحالیکه این کلمه هم ساخته وپرداختۀ سازمانهای حقوق بشرآنچنانی است که شما هم میدانید وماهم، ولی هیچوقت ازفاشیست ها ومافیای ارگ صحبت نمی کنیدکه اینهابودندکه بعداز حکومت ششماهۀ موقت آقای کرزی، دورش جمع شدند وبریدندهمه رشته های آقای کرزی را وازاو یک آدم فاشیست به تمام معنی ساختندواجندای قومی پیش بردند، درحالیکه پیش ازآن کمترچنین چیزی به نظرمیرسید. درهمینجا باید بگویم شمایکی از بزرگوارهایی بودین که همیشه ازبابت سه وزیر ازیک ولسوالی بسیارمیفرمودید، ولی واما حالاکه مثلا ازجملۀ 28 یا30 وزیر بیست تایش فقط ازیک قوم است، شماهمین حالا ازجنگسالار میگویید ولی روی این معادلۀ غلط هیچ رویش گپ نمی زنید، ازجملۀ بیش ازسی مشاوری که آقای کرزی دارد، بیست وپنج تایش ازیک قوم است، همین بیعدالتی هاست وهمین عدم توازن است، چیزی که در افغانستان وجوددارد، تاوقتی این عدم توازن وجودداشته باشدومافیای ارگ بدین شکل عمل بکند، برخوردهایی ازقبیل چیزی که با آقای سارنوال واقع شد، آنچه که در شبرغان واقع شد، مطمئن باشیدکه بسیارزیادترمیشودوتااینکه تعدیل نشودوفضای فاشیسم قومی شدید حاکم برارگ تعدیل نشود واقوام که علی السویه باهم برابرهستند وهیچ اکثریتی درین وجودندارد برادر، تاکه اینهانشود، هیچ چیزی درست نمیشود، لهذا انتقادبه این شکل که آدم فقط جنگسالاربگوید واز مافیای ارگ صحبت نکند، صحبتش یکجانبه میشود ونادرست میباشد...»

سلسلۀ قضاوت تنظیم های جهادی به خاطر براعت خویش از مهلکه ایکه دامنگیر شان شده است ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. اما جنگ های تنظیمی در کابل که منجر به خرابی شهر کابل کشته شدن شصت هزار کابلی و مهاجر شدن صدها هزار شهروند کابل به پاکستان و ایران و سمت شمال افغانستان شد مستلزم یک دید واقعبینانه و فارغ از هر گونه جبهه گیری به نفع این و آن میباشد.

جنگ های تنظیمی که بنا بر گفتۀ آغای چکری، سیاف و کوشان یک جنگ تحمیلی ارزیابی شده است در سال 1992 شکل نگرفت. با مطالعۀ تاریخ جهاد ما به یک حقیقت تلخ روبرو بوده ایم. حتی در زمان داود خان و بر مبنی گذارشات دو طرف حزب اسلامی حکمتیار و جمیعت اسلامی پروفیسر ربانی کشمکش های تنظیمی وجود داشته و جوانب ( حکمتیار و مسعود) همدیگر را به عهد شکنی و ارتباط تنگاتنگ به آی.اس. آی پاکستان متهم کرده اند. بعدا در طول پانزده سالۀ جهاد در شمال و جنوب و شرق وغرب کشور. طی هفته های متنابه جنگ میان جبهات حزب اسلامی حکمتیار، جمیعت اسلامی، حزب وحدت و حزب  ااتحاد عبدالرب سیاف وجودداشت و طی این جنگها قوماندان های نامی از دو طرف با پرسونل و تجهیزات اش نابود میگردید. مناطق سوق الجشی برای فراهم آوری تدارکات و پرسونل ماه ها و سالها از طرف یک تنظیم به روی تنظیم دیگر بسته میشد. گاهی حتی چنان واقع میشد که در یک تنظیم به خاطر تقسیم غنایم قومندان های آن به جان هم افتاده و به نابودی همدیگر دست میزدند. بر اساس همین زد وبند های تنظیمی قوماندان جمال از حزب اسلامی حکمتیاردر شمال، صفی الله افضلی جمیعت اسلامی در غرب، قوماندان شمالی در شرق و صد ها مجاهد دیگر بدست خودی ها  کشته شدند. در آن روز های سخت ایتلاف ها و مصلحت های یک ساعته هم امکانپذیر نبود. در سال 1984 دوستم از طریق لوگر و خوست به پاکستان فرار میکرد. روزیکه با من وداع میکرد از سه تنظیم کارت عضویت گرفته بود که در هر منطقه به وسیله آن کارت ها خود را از چنگال گروه های متخاصم مجاهد نجات دهد. اعضای حزب اسلامی اکثریت پشتون تبار دشمنان خونی جمیعت اکثریت تاجک تبار بودند. گروه هایکه بعدا حزب وحدت را ساختند در دشمنی با هر دوحزب از هیج عملی سر باز نمیزدند.

جنگ های تنظیمی را در آنروز ها میشود جنگ های دستوری و بر اساس یک پلان خارجی ارزیابی کرد. طور مثال به دستور بیگانه گان از پاکستان و ایران و ظیفه داده میشد که بند های آبگردان تخریب شود. پایه های انتقال برق نابود شود، سیستم تعلیم وتربیه با شانتاژ بسته شود، پل ها و شاهراه ها نابود گردند. و این ها کار های بود که میتوانست. در پراکندگی و چندین دسته گی مجاهدین به ظهور برسد. من در بازدید از بند آبگردان سلما در هرات و در حالیکه با یکی از قوماندان های محلی منطقه چشت یکجا بودم به شهرکی بر خوردم که بعد از هجوم مجاهدین با دینامیت به خاک یکسان شده بود. پرسیدم این شهرک کانکریتی را چگونه ویران کرده اید او اقرار کرد که با مواد منفجره همه  ویران گردید. پرسیدم چرا؟! پاسخ این بود که به ما دستور دادند که اگر خراب نکنیم وقتی دوباره دولت بر ما پیروز شد اینجا را برای خود سنگری میسازد. باز پرسیدم دستور را کی داد؟ جواب داد از پاکستان اعضای تنظیم جمیعت... روی همین اصل از شاهراه های عمده کابل هرات و کابل حیرتان طی سه سال اثری نماند. مکاتب در اطراف بسته شد و معلمین ومتعلمین ناحق کشته میشدند.

بعد از شکست شوروی و خروج از افغانستان مجاهدین کوشش کردند که ولایت ننگرهار را تسخیر و درب تازه ای برای پیروزی بر حکومت نجیب الله باز کنند. گر چه نتیجۀ این جنگ توانست موقف مجاهدین را به حیث یک نیروی جنگی تثبیت کند اماباز هم صرف به خاطر پراکندگی و چندین دسته گی شکست ننگینی نصیب آنان گردید و نتیجۀ آن غیر از کشتار عدۀ بیگناه و تخریب ملکیت های عامه چیزی به ارمغان نیاورد. درین جنگ هم نبودن طرح واحد، جبهه واحد و سازماندهی واحد شکست تلخی را نصیب مجاهدین ساخت.

نقطۀ عطف در جنگ های افغانستان  خروج اتحاد شوروی از افغانستان بود. بعد از خروج نظامیان شوروی نوبت یکه تازی های امریکا و انگلیس در صحنۀ های سیاسی افغانستان شروع شد. پلان نقطه به نقطه و خیلی با سادگی و مصرف ناچیز به پیش میرفت. تهاجم به ننگرهار نخستن تجربه ای انگلیس به یاری سازمان آی.اس.آی بود. اما وقتی دیده شد که با این وسیله نمیشود دولت نجیب را بر انداخت. پلان های وسیع دیگری به اجراء گذاشته شد. که از آنجمله تطمیع بعضی از اعضای حزب وطن و قوماندان های محلی برای تسلیم شدن بود. در پی همین پلان توطئه های برای بر اندازی اردوی افغانستان و تخریب زیر بنا های اقتصادی کشور را روی دست گرفتتند. البته این پلان مصرفی نداشت و به آسانی قابل تطبیق بود.

آنچه در سال های بعد از خروج شوروی ها در کابل اسلام آباد و پشاور به وقوع پیوست درامه ای بیشتر نمی نمود. زیرا چه در داخل حزب وطن و چه در صفوف تنظیم های جهادی به وضاحت جبهه گیری، انشعاب ها و فریکسیون بازی های بوقوع پیوست. حزب اسلامی حکمتیار به شاخه های، جمیعت به شاخه های تقسیم شده بودند. ائتلاف های مصلحتی قبلن در میان مجاهدین و قوای ملیشایی دولت از یکطرف و جبهه گیری های عده ای خلاف مصلحت های نجیب الله به خاطر  سپردن قدرت به مجاهدین ظهور کرد.

در زمانیکه کابل خود را برای تسلیمی قدرت به مجاهدین آماده ساخته بود تازه شورای مجاهدین روی اختلافات سلیقه ای روز ها در پیشاور پاکستان بحث و مباحثه داشتند.

آنانیکه جنگ های تنظیمی را جنگ داخلی و یا جنگ تحمیلی میگویند در حقیقت شواهد تاریخی را نادیده گرفته و خاک به چشم مردم میپاشند. زیرا جنگ تحمیلی هدف از پیش سنجیده شده ای دارد که توسط یک جناح واحد بالای جناح دیگر تحمیل میشود. خصوصیت این گونه جنگ ها زیادتر در مسایل اقتصادی و یا کشمکش مرزی و یا سیاسی خلاصه میگردد. طور مثال فشار روز افزون اسراییل بر سرزمین های عربی سوریه لبنان و فلسطین تحمیل جنگ به خاطر توسعه سرزمین و بنای شهرک های یهودی نشین و یا بوجود آوردن ترس و وحشت است و یا جنگی را که صدام حسین بخاطرحفاظت مرز هایش از هجوم بنیاد گرایی شیعه به سرتمداری آخند های ایران بر ایران تحمیل کرد. درین جنگ عراق با تهاجم نظامی قسمتی از سرزمین ایران را اشغال نمود و ایران با تحمیل این جنگ برای دفاع از خود به جنگ متوسل شد. اما برای کنترول افغانستان و آوردن نظام عدل اسلامی توسط مجاهدین چه کسی میتوانست وضیعت های جنگی را تحمیل کند؟ این پرسشی است که باید رهبران تنظیم های جهادی مخلصانه جوابگوی آن باشند.

اگر بگویم پاکستان جنگ را بر مردم ما توسط تنظیم های جهادی تحمیل کرد و یکی از طرف های منازعه را قوت های نظامی پاکستان نگوییم حرف ما مفت و تحلیل ما بنا بر آن اغوا کننده است.

یک جنگ تحمیلی همیشه نتیجه ای به نفع یک طرف درگیر به بار میاورد. و اگر بگویم نتیجه ای این همه سلاحی که از شوروی وقت به افغانستان مانده بود و بنا برآن دخالت شوروی در جنگ های تنظیمی  باعث تحمیل جنگ و کشتار شد برعلاوه اینکه خود را مسخره میکنیم ذهنیت یک کودک را به این وسیله نمیتوانیم مغشوش کنیم.

جنگهای 1992 الی 2001 در افغانستان همه اش جنگ تنظیمی و قاعدتا بر خاسته از یکنوع انارشی و فروپاشی نظام سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در داخل بوده. البته فروپاشی ابر قدرت شرق اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد در جهان زمینه ساز بند و بست های تازۀ گردیده بود. درین مقطع تاریخی همسایه های طماع افغانستان چون ایران و پاکستان با گشایش چاینل های جاسوسی دست بکار شده و رهبران تنظیم ها را برای گرفتن قدرت سیاسی به جان هم انداختند. باید خاطر نشان ساخت که تنظیم های جهادی در دوران مبارزات آزادی بخش علیه کمونیزم با پراکندگی، غیر از جنگیدن چیزی نیاموخته بودند و به گفته آقای چکری وقتی به انبار های سلاح های مدرن بازمانده از شوروی رسیدند تا توانستند با آنان به جان هم شلیک کردند بی خبر از آنکه گفته اند :

ترا تیشه دادم که هیزم شکن

ندادم  که دیـوار مـردم  بکن

تصادفی نیست که تنظیم های جهادی میخواهند نوعیت جنگهای خانمانسور ویرانکن خود را جنگ های داخلی و یا تحمیلی نامگذاری کنند. آنها شعوری به این نتیجه رسیده اند که جنگ های شان تنظیمی و برای گرفتن قدرت دولتی بوده است.

هرگاه این جنگ را تحمیلی و یا جنگ داخلی بنامیم  ناگذیر تحمیلی که بر روند این جنگ بوده را از پول و رشوه گرفتن نیرو های جنگجوی جهادی ازخارجی ها بدانیم که برای رهبران جنگجویان پرداخته میشد و همچنان نقش وطنپرستانۀ آنان را به حیث مجاهدین راه اسلام ، وطندوستی، آزادی و  برادری  رد  کنیم.

نعمت الله ترکانی

6.3.2008