جام جم
به هــرچــه گفتی مشابه مــرا، از آن کم ام
بـدان که، سلسله ی از فسانه هـای غـــم ام
کی بـود کز سـر شام تا سحــر بیادم بود؟!
نـوشــت لـوح خــدایــی به نام او قــلم ام
تبـــسم از لب مـن بــرد و بغـض را آورد
بخــواند روی فــواصل، شماره ی قـدم ام
شرار و شعـلـۀ عشقم، به ایـن بهــانه هنـوز
اسیر سـیـر خیـالات خــویـش دم بـه دم ام
نشد حــضور مرا، شوکت و جلال رخـت
هــنوز بسته به زنــدان ظـلم ام و ســـتم ام
بیا بیا کـه زمـان، گـردش دو چشـم تو شـد
صفــای آییـــنۀ چشم تست، جــام جـم ام
نعمت الله ترکانی
1.1.2008