ما دین را از اعراب گرفتیم نه آیین را
نوروز و زیان پارسی در جهنم تاخت و تاز های اعراب
دین اسلام مخالف نوروز نیست. من « نگارنده » از کتاب سوزانی های اعراب در خراسان و ایران زمین چیزی مستند نه یافتم.
سلسلهی بررسی هولوکاست ها در برابر زبان فارسی.
بخش (۱۰)
در بخش نهم از بی مهری لینن در بارهی زبان فارسی سخنی داشتم. پسا نشر آن بخش، برخی دوستان پنداشتند که من کنش های عمومی وی را در رهایی های بشری از یوغ استعمار نادیده انگاشته ام. به همان دلیل هرچند نامرئی ولی نا رضایتی هایی به میان آمدند. البته این موردیست که باید به گونهی مفصل به آن بپردازیم. اگر فرصت دست داد سری به کارخانهی سیاسی و فکری دوران لینین هم میزنیم. تئوری های ماندگار و گامبرداری های ناپایدار در سیاست های نزدیک به هفت دههی حاکمیت جهانی و جلال و شکوهِ مکتب پرولتاری محور شوروی آن گاه، نه چنان بوده که همه مثبتنگری و مثبتاندیشی و مثبتکرداری بوده باشند. بیگمان با کمانِ اشتباهات همراه بودند و یکی از این اشتباهات همانا خوشباوری های پایایی بدون زوال سوسیالیسم و کمونیسیمنگری بدون تعامل و تأمل به آن روند بودند که یک قرن هم حیات نه داشت. خلاف ضربا المثل عام روس ها که باور کن ولی کنترل هم کن. یعنی در باور به خودیها بیکنترل بودند که پسا لینین و جانشینهای او، مهرهی ستون های پنجمی اصلی جاسوسی یعنی گرباچف و یالتسین ریشه در تنهی درخت سوسیالیسم نوپای روسیه تنیدند تا موریانهوار آن را فرسودند و نابودش کردند. مکتبی که نتواند خودش را نگه دارد، چنان زود به زوال برود چه دردی را دوا میکند؟ ما دیدیم که چه ساده فروپاشاندندش. سیستمی که درونمایهی نامدار استخباراتی اش حتا کاغذپارهیی هم ارزش نه داشت و از اتفاقاتِ در حال شُرفِ منجر به نابودی یک قطبِ سرنوشت ساز جهان دو قطبی آن زمان یا آگاه نه بود و یا هم همسو با بادهای غرب بود. در هردو حال ناکارا بود. یعنی یا دشمن دوست نما و یا دوستِ نادان. دیدیم که میلیون ها نفر در سراسر جهان با نظام های وابسته به شوروی و کنشهای سوسیالیستی یا ملیدموکراتیک چهگونه در کمتر از یک سال دستخوشِ شکست ها ناکامی های هنجار و نا هنجار های اشتباهات مکتب لینینی و مارکسیستی شدند. چرا این پایه ها لرزان ریخت شده بودند؟ اشتباه کار در کجا بود؟ چرا گرباچف شناسی و یالتسین شناسی و یاران شان از زیر ذره بین کی، گی، بی بدون تیر بودند. سازمانی که نفس کشیدن بیاجازهی او حتا برای اعضای دفترسیاسی حزب شان ممکن نه بود. میشود که داوری های تاریخی را فدای امیال اهورایی مکتبی کنیم که پیشروی چشمان ما نابود شد و چه مضحکهبار نابود شد. مگر فصل آغاز راهاندازی گفتومان های واکاوای چرایی های فروپاشی به گونهی حقیقی و نقادانه نه رسیده است؟ ما نه میتوانیم که نقش ماندگار مثلث مارکس، انگلس و لینن را در اثرگذاری های شان به سیاست و نظام سازی جهانی و آگاهی دهی های کسبی نادیده بگیریم و از صلاحیت ما هم خارج است. ولی ما نه باید هنوزم به آن اندیشه باشیم که حق نهداریم نقد داشته باشیم. نبوغ بشری در حالات انکشافی های غیر قابل پیشبینی حتا گنجیدن آن در مخیله است. از یاد نه بریم، شاید در حیات ما و یا پس از ما شخصیت های علمی ظهور کنند که آثار و طرح های هر سه نفر مورد بحث ما را یک کل رد کند. به گونهی نمونه، اگر ما کاپیتال مارکس را زوال ناپذیر پنداریم. یا دیدگاه لینن را در کتاب امپریالیسم به مثابهی بالاترین سطح کاپیتالیسم تنها مورد بحث بدانیم و یا کتاب کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراس جوزف شومپیتر و صدها، شخصیت، نظریهپرداز و کتاب نویس های مرتبط و غیر مرتبط به بحث مان را مبرا از نقد بدانیم، اشتباه میکنیم و یا بر عکس. آنگونه که یثربی در کتاب تحلیلی عالی خودش چیستی فلسفه را زیر نام فلسفه چیست؟ حلاجی میکند. کتاب در سال ۱۳۸۷ از سوی بنگاه انتشارات امیر کبیر چاپ شده. یثربی سه جملهی ماندگاری هم در اول کتاب میگوید و جملهی دوم آن چنین است:
« هیچ بزرگی با نقد آثارش کوچک نمیشود و هیچ کوچکی با نقد بزرگان بزرگ نمیگردد. پس نقد و نظر را که همیشه راهگشا بوده با همدلی بشنویم و به اصلاح و تکمیل آن یاری رسانیم، تا جمود به حرکت تبدیل شود.»
به هر رو، در یکی از بخش های دیگری به این مهم خواهم پرداخت. و حال سیری در مسیر دشمنی های جهان با زبان پارسی. اینبار اما به سوی کانون اصلی، زادگاه و مهد پرورشِ زبان پارسی در خراسان و ایران زمین دیروز و امروز.
آشنا سازی دوبارهی خواننده های گرامی با پیشینهی سرزمین پارسی یک بازگفتار بی نیازست. به این اساس میرویم تا تاریخ جهنمی حمله های اعراب و دگران به فرهنگ و داشته های زبان پارسی را دوباره خوانی کنیم. اعراب که با گشودن راه به سوی استیلای سرزمین های خراسان و ایران لشکر کشیدند، دوصد سال را در آنجا گذراندند. کهنشناسان یکی از اثرات منفی تجاوز اعراب بر زبان پارسی را دگردیسی سازی نام پارسی میدانند. به این آوند که الفبای اعراب (پ) نه دارد و در عرف روزانهی دوران حاکمیت اعراب، (ف) را به جای (پ) کاربرد میدادند، با استیلای سیاسی، نظامی، سرزمینی و فرهنگی اعراب در سرزمین های پارسی زبان بود، که اگر زبان پارسی به گونهی همادی زیربار زبان اعراب نه رفت، ولی بیگزند از بدی ها هم نه بود. جاگزینی حرف عربی (ف) به جای حرف پارسی (پ) و دگرگونی یکبارهی (پارسی) به (فارسی) هم از یادمان های نا همدل است در پارسی ستیزی. واژهنامه های دهخدا و عمید و معین همه فارسی را معرب پارسی میدانند. و واژهی (فارسی) را به گونهی روشن وابستهی پسا اسلام به عرب دانسته و جاگزین (پارسی) میگویند. دهخدا چنین نویسد:
(پارسی. ( اِخ ) ( زبان... ) یکی از لهجات قدیم ایران از ریشه هندواروپائی که بزبان سانسکریت شباهت تام دارد و در زمان هخامنشی زبان درباری محسوب میشده است و آنرا لهجه پارسی باستانی و فرس قدیم نامند. رجوع به پارسی باستانی ( زبان ) شود. || زبان عمومی مردم ایران در دوره اسلامی. زبان ادبی ملت ایران عهد اسلامی. زبان فارسی :
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی.
فردوسی.
گر پارسا زنی شنود شعر پارسیش
و آن دست بیندش که بدانسان نوا زنست
آن زن ز بینوائی چندان نوا زند
تا هر کسیش گوید کین بی نوا زنست.
یوسف عروضی.
بلفظ پارسی و چینی خماخسرو
بلحن مویه زال و قصیده لغزی.
منوچهری.
بونصر مشکان نامه بخواند و بپارسی ترجمه کرد. ( تاریخ بیهقی ). استادم [ بونصر مشکان ] دو نسخت کرد این دونامه را... یکی بتازی سوی خلیفه و یکی بپارسی به قدرخان. ( تاریخ بیهقی ). نسخت بیعت و سوگندنامه بفرستادم بپارسی کرده بود. ( تاریخ بیهقی ).
جای دگری باز هم نمایاندن به همان پارسی کرده است:
نخستین صد و شصت پیداوسی
که پیداوسی خواندش پارسی.
فردوسی.
و آنچه از جهت پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. ( کلیله و دمنه ). || زرتشتی : گرزمان ، پارسیان گویند عرش است و شاعران گویند آسمان است. ( لغت نامه اسدی ). || زبان مردم پارس. زبان مردم ایران. رجوع به پارسی ( زبان ) شود. || پیرو زرتشت ساکن هند .
پارسی. ( اِخ ) ( زبان... ) یکی از لهجات قدیم ایران از ریشه هندواروپائی که بزبان سانسکریت شباهت تام دارد و در زمان هخامنشی زبان درباری محسوب میشده است و آنرا لهجه پارسی باستانی و فرس قدیم نامند. رجوع به پارسی باستانی ( زبان ) شود. || زبان عمومی مردم ایران در دوره اسلامی. زبان ادبی ملت ایران عهد اسلامی. زبان فارسی :
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی.
فردوسی.)
آیا اعراب در ایران پارسی هرچه دار و ندار داشت به نیستی بردند و در آب انداختند و در آتش سوزاندند؟
تاریخ های ابن خلدون، بلازهی، ابن هشام و طبری و مسعودی از حملات اعراب گفته اند. این تاریخ ها اساس ترتیب صد ها نوشته و تحلیل گزارشی شده اند. ولی هیچ گزارشی نشانی مستندی از کتاب سوزانی اعراب نه داده اند. گزارشی هم توسط صفحهی یوتوپ « قاصدک» زیر نام « دلیل کتاب سوزی اعراب در ایرانِ ساسانی چه بوده ست!» از جنایات اعراب در کتاب سوزانی های پارسیان یاد کرده و آن ها را آسیب بزرگی به زبان و ادبیات فارسی و علوم عقلی بزرگی که پارسیان یا بعد ها فارسی گفتار ها داشتند دانسته است. سعد ابن آبی وقاص در تیسفون کتاب های یافته شده را به هدایت حضرت عمر آتش زد و به دریا انداخت. من « نگارنده » کتاب هایی از آن چه پایهیی این گزارش بود را زیر و رو کردم و نشان و موردی از تذکر کتاب سوزانی اعراب نیافتم. مثلاً کتاب های ابن خلدون همه از حملات و رسم روش های عملککردی اعراب یاد کرده و مستنداتی داشته، ولی به هیچ جایی طور خاص اشاره به کتاب سوزانی نه کرده. یا برگردان فارسی کتاب ایران از آغاز تا اسلام نوشتهی رومن گریشمن توسط دکتر محمد معین در سال ۱۳۳۶ چاپ اول و در سال ۱۳۷۹ چاپ نهم هیچ اثری از مستندات کتاب سوزانی های اعراب در ایران نیست. حتا تیسفون هم بخشی از ایران نبوده، برگردان فارسی آثارالباقیه نوشتهی ابوریحان البیرونی توسط اکبر دانا سرشت از چاپ اول در سال ۱۳۶۳ تا چاپ پنجم در ۱۳۸۶ هیچ موردی از ادعای کتاب سوزانی های توسط اعراب مهاجم دیده نه میشود. تاریخ های دیگری را هم که من « نگارنده» مرور کردم، چیزی اندرباب کتاب سوزانی اعراب در ایران زمین و خراسان زمین نه یافتم.مثلاً تاریخ یعقوبی یا مجموعهی میراث ایران و اسلام نوشتهی احمد بن ابی یعقوب « ابن واضح یعقوبی » برگردان شده در دو جلد توسط محمدابراهیم آیتی چاپ اول ۱۳۴۱ و چاپ سوم در سال ۱۳۶۲ توسط چاپخانهی فراین هم چیزی پیرامون کتاب سوزانی اعراب ندیدم. این جا من در پی تبرئهی اعراب از وحشت و بربریت آفرینی در سرمین پهناور خراسان و ایران نیستم. ولی تاریخ تاریخ است. برخی ادعا ها توسط دانشمندان ایرانی رد شده اند. به گونهی نمونه همین گزارش « قاصدک » مردم ایران را بیخبر دانسته و میگوید وطنداران نا آگاه شان در نهاوند به زیارت نعمان و آرامگاه وی میروند. در حالی که همه تاریخ ها متفق اند که نعمان آدم خیرخواهی بوده و در شروع جنگ نهاوندکشته شده و فتح نهاوند هم پسا کشته شدن او صورت گرفته است. چون در آنجا کشته شده، همانجا در دهستان قشلاق، که به جادهی نهاوند به کرمانشاه واقع است دفن گردیده. ویکی پدیا و دانشنامهی آزاد مینویسد که آرامگاه نعمان بن مقرن در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۸۰ با شمارهٔ ۵۰۳۷ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. پس چهگونه است که کشته شدهیی را مقصر کاری نه کرده دانست؟ البته این مواردی نیستند که بگوییم دو صد سال حکومت اعراب در حوزهی خراسان زمین و ایران زمین بی اثرات منفی و مثبتی بوده است. سلطهی بیگانه در سرزمین های پدری و مادری و تباری و هویتی و جغرافیایی برای هیچ کسی قابل پذیرش نیست. ولی به گواهی تاریخ های مختلف از جمله تاریخ دو قرن سکوت عبدالحسین زرینکوب که در چاپ دوم آن به اشتباهات شان در چاپ اول اعتراف شجاعانه کرده اند. تسلط اعراب را بر جغرافیای ایران زمین و خراسان زمین را اگر نتیجهی یورش اعراب میداند، ماحصل بیدادگری های دوره های اخیر حکمروایی خشن و پر از ظلم وستم حکومت های ساسانیان میداند. حقیقتی که نسل نو ایران زمین و پارسی گویان به دلایل عاطفی آن را نادیده میگیرند. حتا استاد زرینکوب هم مشخص و با ذکر منبع از کتاب سوزی اعراب و به ویژه سعد ابن ابی وقاص و گویا فرمان عمر عادل چیزی به دست خواندن ما نه داده و تنها در بخش (۴) زیر عنوان زبان گمشده به گونهی سردرگم مینویسند: «…. باری از همه قراین پیداست که در حمله عرب بسیاری از کتابهای ایرانیان از میان رفته است گفته اند!؟ که وقتی سعد بن ابی وقاص برمداین دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید نامه به عمر بن خطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری .خواست. عمر در پاسخ نوشت که آنهمه را باب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نماینده تر است و اگر در آن کتابها جزمایه گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. ازین سبب آنهمه کتابها را در آب یا آتش افکندند. درست است که این خبر در کتابهای کهنه قرنهای اول اسلامی نیامده است و بهمین جهت بعضی از محققان در صحت آن دچار تردید گشته اند اما مشکل میتوان تصور کرد که اعراب…» یا در جای دیگری مینویسند: «… دو قرن سکوت، صفحات ۱۰۵ تا ۱۱۰، چاپ دوم و ویرایش دوم سال ۱۳۳۶ و نشر برقی پائیز ۱۳۸۹ انتشارات امیر کبیر، زبان گمشده
آنچه از تأمل؟! در تاریخ بر می آید این است که عربان هم از آغاز ،حال شاید برای آنکه از آسیب زبان ایرانیان در امان بمانند و آن را همواره چون خربه تیزی در دست مغلوبان خویش نه بینند در صدد برآمدند زبانها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند. آخر این بیم هم بود که همین زبانها خلقی را بر آنها بشوراند و ملك و حکومت آنان را در بلاد دور افتاده ایران بخطر اندازد بهمین سبب هر جا که در شهرهای ایران به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت بمخالفت برخاستند رفتاری که تازیان در خوارزم با مردم کردند بدین دعوی حجت است. نوشته اند!؟ که وقتی قتيبة بن مسلم ،سردار ،حجاج بار دوم بخوارزم رفت و آن را باز گشود هر کس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ در گذاشت و موبدان و هیربدان قوم را يكسر هلاك نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم امی ماندند و از خط و کتابت گشتند و اخبار خط و زبان بی بهره … » در گفته اند… شان نه گفته اند که چه کسانی گفته اند؟ در تأمل تاریخ منبع شان را اشارتی نیست، در نوشته اند… شان هم معلوم نیست که مراد شان از کدام نوشته توسط کی ها بوده؟ تاریخ که به اشارات گنگ و عام نوشته نه میشود. به هر رو، هر قدر سره سازی کنیم، جنایات یک تهاجم بر یک کشور در هرگونهیی که باشد، بدون زیان به فرهنگ، کلتور، اجتماع، اقتصاد، سیاست، مدنیت، حتا بدویت نیست و تهاجم اعراب هم مبرا از این نا میمومنی ها نبود. ما در افغانستان خود مثال های روشنی داریم باکاری که محمدگل مهمند در شمال افغانستان و کرزی و غنی رؤسای جمهور تکنوکرات!؟ در عصر فوق مدرنیته، طی دودههی پسین با کتاب های پارسی وارد شده از ایران در هرات تکرار کردند و همه را با کانتینر هایش به دریا انداختند. راوی « قاصدک » از جلال همایی میگوید کار های که قبل از اسلام اسکندر با کتابخانهی استخر در سکندریه، انگلیس در طرابلس و شام و هلاکو خان با دارالعلم بغداد، کردند سعد این وقاص با کتابخانهی عجم کرد. دولت شاه سمرقندی به ماجرای دیگر کتاب سوزانی توسط خلفای عباسیان میپرداز و از عبدالله ابن طاهر امیر خراسان در نیشاپوریاد میکند که کتابی برایش آوردند از قصهی وامغ و عذرا است که به شعرا نام انوشیروان یاد کرده اند. نه پذیرفت و هدایت داد این کتاب از مغان زرتشتی است و نزد ما مردود. تصانیف عجم را سوختند پزشکی ستاره شناسی و دینی اجتماعی رااز بین بردند. زرین کوب در همان کتابش ادامه میدهد اعراب لهجه های محالی را از ترس از بین بردند، فارسی را مانع نشر قرآن شدند. عقده الفرید چاپ قاهره خسرو پرویز اعراب را نکوهش میکند.
مقالهی مفصلی در رابطه به رد ادعای های مبهم کتاب سوزی در ایران نوشته شده که مهمترین بخش آن منبع قراردادن آثارشهید مطهری بوده است.
گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )
(2)گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری. ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )
(3)گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری. ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )
(4)گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری. ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )
البته که ما در جهان و در کشور خود ما هم کتاب سوزانی هایی را خوانده یا دیدهایم و داستان کتاب سوزانی خواجه عبدالله انصار هم ثبت تاریخ است. ولی در پژوهش نفسگیری که من در این هفت روز پسین داشتم به موارد جدیدی از تاریخ پنهان هم برخوردم.
یکی از آن مورد نوشتهی ابوریحان البیرونی در کتاب آثارالباقی است که به موضوع مهمی اشاره میکند و در صورت اثبات باید ملا و آخوند و طالب و چلی همه از مردم معذرت بخواهند. البیرونی آدم سادهای نبود و عالم سادهای هم نبودند که از نظریات شان هوای بگذریم. این کتاب وی تا حال رد هم نه شده است.
در برگردان فارسی کتاب الباقی نوشتهی البیرونی که توسط اکبر داناسرشت به چاپ پنجم سال ۱۳۸۶ رسیده و ۶۵ سال پس از چاپ اول آن در ( ۱۳۲۱. ) است چنین میخوانیم:
(…عبد الصمد بن علی در روایتی که به جد خود ابن عباس آنرا میرساند نقل میکند که در نوروز جامی سیمین که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند امروز روز نوروز است پرسید که نوروز چیست ؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان است فرمود آری در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد پرسیدند عسکره چیست فرمود عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترك دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند بآنان گفت بمیرید و مردند سپس آنانرا زنده کرد و ابرها را امر فرمود که به آنان ببارد از اینروست که پاشیدن آب در این روز رسم شده سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را …).
هم بر این دلیل و هم بر این برهان که هر کسی و هر زبانی و هر ملتی و هر گروه بزرگی از اجتماعات دارای مشترکات فرهنگی و کشوری حق دارند از عنعنات شان آن گونه که بایسته است بزرگداشت کنند، پارسی گفتار ها هم در سرازیر جهان حق دارند نوروز را تجلیل کنند. به ویژه که ما شعائر دینی را به حکم قرآن و حدیث از عرب گرفته ایم. نه آیین های بومی و ملی و کهنی ما را. و سازمان جهانی ملل هم نوروز را از زمرهی داشته های بینالمللی میداند.
ادامه دارد..
نگارنده محمدعثمان نجیب