افغان موج   
FacebookTwitterDiggDeliciousGoogle BookmarksRedditLinkedinRSS Feed

محمد عالم افتخار

                                    (بخش چهارم) سیمای تاریخی و تکامل معاشی و عقلی مخاطبان قرآن                                             

یکی از عزیزان که صاحب اطلاعات و معلومات بزرگی استند و مخصوصاً همه آثار دکتور شریعتی، دکتور سروش و آثار مهم روشنفکران دینی دیگر را خوانده اند؛ در واکنش به این بحث؛ طی ایمیل برایم نوشتند که " شما با نوشته اخیر همه را متعجب ساختید!"

به دلایل معلوم از ایشان خواستم که مطلب خود را روشنتر کنند؛ در جواب نوشته اند:

" من فقط میخواستم بگویم که شما دارید هر روز کشف تازه ء نسبت به دین و تاریخ میکنید یعنی متن حاوی تاریخی بودن آیت قرآنی را نشان میدهد و در عین حال میتواند آیاتی فراتاریخی باشد یعنی ذاتی و جهان الشمول و هکذا ....من در رابطه معلومات و آگاهی کافی ندارم"

برحسب تصادف و تقریباً همزمان؛ خانم جوانی طی تماس تلیفونی فرمودند که:

"مطالعه؛ مشغولیت همیشه گی من است و بیشتر آثار مذهبی چون کیمیای سعادت، قصص الانبیا، تفسیر ها، حدیث ها، تاریخ های اسلام مثل روضت الصفا و سیرت رسول الله را میخواندم؛ وقتی شنیدم که شما کتابی به نام «معنای قرآن» نوشته اید؛ حیران شدم؛ همان کس که به من خبر داد یک قسم دیگر بود؛ این طور گفت:

ـ خبر نداری؛ افتخار «عین به قرآن دست زده!»؛

وقتی فهمیدم منظورش کتاب است که شما نوشته اید؛ پرسیدم این کتاب را میخواهم بخوانم؛ گفت: «چه؟! میخواهی گور و ایمان خود را بسوزانی، خوده گمراه کنی؟!، او کدام علامه و اولیا خو نیس که معنای قرآنه بدانه؛ خدا میدانه، چه کفر گفته باشه!؟»

این عزیزِ فاضله و عالمه ام؛ بالاخره فرمودند که طی 45 روز اخیر؛ کتاب «معنای قرآن»(1) را دوباره و با دقت زیاد خوانده و همینک ختم کرده اند. در نتیجه ده ها سوال شان که طی مطالعه اول؛ پیدا شده بوده حل گردیده و با تعجب به اینجا رسیده اند که چطور در همه این زمانه ها؛علما و مشایخ و امامان و دیگر دانشمندان؛ به اینهمه حقایق ساده در قرآن و در مورد هر آیت آن متوجه نشده اند؟؟*

نهایتاً ایشان ضمن تعارفات و تبصره های ویژه؛ انگیزه تماس شان را؛ ابراز سپاس و تبریک نسبت به این کار بزرگ و در عین حال سراغ گرفتن از جلد دوم کتاب «معنای قرآن» وانمود فرمودند. و من هم عجالتاً ایشان را مخصوصاً به بحث جاری رجعت دادم.(2)

با اینکه درین بحث؛ به دلایل معلوم نمیتوانم اسامی دوستان فرهیخته را بگیرم ولی از ایشان سخت ابراز سپاس میکنم. اصلاً توان گفتن ندارم که مخصوصاً این دو مورد؛ چقدر ها برایم انرژی و الهام بخشیده است!

*******

لطفاً به ادامه بحث، یعنی به معنا و انالیز سورهء متبرکه «الرحمن» و موارد مشابه آن؛ دقت فرمائید؛ البته میتوانید اصل عربی سوره و ترجمه بلافاصله آنرا؛ پس از متنِ "انالیز"؛ بخوانید و در آنها غور مزید فرموده؛ در حالیکه خواستید؛ این بنده عاجز رب العالمین و خواننده گان محترم را در جریان نظر و نقد و داوری خویشتن قرار دهید:

 

                                        بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

الرَّحْمَنُ ﴿1﴾ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿2﴾ خَلَقَ الْإِنسَانَ ﴿3﴾ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ ﴿4﴾ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿5﴾ وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ ﴿6﴾ وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ ﴿7﴾ أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ ﴿8﴾ وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ ﴿9﴾ وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿10﴾ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ ﴿11﴾ وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ ﴿12﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿13﴾ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ ﴿14﴾ وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ ﴿15﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿16﴾ رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ ﴿17﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿18﴾ مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ﴿19﴾ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ ﴿20﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿21﴾ يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ ﴿22﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿23﴾ وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ ﴿24﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿25﴾ كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ ﴿26﴾ وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ ﴿27﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿28﴾ يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ ﴿29﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿30﴾ سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَا الثَّقَلَانِ ﴿31﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿32﴾ يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿33﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿34﴾ يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرَانِ ﴿35﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿36﴾ فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ ﴿37﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿38﴾ فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ ﴿39﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿40﴾ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ ﴿41﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿42﴾ هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿43﴾ يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ ﴿44﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿45﴾ وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ﴿46﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿47﴾ ذَوَاتَا أَفْنَانٍ ﴿48﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿49﴾ فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ ﴿50﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿51﴾ فِيهِمَا مِن كُلِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَانِ ﴿52﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿53﴾ مُتَّكِئِينَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَى الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ ﴿54﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿55﴾ فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ ﴿56﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿57﴾ كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ ﴿58﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿59﴾ هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ﴿60﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿61﴾ وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ ﴿62﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿63﴾ مُدْهَامَّتَانِ ﴿64﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿65﴾ فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ ﴿66﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿67﴾ فِيهِمَا فَاكِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ ﴿68﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿69﴾ فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ ﴿70﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿71﴾ حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ ﴿72﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿73﴾ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ ﴿74﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿75﴾ مُتَّكِئِينَ عَلَى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ ﴿76﴾ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿77﴾ تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ ﴿78﴾

[الله] رحمان (1) قرآن را آموزش داد (2) انسان را آفريد (3) به او بيان آموخت (4) خورشيد و ماه بر حسابى [روان] اند (5) و بُته و درخت [ برایش ] سجده میکنند (6) و آسمان را برافراشت و ترازو را وضع کرد (7) تا مبادا از اندازه درگذريد (8) و وزن را به انصاف برپا داريد و در سنجش [چیزی] مكاهيد (9) و زمين را براى مردم وانهاد (10) در آن ميوه [ها] و نخلها با خوشه‏هاى غلاف دار (11) و دانه‏هاى پوست‏دار و گياهان خوشبوست (12) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (13)

انسان را از گل خشكيده‏اى سفال مانند آفريد (14) و جن را از تشعشعى از آتش خلق كرد (15) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (16)

رب دو مشرق است و رب دو مغرب (17) دو بحر را [به گونه‏اى] روان كرد [كه] با هم برخوردنی اند (19) [ولی] ميان آن دو حد فاصل [نهاد] كه به هم تجاوز نمى‏كنند (20) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (21)

از هر دو [دريا] مرواريد و مرجان حاصل می آيد(22) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (23)

 و او راست در دريا سفينه‏هاى بادبان‏دار بلند همچون كوهها (24) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (25)

 هر چه بر [زمين] است فانى‏شونده است (26) و[تنها] ذات باشكوه و انعام بخش رب تو باقى می ماند (27) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (28)

هر كه در آسمانها و زمين است از [الله] درخواستی دارد و او هر زمان در حالتی است (29) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (30)

اى جن و انس فراغت پرداختن به شما هم میرسد (31) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (32)

اى گروه جنيان و انسيان اگر مى‏توانيد از كرانه‏هاى آسمانها و زمين به بيرون رخنه كنيد؛ پس رخنه كنيد [ولى] چنین سلطه را ندارید (33) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (34)

بر سر شما شراره‏هايى از [نوع] تفته آهن و مس فرو فرستاده خواهد شد و [از جایی] مدد دریافته نمی توانید (35) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (36)

آنگاه كه آسمان از هم بشكافد و چون چرم سرخ گردد (37) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (38)

در آن روز هيچ انس و جنى از گناهش پرسيده نشود (39) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (40)

تبهكاران از سيماها شناخته مى‏شوند و از پيشانى و پاي [به جهت عذاب] کش میگردند(41) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (42)

اين است همان جهنمى كه تبهكاران آن را دروغ مى‏خواندند (43) آنگاه ميان [آتش] و ميان آب جوشان سرگردان باشند (44) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (45)

و كسی را كه از [قرار گرفتن] در پیشگاه رب خویش حذر داشته اند دو بوستان [نصیب] است (46) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (47)

[ بوستانهایی ]كه داراى شاخسارانند (48) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (49)

در آن دو [باغ] دو چشمه روان است (50) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (51)

در آن دو [باغ] از هر ميوه‏اى دو گونه است (52) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (53)

[چنان نیک فرجامان] بر بسترهايى از حریر ضخیم تكيه میزنند و هر ميوه [از] آن دو باغ [به آسانى] در دسترس شان است (54) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (55)

در آن [باغها دلبرانى] فروهِشته‏نگاهند كه هيچ انس و جنى پيش ازاین با آنها آمیزش نکرده است (56) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (57)

زیبا همانند ياقوت و مرجانند (58) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (59)

مگر پاداش احسان جز احسان است (60) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (61)

و غير از آن دو [بوستان] دو باغ [ديگر نيز] هست (62) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (63)

كه از [شدت] سبزى سيه‏گون جلوه میکنند (64) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (65)

در آن دو [باغ] دو چشمه همواره جوشان است (66) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (67)

در آن دو بوستان ميوه و خرما و انار است (68) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (69)

در آنجا [هم زنانى] نكوخوى و نكوروي [حاضر] اند (70) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (71)

حورانى نگهداشته شده در [دل] خيمه‏ها (72) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (73)

هيچ انس و جنى پيش از اين با آنها جماع نکرده است (74) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (75)

[آنان هم] بر بالشهای [حریر] سبز و فرشهای عبقری تكيه زده‏اند (76) پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید (77) بسی خجسته است نام رب پر جلال و با اکرام تو (78)

 

***********

انالیز:

چنانکه می بینیم درین سورهء شریفه که 78 آیه دارد؛ 30 آیه فقط تکرار مؤکد آیهء واحد «پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید؟!» میباشد .

 قبلاً (در کتاب معنای قرآن) به تأکید گفته آمدیم که قرآن مجید شعر نیست و تصنیف موسیقی نیز نمی باشد؛ لذا این آیهء مبارکه شبیه یک ترجیع بند در صنعت شعری نیست که تکرار می شود تا هارمونی و موسیقائیت آنرا تأمین کند؛ بلکه این آیه به خاطری 30 مرتبه در میان 78 آیت الهی تکرار می شود که مفهوم و پیام آن اهمیت خارق العاده دارد.

بشر گناهکار در ترمینولوژی ادیان ابراهیمی؛ همان منکر نعمت های الله تعالی ( صرف نظر از اسامی متعدد که حاوی همین مفهوم واحد میباشد)، ناسپاسگذار به این نعمات، تخطی کننده از اوامر الهی و شریک گیرنده به آن ذات احد است که در نتیجهء آن نعمت ها و فرصت های حیاتی و ماورا حیاتی نیک و سعد که عطیهء الهی است؛ و نیز امتحان وعقاب و عذاب که از اراده های اوست؛ به چیز هایی غیر از این ذات لاشریک نسبت داده میشود.

وقتی غریزه مطرح بحث باشد؛ وضع طوریست که موجود زنده از خود اختیار ندارد و چون مختار نیست در برابر تصورات و اعمالش مسؤل نمی باشد ولی بشر؛ موجود مختار است و درست به همین دلیل نیز هست که در کتب مقدس؛ آفرینش بشر کاملاً به طور جداگانه خاطر نشان میگردد.

 

رویهمرفته آیه های نخستین سورهء شریفهء «الرحمن» با معنای [الله رحمن] انسان را آفرید، به او بیان آموخت و نیز قرآن را آموزش داد؛ همینگونه مستدل میشود.

اما این انسان عام در مقام مخاطب؛ در عالم واقع؛  انسانی خاص و دارای صفات و توانایی ها و ناتوانی های معین می باشد؛ چنانکه در مناسبات اجتماعیی او تازه داد و ستد به وجود آمده و اجناس و امتعهء قابل تبادله با وزن کردن سنجش می شود. لهذا ترازو؛ یک عنصر بی نهایت مهم و شاخص این دوران و این مرحله از مناسبات بشری است؛ به همین دلیل ترازو دار شدن بشر؛ مترادف با افراشتن آسمان ها در هنگام خلقت؛ می آید.

بدین قرار آیهء «و زمین را برای مردم وانهاد» حاکی از این است که مردمان نسبتاً به تازه گی؛ شروع کرده اند؛ از زمین حاصل گرفتن و جریان طوری پیش میرود که زنده گانی عمومی به جای شکار و تکیه بر علوفه و برگ و بار و میوه های آمادهء طبیعی؛ وابسته به محصول در آوردن از طبیعت به طریق زراعت و فلاحت گردد. (با اینکه اینجا؛ طرح؛ جمعی و کلکتیفی است؛ معهذا آغاز اندیشه مالکیت خصوصی بر زمین را نیز میتوان از همین آیات استنتاج نمود.)

دو بحر غالباً عبارت از بحیرهء سرخ و بحیرهء مدیترانه است که در حوالی عربستان بزرگ قرار گرفته و با قطعه خاک حایلی از هم جدا میگردد و اما اینکه از این دریا ها لؤلؤ و مرجان به دست می آید حاکی از این است که زیبایی شناسی و تجمل دوستی مردمان مخاطب در حد معینی رشد کرده و یا هم این اشیای تجملی تجارت خوب و درآمد بالایی برای آنان دارد.(3)

حوالت این آیه به دریا ها و ابحار دور دست جهان که برای اعراب آنزمان؛ قابل تصور هم نبوده است؛ منطقی و درست نیست و از این گونه حواله ها؛ پرابلم های عقلانی و علمی ی لاینحل و اکثراً شرم آوری پدید می آید؛ وانگهی مگر دروغ و ریا و منافقت؛ بزرگترین حرام ها و گناه ها در قرآن نیستند؟!

به دلایل معلوم؛ بنده اینجا ریفرنس نمیدهم که همچو حوالت ها چه افتضاحاتی به بار آورده است!؟

 

در همین جا یک بار دیگر؛ گفتنی است که ما در آیات الهی بر خلافِ کلام های بشری لزوماً خود خطاب کننده و متکلم یعنی علم غیب و ابهت و عظمت واقعی الله تعالی را نمی بینیم بلکه تنها میتوانیم وضع و مقام و موقعیت مخاطبان کلام الله را بیابیم.

اصلاً اعجاز کلام الهی اینست که با نیرو و جبروت محیر العقول با مخاطبانی گسترده در پائین ترین سطوح و کمترین توانایی های ذهنی و عقلی ارتباط برقرار مینماید و پیام و الهام روشن و شفاف میرساند.

و اِلا؛ کی میتواند مدعی شود و ثابت کند که در زمان نزول قرآن عظیم الشان؛ در علم غیب الهی معلوم نبود که در زیر خاک شبه جزیرهء عربستان؛ بحر عظیم نفت وجود دارد که با لؤلؤ و مرجان و سایر محصولات بحرین یاد شده اصلاً مقایسه پذیر نیست و اگر قرار بود که ذات الهی خویشتن خویش را بیان فرماید؛ بیچون و چرا از ذخایر عظیم نفت و معادن و منابع ناگشودهء دیگر یادِ بمراتب بیشتر می فرمود.

در بارهء سفینه های بادباندار بلند...؛ در بخش دوم بحث ( و بیشتر در کتاب معنای قرآن؛ مبنی بر اینکه به لحاظ ذهن مخاطبان این مصنوعات بشری در شمار نعمات طبیعی آمده است؛ و به لحاظی؛ آنچه بشر هم خلق و تولید میکند؛ خلقت احسن الخالقین باید دانسته شود که یکی از مخلوقاتش را سبب و وسیله آنها گردانیده است) سخن گفته ایم؛ اما نکتهء قابل تأمل دیگر درین سورهء مبارکه و سورهء مستقل «الجن» و جاهای دیگر قرآن مجید این است که آنقدر ها هم انسان به تنهایی مورد خطاب و عتاب نیست؛ بلکه در مواردی جن ها هم که از آتش آفریده شده اند؛ مانند انسان مورد خطاب و تنبیه قرار میگیرند.

در نتیجه می بایستی جن ها هم دارای اختیار باشند و فراتر از آن بهره ای از عقل و هوش را مانند بشر داشته و لابد همه آنچه را که از عقل و هوش بشری در دنیا نتیجه گردیده و پدید آمده است و می آید؛ آنان نیز بروز داده باشند و بروز بدهند.

چندان مسأله ندارد که بگوئیم چنین چیزی در عالم واقع نبوده است،  نیست و نخواهد بود. لذا اینجا نیز جز اصل مسلم و مبرهن «مخاطب محور بودن قرآن عظیم الشان» چیزی نمیتواند صورت حل معما را به دست دهد.

برین مبنا جن ها واقعیت مجازی اند که در باور ها و روان های اعراب و مردمان دشت های شرق میانه ـ و فراتر از آن ـ دارای ریشه های بسی کهن و پرتوان میباشند و به همین اعتبار آیات الهی چنانکه در موارد برده گی، زنان وغیره دیدیم و می بینیم؛ نابهنگام در صدد تردید و تلعین این باور بر نمی آید و در برابر؛ اینگونه برخورد اعجاز آمیز عتاب و تنبیه را نسبت به آن موجودات ذهنی مخاطبان نیز؛ اتخاذ میکند.

جالب است که جن و انس (بشر) درین سورهء مبارکه و جاهای دیگر قرآن پاک؛ همزمان مورد حشر و مواخذه و باز پرس قرار میگیرند؛ بنابرین می بایستی در میان جن ها هم مانند انسانها؛ صالحان و عاصیان و جنتیان و دوزخیان وجود داشته باشد؛ اما در بوستان های جنت ـ آنچنانکه انسان های صالح و آمرزیده مورد الطاف و عنایات قرار میگیرند ـ از جن ها خبری نیست.

شاید هم بتوان دلیل امر را در آن جست که چون جن ها جنساً از آتش اند؛ لهذا در هر حال جایگاه آنان دوزخ ـ یعنی آتشگاه! ـ میباشد . درین صورت اصل حشر و مواخذه و باز پرس آنان همسان با بشر؛ چه معنا پیدا میکند؛ مگر نه این است که مواخذه و باز پرس ناگزیر به مجازات و مکافات منجر میشود؟!

با اینهم در سورهء قدسیهء «الکهف» آیه ای هست که در آن ابلیس از جنس جن خوانده شده؛ و این افزون بر آنچه است که ذات فرشته گان در مجموع از آتش میباشد:

 

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا ﴿50 ـ الکهف﴾

 

و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم آدم را سجده كنيد پس [همه] جز ابليس سجده كردند كه از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد آيا [با اين حال] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى‏گيريد و حال آنكه آنها دشمن شمايند و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند (50 ـ الکهف)

 

 بدینگونه جن ها در شمار ملایک و فرشته گان می آیند. با در نظر داشت اینکه ابلیس پیش از مطرود و ملعون شدن؛ فرشتهء مقرب و باتقوی و با دانش ها و فضایل بوده و بزرگترین معلم ملائیک به شمار میرفته است؛ اینجا مفهوم جن بیشتر پیچیده گی پیدا میکند ولی با آنهم تصور شده میتواند که حوالت این نسبت به ابلیس هم اساساً به اعتبار ذهن و باور مخاطبان بوده باشد.

فرموده هایی چون "ابلیس و نسل او" و نیز "حوریانی که هیچ ... جنی با ایشان نزدیکی)نکاح و جماع) نکرده است" هم بازتاب هایی از خصوصیات بشری درین موجودات مجازی یا غیرمادی است. چرا که هیچ شرح و بیان و ادعا و ثبوتی ارائه نمیشود که موجودات آفریده شده از آتش هم؛ مانند بشر و سایر موجودات حیه "کاربُن بیز" (خاکی!) زاد و ولد نمایند و عین اندام ها و غرایز و شهوات... را داشته باشند.

اگر احیاناً چنین می بود حالا در عالم واقع هم لااقل به طور نمونه موجوداتی پیدا میشد که از نزدیکی و همخوابه گی ی جن و انس، شیطان و انسان یا موجود حیه مشابهی به وجود آمده باشند!؟

مجموعه علوم بیولوژیک بسیار پیشرفته معاصر که توسط تکنولوژی های مربوط نه تنها اثبات شده اند؛ بلکه حتی اعجاز میکنند؛ از چنین موجوداتی خبر و اثر ندارند!

بر علاوه؛ همین احکام که جن و فرشته از "آتش" و "آدمی" از خاک است؛ به فیزیک ذهن مخاطبان تعلق دارد که در آن روزگار معتقد به 4 عنصر در طبیعت بودند:

1ـ آب؛  2 ـ باد؛  3 ـ خاک؛  4 ـ آتش.

در حالیکه امروزه ثابت و مسلم شده است که طبیعت حد اقل از 120 عنصر کاملاً متفاوت و دارای خصوصیات کاملاً متمایز از هم؛ تشکیل گردیده است!

الله تعالی با علم محیط و محاط خویش؛ ممکن نیست و نمی بایستی ممکن باشد که چنین باور وهمی بدوی در حد 4 عنصر؛ داشته بوده باشد!

 

در سورهء مبارکه «الرحمن» که سورهء مدنی است و در سال های پس از هجرت نازل شده است؛ تصویر سیما و خصوصیات مخاطبان طوریست که در آنها غریزه به مراتب از عقل نیرومند است و جامعهء مردسالار مخاطبان هم به غرایز شکمی خویش منهمک میباشد و هم به غرایز جنسی؛ درین حد که بلافاصله پس از اشباع غرایز شکمی ـ خوردنی ها و نوشیدنی ها ـ غرایز جنسی سربلند میکند و برای اطفا و ارضای این غرایز؛ جنت ـ که همان بوستان و باغ پارسی است ـ سرشار از حوری ها و زنان خوشخوی و خوبروی میشود که تاکنون انس و جنی با آنان نزدیکی)نکاح و جماع) نکرده است یعنی به قسم کاملاً طاهره و باکره و تشنه و مشتاق معاشقه و هماغوشی در خدمت مردان وارد شونده به جنت قرار دارند.

آیا این حوریان؛ عبارت از زنان و دختران و دختر بچه گان حشر شده پس از مرگ و رستگار شده و اهل بهشت گردانیده شده اند؟

در آیات قرآنی؛ چنین تصریح وجود ندارد و برعکس؛ این تخیل را به وجود می آورد که "حوریان نگهداشته شده در خیمه ها"اصلاً به مثابهِ جزوِ نعمات جنت آفریده شده و دوران زندگانی و مرگ دنیایی را از سر نگذرانیده اند!

 

"دو بوستان پرشاخساران که دو چشمه در آنها روان است" و "دو باغ دیگر" هم که باز دو چشمه در آنها خروشان میباشد و "از شدت سبزی سیه گون جلوه میکنند" اینجا تصویر یا نمای همه بهشت وانمود گردیده که در ذهن توسعه یافته بشریت امروزی خیلی ها خورد و ناچیز می آید ولی یقیناً در ذهن مخاطبان قرآن در پانزده قرن پیشِ عربستان بدوی؛ چنین نمی آمده است.

حتی در مواردی برای نوازش غرایز همجنس گرایانِ مرد؛ غِلمان ها ـ پسران خوشخوی و خوشروی ـ هم به بساط های بهشت افزوده میشود:

 

كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴿ ـ الطور19﴾ مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ ﴿20﴾ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ ﴿21﴾ وَأَمْدَدْنَاهُم بِفَاكِهَةٍ وَلَحْمٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ ﴿22﴾ يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَّا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ ﴿23﴾ وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ ﴿24﴾

 

[به جنتی شده گان گفته میشود] به [پاداش] آنچه به جاى مى‏آورديد بخوريد و بنوشيد گواراتان باد (19) [آنان] بر تختهايى رديف هم تكيه زده‏اند و حوران درشت‏چشم را همسر آنان گردانیده‏ايم (20) و كسانى كه مؤمن بوده و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروى كرده‏اند فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم كرد و چيزى از كار[ها] شان را نمى‏كاهيم هر كسى در گروِ دستاورد خويش است (21) با [هر نوع] ميوه و گوشتى كه دلخواه آنهاست آنان را مدد [و تقويت] مى‏كنيم (22) در آنجا جام [شراب] از دست هم مى‏ربايند [و بر سرش همچشمى مى‏كنند] كه در آن نه ياوه گويى است و نه گناه (23) و براى [خدمت] آنان غلمان [پسربچه] های مروارید گونه آماده است كه بر گردشان همى‏گردند (24)

عین همین مفاهیم و تصاویر در آیات 10تا 26 سورهء طیبهء "الواقعه" نیز وجود دارد و از جمله آیهء  17 و 18چنین است :

 

يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ ﴿17﴾ بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ ﴿18 ـ الواقعه ﴾

بر گِردشان پسرانى جاودان [به خدمت] مى‏گردند (17) با جامها و آبريزها و پياله[ها]يى از بادهء ناب (18 ـ الواقعه

آری متأسفانه وضع مخاطبان از نظر تکامل اجتماعی و روانی و اخلاقی در حدی نازل (و در عین حال انحرافی) میباشد که از زن و دختر باکره و غلمان جز به حیث بازیچهء عیش و دفع شهوت؛ توقع و تصویر دیگر ندارد. لذا مخاطب محوری قرآن مبین؛ موجب میشود که بر موضوع همین گونه بپردازد.

اینکه زنان هم انسان اند و آفریدگان الله تعالی با غرایز و مشتهیات کامل؛ و رسیدن به مردان جوان و ایده آل؛ عشق و خواست آنان هم میباشد؛ مانند مواردِ واقعیت غیر قابل درک زمین و کُرات و اجرام سماوی و برده گی و دفینه ها و نعمات مستور و یا نادسترس برای مخاطبان؛ مسکوت میماند.

حالت مخاطبان قرآن مبین؛ حتی تصریح این حقیقت اعظم را که زن؛ مادر و پرورندهء کلیه افراد بشر است و بدون وئ نسل و نوع آدمی ممکن نیست ادامه یابد؛ چنانکه باید؛ میسر نمی سازد.

تصویر محیط هایی با بالش های مخمل سبز و فرش های عبقری و بستر هایی از حریر ضخیم در عشرتکده های جنت؛ بیانگر آن است که این سطح تزئین و تجمل منازل در میان مردمان اغلب شبان و کوچنده  و بیابانگرد؛ هنوز کاملاً استثنایی و ناگزیر مورد آرزومندی و حسرت آتشین بوده است.

با تمام اینها یک محاسبهء سر انگشتی هم نشان میدهد که در سراپای سورهء مبارکهء «الرحمن» حتی ده هزارم حصهِ1 فیصدم از نعمات و ثروت ها و فرصت ها و استعداد هایی که در محیط زیستی ی بشر (و نه در مقیاس همهء جهان!) و در تن و دماغ و روان او آفریده شده تذکار نیافته است.

چنانکه از هزاران نوع میوه نیم کرهء شرقی زمین؛ صرف خرما و انگور و انار مورد تذکر قرار گرفته و گل ها و پرنده گان و انوار و الوان و آواز های زیبا و گاز های حیاتبخش چون اکسیژن یا در مجموع هوای جانبخش... و حتی زیبایی های معنوی و روانی حوری ها و غلمان ها وغیره اصلاً اشارتی نمونه وی را هم نصیب نگشته اند.... و با این وصف؛ پیهم و پیهم تأکید میشود که:

«پس كدام يك از نعمتهاى رب تان را انکار میکنید؟!»

چرا؟ فقط و تنها به این دلیل که قرآن مجید «مخاطب محور» یعنی «عرب محور» است و آنهم در یک و نیم هزار سال پیش؛ و بیشتر از این؛ برای آن مخاطبان نه لازم است و نه قابل درک و دریافت؛ و لذا افزون گویی زاید است و بر صراحت و سلاست پیام های الهی اثر خوب ندارد!

چنانکه وصف جنت در سوره های دیگر قرآن کریم نیز با تفاوت های اندک عین تصاویر را داراست منجمله:

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاء حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ ﴿15ـ محمد﴾

مَثَل بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده [چون باغى است كه] در آن نهرهايى است از آبى كه [رنگ و بو و طعمش] برنگشته و جويهايى از شيرى كه مزه‏اش دگرگون نشود و رودهايى از باده‏اى كه براى نوشندگان لذتبخش میباشد و جويبارهايى از انگبين ناب و در آنجا از هر گونه ميوه براى آنان [فراهم] است و [از همه بالاتر] آمرزش پروردگار آنهاست [آيا چنين كسى در چنين باغى دل‏انگيز] مانند كسى است كه جاودانه در آتش است و آبى جوشان به خوردش داده مى‏شود [تا] روده‏هايش را از هم فرو پاشد ﴿15ـ محمد﴾

**********     

   و اینک یکی از سوره های شاخص دیگر قرآنی "الغاشیه" که امیدوارم با مرور و مداقه برآن؛ همه گان به طور قانع کننده و آرمانی به نهایات هدف این بحث واصل گردند:

                                       

                                     بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ ﴿1﴾ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ ﴿2﴾ عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ ﴿3﴾ تَصْلَى نَارًا حَامِيَةً ﴿4﴾ تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ ﴿5﴾ لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ ﴿6﴾ لَا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِن جُوعٍ ﴿7﴾ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ ﴿8﴾ لِسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ ﴿9﴾ فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ ﴿10﴾ لَّا تَسْمَعُ فِيهَا لَاغِيَةً ﴿11﴾ فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ ﴿12﴾ فِيهَا سُرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ ﴿13﴾ وَأَكْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ ﴿14﴾ وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ ﴿15﴾ وَزَرَابِيُّ مَبْثُوثَةٌ ﴿16﴾ أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ﴿17﴾ وَإِلَى السَّمَاء كَيْفَ رُفِعَتْ ﴿18﴾ وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ ﴿20﴾ فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ ﴿21﴾ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ ﴿22﴾ إِلَّا مَن تَوَلَّى وَكَفَرَ ﴿23﴾ فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ ﴿24﴾ إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ ﴿25﴾ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ ﴿26﴾

آيا خبر پُشت پرده]قیامت[به تو رسيده است (1) در آن روز چهره‏هايى زبونند (2) كه تلاش كرده رنج [بيهوده] برده‏اند (3) [ناچار] در آتشى سوزان درآيند (4) از چشمه‏اى داغ نوشانيده شوند (5) خوراكى جز خار خشك ندارند (6) [كه] نه فربه كند و نه گرسنگى را باز دارد (7)

در آن روز چهره‏هايى شادابند (8) از كوشش خود خشنودند (9) در بهشت برين‏اند (10) سخن بيهوده‏اى در آنجا نشنوند (11) در آن چشمه‏اى روان باشد (12) تختهايى بلند در آنجاست (13) و قدحهايى نهاده شده (14) و بالشهايى پهلوى هم [چيده] (15) و فرشهايى [زربفت] گسترده (16)

آيا به شتر نمى‏نگرند كه چگونه آفريده شده (17) و به آسمان كه چگونه برافراشته شده (18) و به كوه‏ها كه چگونه نصب گردیده (19) و به زمين كه چگونه گسترده شده است (20)

پس تذكر ده كه تو تنها تذكر دهنده‏اى (21) بر آنان تسلطى ندارى (22) مگر كسى كه روى بگرداندو كفر ورزد (23)كه الله او را به آن عذاب بزرگتر معذب كند (24) در حقيقت بازگشت آنان به سوى ماست (25)آنگاه حساب [خواستن از] آنان به عهدهء ماست (26)

یادمان نرود که هدف ما از رجوع به این سوره های ملکوتی؛ نشان دادن گفتاری بودن و کاملاً در خور فهم بادیه نشینان صحرا های عربی بودن آنها در یک و نیم هزار سال پیش میباشد.

اگر امروزه کمابیش درک این سوره ها به آسانی ازمنهء گذشته نیست؛ دلیل عمدهء آن همانا مرور زمان و دور شدن ما از وقایع و علامات و طرز گفتار گذشته گان میباشد؛ با اینهم متن قرآن عظیم الشان از هر کتاب دینی و غیر دینی گذشته تازه تر و روشنتر و فهما تر است و این امر تا حدود بالایی مرهون مزیت های زبان عربی قریشی میباشد که مانند آسمان همیشه باز و شفاف صحرا؛ درخشش و توانایی ویژه ای داشته است.

چنانکه در سوره شریفهء الغاشیه؛ محیط سوزان دوزخ، با از آب چشمه داغ نوشانیده می شوند و خوراکی جز خار خشک ندارند؛ دوزخ را بسیار زیاد به صحرا های سوزان خود عربستان ماننده نشان میدهد و دوزخیان را آدم های بدبختی که درین صحرا ها محکوم به گذران شده اند؛ ولی هنوز میتوانند در حد شتران؛  خار خشک و آب چشمه داغ پیدا نمایند!

برعلاوه؛ توجه به آیاتِ «آیا نظر نمیکنند به خلقت شتر که چگونه آفریده شده است، به آسمان که چگونه بر افراشته شده است، به کوه ها که چگونه نصب گردیده اند و به زمین که چگونه مسطح گردانیده شده است» خیلی مهم میباشد.

هر فرد خردمند و با سواد و دارای معلومات آفاقی در دنیای امروز؛ در می یابد که این آیات فقط بر عقل روزمرهء شبانان کوچنده و بیابانگرد 1400 سال پیش و همطرازان آنان در روز گار پسین تر مطابقت دارد و بس. ناگفته نماند که خود مکهء مکرمه هم در 1400و اندی سال پیش؛ بیابانی خشک با مردم کم شمار اغلب چادر نشین در حالت کوچیگری یعنی در حالت «رِحْلَةَ الشِّتَاء وَالصَّيْفِ» بیش نبوده است.

مخاطب محور بودن قرآن کریم؛ بیشتر هم از رسیده گی به شهوات غریزی مردانه در باغ های بهشت مبرهن میباشد:

نه تنها در بشر و آدمی بلکه در اغلب گیاهان و نباتات و حیوانات تقسیم جنسیتی وجود دارد و رغبت متقابل جنس نر به جنس ماده و برعکس؛ طبق سلسله ای از قوانین و تعاملات طبیعی؛ تولید و محقق میگردد و غایت آن؛ ادامه نسل موجودات حیه است.

وقتی ضرورت یا امکان ادامه نسل وجود نداشته باشد؛ بائیستی کارکرد تعاملات و انگیزش های جنسی؛ از بین برود. و حتی خود آلت ها و دستگاه های جنسی؛ تحت شرایط اختتام امر ادامه نسل؛ دیگر معنایی ندارند؛ خاصه که به باور عموم که بنده از کودکی تا کنون می شنوم؛ در بهشت؛ ضرورت ادرار و مدفوع و عرق ... هم منتفی میباشد!

به هرحال معلوم است که در جنت؛ امر ادامه نسل وجود ندارد؛ پس وسایل و ابزار و امکانات آن یعنی شور و لذت جنسی و امر معاشقه و همخوابگی و جماع؛ چرا باید حتی با قوت و وسعت بیشتر از دنیا؛ وجود داشته باشد؟

و اگر؛ این همان شور و جذبه و لذت متقابل جنسی برای لقاح تخمک توسط سپرم است و هورمون های تستسترون و پروجسترون عملیه ها را ممکن میسازد؛ که به انعقاد نطفه و بالاخره پیدایش جنین و تولد طفل منجر میشود؛ دیگر تکرر دورانهای زنده گانی و مرگ نسل ها از سر گرفته شده است.

درین صورت زنده گانی جاوید بهشتی؛ چه میشود؟

پس آیا این مناظر؛ جز برای رعایت خاطر ذوقزده و نوازش غرایز سرکوفته محرومان جنسی و یا دارنده گان هیستری ی شهوات در بدویان بربری(ماقبل تمدن)؛ بوده است و میتوانسته است بوده باشد؟!

آیا حتی اغذیه و اشربه و بساط های مخملین و عبقری نیز در همین حکم نمی آید؛ یعنی در سلسله تصورات آرزویی و آرمانی ی بدویان شبه جزیره بیابانی و حاره ای ی عرب؟؟!

 

                                       ( تا بخش بعدی که به استنتاج هایی خواهیم  رسید؛ خدانگهدار)

 

+++++++++++++

 

رویکرد ها :

 

1 ـ کتاب معنای قرآن (جلد اول) را از اینجا دانلود فرمائید:

http://ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar4.pdf

2 ـ ـ قسمت های پیشینه این بحث:

ـ آیا پیامبر اسلام "کاتب حدیث" و "حافظ حدیث" داشت؟

http://www.kokchapress.com/index.php/society/culture/3189-آیا-پیامبر-اسلام-کاتب-حدیث-و-حافظ-حدیث-داشت؟

ـ آیا احکام قرآن؛ تابع "زمان" و "مکان" هست؛ نیست؟

http://www.ariaye.com/dari10/siasi/eftekhar7.html

ـ سیمای تاریخی و تکامل معاشی و عقلی مخاطبان قرآن

http://www.vatandar.at/eftkhar161.htm

ـ آیا قرآن از آیات بیشتر خداوندی در کتابی برتر سخن نمی گوید؟

http://voiceofwomenafg.blogspot.in/2013/06/blog-post_16.html

ـ اگر قرآن غیر عربی می بود؛ عرب ها به آن ایمان نمی آوردند!

http://www.afghanmaug.net/index.php/-mainmenu-32/1799-2013-06-23-14-31-59

*3 ـ منجمله در قبال ابراز تعجب خانم محترم یاد شده در اول؛ "که چطور در همه این زمانه ها؛علما و مشایخ و امامان و دیگر دانشمندان؛ به اینهمه حقایق ساده در قرآن و در مورد هر آیت آن متوجه نشده اند؟؟" عجالتاً بخشی از این مقاله را هم مرور فرمائید:

http://payam-aftab.com/fa/news/23020/شمه‌ای-از-هنر-اندیشیهای-بشر-و-پیش-درآمدی-بر-هنر-ابراهیمی/-رضا-مهریزی

.....حال که شمه ای از هنر اندیشی های بشر را نشان دادیم. بهتر است سراغ خودمان در تمدن مدرن اسلام و ایران بیاییم .
متاسفانه ما در تمدن متقدم اسلام و ایران و در فلسفه اسلامی به دلیل کم کاری گذشتگان و فضای فقه زده جامعه سنتی ، میراث چشمگیر و قابل توجهی نداریم و لذا نیازمند تامل و تفلسف جدی در عرصه هنر هستیم .
به نظر می رسد که برای رونق هنر اندیشی و فلسفه هنر ، چاره ای نیست جز اینکه ابتدا خود را از سنگینی سیطره فقه رها کنیم و فکر را جایگزین فقه گردانیم تا شاید بتوانیم کاری کنیم . ( باید اذعان کرد که حذف هنر از یک تمدن ، با هر بهانه و دستاویزی که باشد ، بسان پاشیدن اسید در صورت یک انسان است که وی را کریه المنظر می سازد و لذا تمدن بی هنر و یا کم هنر نیز تمدنی زشت و مشمئز کننده و کریه می باشد ) .
البته باید هنر را از سیطره فقه نجات بخشید و نه از لوای اسلام . زیرا به نظر می رسد که راه رهایش و گشایش ما توجه به عقلانیت آزاد قرآنی و حتی عقلانیت آزاد ابراهیمی و فروگذاری فقه فرقه ای است؛ جای تعجب و تأسف است که فقه و آیات الاحکام که کمتر از ۹ درصد قرآن را به خود اختصاص داده امروز به ۱۰۰ درصد و حتی هزار درصد قرآن و اسلام تبدیل شده اند و این یکی از عوامل عقب افتادگی مسلمین است). یکی از هنر اندیشی هایی که از دل همین عقلانیت آزاد قرآنی بیرون می آید؛ اندیشه «خدا مانندگی انسان در عین خدا بندگی و خدا بندگی او در عین خدا مانندگی»است؛ («صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ ۱۳۸ سوره بقره : رنگ خدایی بخود بگیرید و چه رنگی بهتر از رنگ خدا و {بگویید} ما تنها او را پرستش می‌کنیم»)در مدار این اندیشه انسانِ مسلمانِ مدرن می تواند همانند خدا به ایجاد نمایی و آفرینشگری بی محدودیت و گسترده در همه عرصه ها و از جمله هنر دست زند و نه تنها دیگر مانعی برای هنرهایی چون مجسمه سازی و صورتگری و موسیقی نیست بلکه هر چه آزادانه تر و جدیدتر به ایجاد نمایی هنری دست زند به خدا شبیه تر و نزدیک تر شده است؛ چرا که خدا خود اولین و بزرگترین هنرمند است ( چه مجسمه ساز و چه معمار و چه صورتگر و … چرا که خود فرمود : « هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ ۲۴ سوره حشر : او خداوندی است خالق ، آفریننده ای بی سابقه ، و صورتگری ( بی نظیر ) برای او نامهای نیک است».) گر چه باید توجه داشت که این خداگون شدن به معنای تقلید و محاکات افلاطونی از طبیعت نیست بلکه به معنای آفرینش کاملا بدیع و بی سابقه همانند خداوند است زیرا خدا خود نو و بدیع آفرین است « بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ ۱۰۱ سوره انعام : پدیدآورنده بى‏سابقه و بى‏الگوى آسمان‏ها و زمین است.