نويسنده: امير طاهرى
«شما اول بفرمایید!» این جمله ناگفته در کنفرانس مسکو درباره افغانستان بیانگر مواضع ۱۰ کشور شرکتکننده در مورد شناسایی طالبان بهعنوان دولت قانونی در کابل است. هم میزبان کنفرانس، روسیه، و هم همسایگان افغانستان، یعنی چین، پاکستان، ایران، ترکمنستان، تاجیکستان و ازبکستان تلویحا پذیرفتند که سرانجام، راهی جز شناخت دیپلماتیک طالبان ندارند. با این حال، هیچیک حاضر نیستند در این زمینه پیشقدم شوند. شناسایی دیپلماتیک طالبان یک قمار بزرگ است که میتواند هم برد و هم باخت بزرگ در پی داشته باشد.
کنفرانس مسکو چند چیز را بهخوبی نشان داد. نخست، میشد دید که هیچیک از ۱۰ کشور شرکت کننده تحلیل مشخصی از حوادث شگفتیآور اخیر در افغانستان ندارند. هیچیک انتظار نداشتند که جمهوری اسلامی مورد حمایت ایالات متحده به این سرعت سقوط کند. همچنین، ظهور طالبان بهعنوان تنها قدرت پرکننده خلاء سیاسی در افغانستان برای همه شرکتکنندگان نامنتظره بود. ایالات متحده که «به دلایل فنی» در کنفرانس شرکت نکرد، احتمالا تنها قدرتی است که در محاسبات خود در مورد افغانستان، طالبان را در مرکز قدرت میدید.
کنفرانس مسکو همچنین نشان داد که شرکتکنندگان منافع گوناگون، گاه متضاد، در افغانستان دارند. پاکستان که نقش پدرخوانده طالبان را بازی میکند، خواستار افغانستان باثبات اما بیقدرت است، بهطوری که هرکس در کابل سر کار باشد همواره بداند که حرف آخر را اسلامآباد میزند. پاکستان با استفاده از طالبان و چند قبیله پشتون هوادار آن، کوشیده است تا دامنه گسترش جداخواهی در بلوچستان را محدود کند. امروز، طالبان افغان در واقع کنترل بخش مهمی از بلوچستان پاکستان را نیز در دست دارند. کویته، بزرگترین شهر بلوچستان پاکستان، اکنون بیشتر رنگ و بوی پشتون دارد. پاکستان همچنین امیدوار است که دولت آینده طالبان در کابل خط دوراند، یعنی مرز تعیینشده از سوی امپراتوری بریتانیا، را بپذیرد و آرمان کهن پشتونان افغان برای تصرف «سرحد» منطقهای در شمال پاکستان با اکثریت پشتون را برای همیشه ترک کند. از دید پاکستان، افغانستان دلخواه چیزی جز عمق استراتژیک پاکستان در رویاروییاش با دشمن همیشگی، هند، نیست.
ایران، همسایه دیگر افغانستان، از ظهور مجدد طالبان در مرکز افغانستان بسیار بیمناک است. بسیاری از تحلیلگران نزدیک به حکمرانان ایران میگویند طالبان را آمریکا و متحدان منطقهایاش برای رویارویی با جمهوری اسلامی در ایران، به قدرت بازگرداندهاند. آیتالله علمالهدی، امامجمعه مشهد، حتی مدعی است که ایالات متحده یک نوع «اسلام سنی» اختراع کرده است که همراه با «شیعه انگلیسی» که بهقول او در لندن شکل گرفته است، هدفی جز نابودی جمهوری اسلامی ندارد. در حالی که بخشی از هیئت حاکم در تهران از «ضرورت حمایت از شیعیان افغانستان»، بخش دیگر با نقل قولی از آیتالله علی خامنهای، رهبر بلامنازع رژیم، تاکید میکنند که ایران نباید «وارد این باتلاق شود.
بحث درباره حمایت از شیعیان افغانستان مسئله وسیعتری را نیز در تهران مطرح میکند. اگر جمهوری اسلامی هیچ وظیفهای برای خود قائل نیست، چرا نباید همین اصل را در مورد حمایت از فلسطینیان به کار برد. آیا فلسطینیان که تقریبا همگی مسلمانان سنی، مسیحی یا دروزیاند، میبایستی برتر از هزارههای شیعه در افغانستان قلمداد شوند؟
چین، دیگر همسایه افغانستان، در کنفرانس مسکو با پیامی پر از ابهام و تضاد ظاهر شد. پکن از دستکم نیمقرن پیش نیمنگاهی به افغانستان داشته است. با این حال، از آنجا که پاکستان همواره عنصر اصلی سیاست چین در آسیای باختری بوده است، افغانستان هرگز نتوانست جای شایستهای در دیدگاه جهانی پکن به دست آورد. در هفتههای اخیر، گزارشهای گوناگونی درباره ذخایر معدنی ظاهرا بیپایان در افغانستان منتشر شده است همراه با گمانهزنی درباره علاقه چین به سرمایهگذاری تریلیون دلاری برای بهرهگیری از آن منابع. با این حال، تاکنون چین حتی در سطح عرضه کمکهای انسانی به افغانستان محتاط بوده است. در حال حاضر، چین ظاهرا در پی استقرار نظامی در گذرگاه کوهستانی واخان برای کنترل مرز خود با افغانستان است. آنان که رفتار و کردار چین را از نزدیک دنبال میکنند میدانند که پکن حاضر نیست حتی یک یوآن در جایی سرمایهگذاری کند بیآنکه مطمئن باشد چند برابر سود خواهد برد. تصویر یک افغانستان غرق در ثروت با کمک چین حاصل تخیلاتی است که ربطی به واقعیت ندارند.
روسیه، همسایه دور افغانستان، نگران تبدیل شدن افغانستان به پایگاهی برای صدور تروریسم اسلامی است. با این حال، ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، به هیچ روی حاضر نیست درگیر معضلی شود که یک دهه تمام اتحاد جماهیر شوروی را به باتلاق کشانده بود. سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، از طالبان خواست که یک «دولت واقعا فراگیر» تشکیل دهند و «حقوق بشر را بپذیرند». این خواستههای لاوروف از سطح فرمالیته فراتر نمیروند، «واقعا فراگیر» یعنی چه؟ «پذیرفتن حقوق بشر» را چگونه میتوان اندازه گرفت؟
تاجیکستان، یکی از سه همسایه شمالی افغانستان، پیشنهاد میکند که یک سلسله آزمونهای مشخص و قابل ارزیابی تعیین شود تا بر اساس آن بتوان درباره شناسایی دولت طالبان تصمیم گرفت. تشکیل یک «دولت فراگیر» در راس این آزمونها قرار دارد، اما «دولت فراگیر» را میتوان مانند یک دکور زیبا ولی توخالی عرضه کرد. هماکنون، دولت موقت طالبان چهار عضو غیرطالبانی، از جمله یک بازرگان پنجشیری و یک فعال هزاره، عرضه میکند. اما بهخوبی آشکار است که دولت موقت در کنترل چهار خانواده پشتون است که به هیچ روی حاضر به تقسیم قدرت با «اغیار» نیستند. طالبان، در شکل کنونی و لااقل در آینده قابل پیشبینی، نمیتواند کثرتگرایی سیاسی، حقوق بشر بهمعنای جهانی آن، و تقسیم قدرت با دیگر بخشهای جامعه افغان را بپذیرد.
ایالات متحده با خودداری از حضور کنفرانس مسکو، میکوشد تا خط مستقیم خود را با طالبان حفظ کند. کنارهگیری زلمی خلیلزاد، لابیگر طالبان در واشنگتن، از سمت «نماینده ویژه در امور افغانستان» بهمعنای فاصلهگیری دولت پرزیدنت جو بایدن از طالبان نیست. تحلیلگران آمریکایی هوادار آقای بایدن بهشدت میکوشند تا با تلطیف چهره طالبان، خروج شتابزده و فاجعهآمیز از افغانستان را توجیه کنند. نیویورک تایمز با لحنی شاعرانه از بازگشت آرامش به ولایتهای جنوبی افغانستان گزارش میدهد. در آن ولایتها با اکثریت پشتون، مردم اکنون با خیال راحت سفر میکنند زیرا از بمبهای کنار جاده و پستهای کنترل چریکها یا قوای دولتی اثری نیست. البته گزارشگر نمیگوید که بمبهای کنار جاده را خود طالبان بذرافشانی میکردند و بازگشت «آرامش» نتیجه خودداری طالبان از اقدامهای تروریستی است.
امید دولت بایدن این است که دستکم دو یا سه کشور دیگر در شناسایی دولت طالبان پیشقدم شوند و بدینسان، به ایالات متحده امکان دهند که مناسبات ویژه خود با طالبان را گسترش دهد بیآنکه به حمایت از یک رژیم تروریست متهم گردد. با این حال، به گمان کا، دولت آقای بایدن با کوشش برای فدا کردن آینده افغانستان به امید سود کوتاهمدت، مرتکب خطایی بزرگ شده است.
اروپاییها که در کنفرانس مسکو حضور نداشتند، سیاست «چوب و هویج» را پیشنهاد میکنند، به این معنا که اقدامهای مثبت طالبان تشویق شود و اقدامهای خرابکارانه و «غیرمثبت» تنبیه جدی به دنبال داشته باشد.
ترکیه، که با کمک قطر میکوشد نقشی در افغانستان به دست آورد، امیدوار است که با بهرهگیری از ارتباط تنگاتنگ خود با اخوانالمسلمین به طالبان نزدیک شود. با این حال، آنکارا با بازی با کارت پانترکیسم، ممکن است اکثریت افغانها را علیه خود متحد کند. فعالیتهای سازمان امنیت ترکیه (MIT) برای سربازگیری از میان اقوام ازبک و ایماق در افغانستان، احتمالا با کمک غیرمستقیم تاشکند، نمیتواند هدفی جز تجزیه افغانستان داشته باشد.
تجزیه افغانستان، البته، مسئلهای است که بسیار دولتهای ذینفع بررسی کردهاند. یک گزارش محرمانه دولت فرانسه، که بخشی از آن به نظر ما رسیده است، مدعی است که حفظ افغانستان بهصورت یک دولتـملت واحد و متمرکز غیرممکن است.
در کنفرانس مسکو، دستکم یک پیشنهاد جالب عرضه شد. روسیه پیشنهاد کرد که یک کنفرانس بینالمللی با شرکت کشورهای داوطلب کمک به افغانستان، زیر نظر سازمان ملل متحد، برای تعیین یک سیاست مشترک در قبال افغانستان تشکیل شود.
چنین کنفرانسی میتواند به چند پرسش اساسی پاسخ دهد. آیا افغانستان که اکنون تلویحا یک «سرزمین بدون دولت» تلقی میشود، میتواند دستکم در یک دوران گذار، در تعیین سرنوشت خود نقشی بر عهده گیرد؟ یک راه قابلبررسی شناخت یک دولت موقت، حتی به رهبری طالبان، اما فقط در سطح دوفاکتو است. شناسایی کامل یا دوژور دولت تازهای برای افغانستان را میتوان به آینده و با شرط برگزاری رفراندم قانون اساسی و انتخابات پارلمانی موکول کرد.
پرسش مهم دیگر مربوط میشود به نقش افغانستان در منطقهای حساس از آسیای مرکزی و باختری. افغانستان در آغاز بهعنوان یک دولت بیطرف، یا منطقه فاصلهگذار، میان سه امپراتوری ایران، انگلستان و روسیه تزاری شکل گرفت. آیا افغانستان میتواند در آینده نیز نقشی مشابه داشته باشد؟ در صورتی که پاسخ مثبت باشد، حفظ یکپارچگی افغانستان ضرورت خواهد داشت. در آن صورت، همچنین نمیتوان پذیرفت که یک قدرت محلی یا فرد منطقهای به نفوذ انحصاری درکابل دست یابد.
اما پرسش اساسی مربوط میشود به نقش مردم افغانستان در تعیین آینده خود. دو قرن پیش، چیزی بهعنوان «مردم افغانستان» بهمعنای یک نیروی مشخص و فعال مطرح نبود. آینده سرزمین را میشد در مذاکرات پشتپرده قدرتهای خارجی تعیین کرد. اما امروز، مردم افغانستان را میتوان یک عامل فعال و تعیینکننده به شمار آورد. امروز نمیدانیم که این عامل فعال و تعیینکننده در چه شکلی و در کدام مرحله از تحولات حضور خود را تاکید خواهد کرد. آنچه میدانیم این است که آینده افغانستان را صرفا در چارچوب بازی قدرتها نمیتوان تعیین کرد. افغانستان نه تنها با آنچه دو قرن پیش بود فرق دارد، با آنچه ۲۰ سال پیش بود هم تفاوت دارد.٣٠
ميزان ١٤٠٠ انديپندنت