افغان موج   

درحاشیه گفتار آقای  نیک اندیش

به جواب دوستی به نام نیک اندیش در سایت فراتر از مرزها نوشتم:

با تشکر از جناب دهقانپور عزیز: به جواب دوست عزیز آقای نیک اندیش میگویم همینقدر کفایت میکند که شما نیک اندیش هستید و اندیشه و عمل نیک راه و رسم شماست. من خوشۀ آرزوی همه وطنپرستانم. بدون در نظر داشت زبان، سمت، و منطفۀ شان... بلی! چنانکه شما گفته اید هرکسی که به زبان من اهانت کند اورا نمیبخشم. هرکسی به ملیت من توهین روا دارد حق مسلم من است که با او محاسبه کنم. نه آقای خُرم، نه فاروق وردک، نه احمدزی و نه کرزی طرف تائید من هستند. اما از اینکه همین مردم پای صندوق رای رفتند واو و امثال او را انتخاب کرده اند ناگذیر باید محتاط باشم. من متهعد به مردم افغانستان ام و فعلن در روی نقشۀ ویا درویکیپیدایی جهان به نام خراسان منطقۀ نیست که خود را منسوب به آن بدانم و گر نه مینوشتم خراسان عزیز! نه افعانستان عزیز. گفتمان ما باید بر محور انسان بچرخد. سلاطین دوران ما همه و بلااستثنا برای حفظ سلطۀ خود کشتند و نابود کردند. این مردم بودند که شهر و مدنیت را بوجود آوردند واگر فردوسی بود جامی، مولوی بلخ، سعدی و یا سنایی نه پادشاه بودند ونه سلطانزاده!  بودا های بامیان را نه پادشاه وقت بدست خود ساخت ونه مناز های هرات را سلطان حسین بایقراء... شما بیجهت نترسید زبانی که دوهزارو پنجصد سال تاریخ دارد و در بستر معنویت جهانشمول است را یک دو بی سروپا از بین برده نمیتوانند. شمایید که با این جارو جنجال آنان را شیرک میسازید. تاریخ در همین نقطه توقف نکرده. من نه تنها صبورالله سیاهسنگ را ستایش میکنم بلکه از دانشمدان وطنم چون اکرم عثمان، واصف باختری، رازق روئین، لطیف ناظمی رهنورد زرباب، پرتو نادری، راحله جان یار، بهار سعید، زینت نو و صدها شاعر و شاعره  هم تجلیل به عمل آورده ام و آنان راچشم وچراغ مردم خود دانسته و مثل یک دانش آموز از ایشان یاد میگیرم. اگر باور ندارید بروید به سایت افغان موج و بخوانید..

نباید اندیشه ی مردم راچنان پریشان وافسرده ساخت که آنان دست به بدترین اعمال بزنند. بخاطر یک نام بکشند، تخریب کنند و نابود کنند

از درک روشنفکرانۀ شما سپاس

بعدا فکر کردم که گفته هایم پایان نیافته است و من میبایست بیشتر از آنچه نیک اندیش ها و خیر اندیش های این ملت مظلوم زمزمه میکنند را بنویسم. برای من فرقی نمیکند که این نیک اندیشان و خیر خواهان پشتون، تاجیک و یا هزاره و یا ازبک اند.

من نمیدانم که چطور و چگونه و برای چه کسی در قرن بیست یکم یکبار اندیشۀ های ابزاری و رویایی روی زبان، منطقه، مذهب و نمیدانم زبان وحی آمد. نمیدانم هدف ازین دغدغه ها و چالش ها به نام زبان، ملیت و قبیله برای چیست. ایکاش دوست نیک اندیش ما میگفتند که بازی بالای کلمات دانشگاه، دانشجو، سرود ملی و نمیدانم افغانستانی و خراسانی درد ما را دوا میکند  یانه! آنوقت دست های شانرا بوسیده و قلم شانرا تقدس میکردم. اما من به این نظر هستم : کسانیکه کره ای زمین را بر حسب  ملت ها اقوام و قبیله ها تقسیم کرده اند همه اصحاب قدرت و حکومت اند. آنان بخاطر باور به ناسیونالیزم ... خود را قربان میکنند. آنان از زندگی مسالمت و دور از خشونت فاصله گرفته و برای قدرت خود حتی دست به خوکشی میزنند و بعد از آن خود را شهید مینامند و غازی و قهرمان... شما نمیتوانید درین مورد شک کنید که جهان امروزه با دوران قرون وسطایی و دوران جاهلیت عراب فرق فاحش دارد. به عقیده ای شما... انسان زمان انسانی خواهد اندیشید که نخست از اسارت تقلید وقبول مسایل نادرست رها شده باشد... من هم باشما همنظر ام و میخواهم به دانم در صورتیکه شما خود را مرجع تقلید  نمیدانید با کدامین اندیشۀ اسلامی میخواهد یک سُنت پرست و بنا بر آن یک مسلمان و یک خراسانی باشید اضافه تر ازینکه یک مسلمان و یک افغان باشید. بر علاوه انگیزه ی شورش شما علیه ملیت پشتون هموطن شما از کجا سر چشمه گرفته است؟ و شما اینرا خوب میدانید که ترکانی ها نمیتوانند و یا نمیخواهند این موضوع را بر روایات تاریخی که مورد دلچسپی شماست شرح داده و یا به آن بپردازند. من نمیتوانم در مورد دکتور صبورالله و یا آقای سیستانی نظری ارایه کنم اما تا آنجا که به من مربوط است باز هم میگویم دشمن انسان؛ چه مسلمان، هندو مسیحی و یا زرتشتی است دشمن من و دوست انسان از هر قماشی که هست نور چشم من است. مسایل سرود ملی، کتاب های غیر ملی و تاخت و تاز به زبان فارسی دری از حیطۀ قضاوت های من خارج است. زیرا میدانم اینها همه مسایل روبنایی  و سطحی اند. برای من انب، انگور و عُزم همان میوۀ یک تاک است و بس.

راستی وقتی در سال 1951 تولد شدم نمیدانستم که مسلمان، یهودی و یا عیسوی و یا هندو میباشم. آهسته آهسته درک کردم که باید ارزش های فرهنگی و دینی ام را که مثل آب و نان بخرچ ام دادند قبول کنم و با حفظ همان معصومیت دوران کودکی ام وقتی از من میپرسند از کجاستی؟ میگویم از افغانستان و وقتی میپرسند کاتولیک هستی میگویم: نه خیر من مسلمان ام... و مسلمن این از آن آنست که پدر ام به من آموخته است و من به فرزندان ام میآموزم... و اینست فرهنگ من و فرهنگ ما.

اما شما برادر نیک اندیش  فکرنکنید که خلاصۀ گفته های شما و یا از ترکانی و یا از سیستانی و یا سیاهسنگ  میتواند آیاتی مقدس برای تزکیه ی نفس ، شعور و یا معنویات فلان شخص گردد. مافیایی سیاست، مافیای دین و مذهب و مافیایی  معنویات انسان همه چیز را در دست دارد. قدرتمندان امریکا بالای شیندند ، پکتیا، بغلان و پروان همسان بم میریزند. دستگاه های تبلیغاتی دینی حملات انتحاری را سازمان میدهند، سازمان های پروپاگند و تفرقه افکن به نام زبان و قبیله و منطقه وحشت خلق میکنند،  آنانیکه تا گلو در مرداب جنایات جنگی و قدرت طلبی غرق اند قهرمان ملی میشوند، کسانیکه در نجات وطن و  رشد و تقویه وحدت ملی خود را وقف میکنند خائین و مرتجع قلمداد میشوند. قاتلین صد ها هزار انسان روی سینۀ خود مدال های مارشالی میآویزند. آنانیکه در قدرت اند و یا قدرت میطلبند هر روز وعده میدهند که فاصله ها را از میان بر میدارند. اما هر روز بیش از روز پیش این فاصله عمیقتر میشود. کسانیکه در فواصل رسیدن به هدف از دیگران عقب افتادند هر چه را که خواستند بهانه میگیرند. مثل زبان، ملیت، قبیله و افتخارات تاریخی... اما وقتی به قدرت ریسدند همه چیز را برروی یخ مینویسند که  با آب شستشو شود و مردمی که از فقر، گرسنگی و بی سرپناهی ، بیوطنی فریاد میزنند دادخواهی ندارند. اینست رسم دستگاه های حکومتی و اینست سرنوشت مردمی که با خون خود غزت شرف و هوویت خود را حفظ میکنند. باور داشته باشید که همین مردم که منسوب به سرزمینی به نام افغانستان و یا خراسان اند روزی نه روزی به حساب همه کرده های  آنان خواهند رسید.

 بلاخره مگر پشتون دو چشم دارد و تاجیک یک چشم و ایرانی چهار پا دارد و افعانستانی دو پای که ما باید نظریات خود را بر همین ملحوظات عیار بسازیم؟!  چرا انسانها که همه یک ریخت و یک صورت اند نتوانند همدیگر را دوست داشته باشند؟ چرا فاصله های ایجاد شده از طرف چند قدرت طلب و خونخوار برداشته نشود؟ چرا مردم پاکستان و افعانستان و ایران و تاجکستان را به خاطر خطوط جغرافیایی که طی هزاران قرن هزار بار تغییر خورده است یک چیز نمیدانیم.؟ چرا به نام اسلام همه را مردود و خود را با همه نارسایی ها برحق فکر میکنیم؟ و چرا به نام خدا یگانه و کتاب یگانه اش قرآن با هم از در خصومت داخل میشویم؟ و چرا گاهی از خود نمیپرسیم که همه اولاد آدم محصول یک شجره هستیم؟

آقای نیک اندیش این اندیشه ای  خراسانی ، زبان، ملیت و حقانیت تاریخی که شما را احاطه کرده است بقایی ندارد. شما و دوستان شما هر قدر فریاد بکشید و هر قدر به این در و آن در بکوبید، کسی به داد شما نمیرسد شما و همفکران شما را عقده های درونی شما، خلاف مسیر تحولات و اعجاز قرن بیست یکم به دهکده های فراموش شده قرون وسطایی میکشاند. تا دیر نشده به اندیشه های تان تجدید نظر کنید بهتر خواهد بود.

با عرض حرمت

نعمت الله تُرکانی

31 اگست 2008

لینک نوشتۀ آقای نیک اندیش:

http://www.faratarazmarzha.org/Fa.htm