افغان موج   
FacebookTwitterDiggDeliciousGoogle BookmarksRedditLinkedinRSS Feed

سید موسی عثمان هستی

 تابه کی گویی پرچمی خاین توومن

که زدستت ملول گشته مردم وطن

همه ویران شدزدستت شهرو چمن

تونمی شرمی؟ بازمی کنی تو دهن

شاعربی سنگ وترازو

همین که من دبربرابرحرکت دیوانه واروجنون آمیزپاپی گک ها وطوله سگان حزب دموکراتیک خلق بی خیال مانده ام شایددرفکرخوانندگان این قلم گرددکه چرانوشته قرمز زیراثریا بهارامن به پایه دار تفسیروکنجکویی کشیدم.

نه تنها من تمام ملت افغانستان می دانندکه خانم ثریابها بدیل جانشینی خانم اناهیتادرحزب وعروس خانواده شاهی قبلوی حزب دموکراتیک خلق ودختر یک مبارزشناخته شده وافتخار روشن فکری افغانستان بوده نقش این خانم درمبارزات منفی اش بازیرپاکردن افتخارت خانوادگی خوددرپهلوی یک حزب بدنام قابل انکارنیست وهرنوع انتقادقلمی خانم ثریابها بخاطردانش سیاسی ، وبودن درپهلوی حزب دموکراتیک خلق دریک موقف بالا پاسخ گویی وطیفه هرمنتقدکتاب رها درباد بوده وتفسیرنوشته زیرمن ازنوشته قرمز نشرشده سایت حماسه زن نمایندگی به ارزش نوشته های خانم ثریابهامی باشد ومن حاضرم که نوشته های بی نقاب وونقاب دارثریابهارا بی نقاب سازم وروشن سازی کنم امید است که مثل نوشته قرمزرنگ زیرخودهمیشه بنویسد که تاالهام حقایق برنقد صاحب این قلم گردد.

 

 

این نوشته بالاکه رنگ پرچم حزبی حزب دموکراتیک خلق ورنگ پرچم روسان جنایتکاربدنام تاریخ رادراددرسایت حماسه زن که متعلق به نویسنده کتاب رهادرباداست وسالهاخانم ثریابهادرپهلوی رهبران بدنام حزب دموکراتیک خلق درفریب مردم افغانستان نقش داشت وخواست که خورابه خاطر همکاری با جناح روس پرستان برات دهددرحقیت نوشته کتاب رهادربادمعذرت خواهی غیرمستقیم ازملت افغانستان است

باوجودیکه دربرابرمخالفت اعضای بدنام حزب دموکراتیک خلق خصوصاً پاپی گک هاوطوله سگان حزب دموکراتیک خلق قرارگرفته میخواهند پاپی گک هاوطوله سگان ذهنیت ملت افغانستان در برابرکتاب رهادربادومنتقد کتاب رهادربا صاحب این قلم تغیربدهند.هوشیاریکه وشناختی که ملت افغانستان از روس پرستان دارندحرفهای شان راحباب وقف دریای دروغ می پندارند

آنچه کثافتی که در درون حزب بدنام دموکراتیک خلق بود مستقیم ،غیرمستقیم ، آشکار ویادرلفافه طنزواقعیت های رذالت حزب دموکراتیک خلق خصوصاً شاخۀ بدنام پرچم رابی باکانه بیرون داده

وهم واقعاً بهانه نقدمن بخاطرنوشتن تاریخ منحوس مزدوران روس حزب دموکراتیک که اکثرسطرای نوشته کتاب رهادربادواقعیت های این 74 خصلت غیرانسانی ومزدوری روس رانقاب کشی می کندسبب جنون سایت های مزدوران روس وروس پرستان خصوصاًازدارودسته ببرک کارمل فریادگردوستی باروس وخانم اناهیتاکه سالهادرپهلوی این بدنام تاریخ زده تمام شخصیت انسانی وآبروی زنانه خودراازدست دادبه اساس نوشته آفای نوراحمد رجاء23-9-1389 برابر14-12-2010 درسیایت خاوران برک کارمــل مــزدور و وطنفــروش بی همتــا درتــاریخ کشــور

ومات ماباوجودیکه این دارودسته قاتل ملت افغانستان بااین 74خصلت پرچمی هارامی شناسند بخاطریکه روی جعل سازودسیسه ساز حزب دموکراتیک خلق ببرک کارمل فریادگردوستی باروس شادباشد پیروان جعل کارودسیسه سازبخاطرکتاب رها دربادونقد صاحب این قلم از خواندن نقدهای کتاب رها دربادجنون زده ودیوانه شده اند پاپی گک ها وطوله سگان دهن ازپاچه دورنمی کننددرحالیکه می دانندکه نوشته کتاب رهادرباددرخیابان یکطرف قرارگرفته وبه بازاروبه دست منتقدین این کتاب افتاه

استاد کردن ومحوه کردن کتاب امکان نداردوصاحب این قلم هم بدون ترس عقب نشینی نمی کندتاریخ حزب دموکراتیک خلق به بهانه نقدکتاب رهادربادادمه می دهدوبه دیوانگی ها وجفیدن ها فکرنمی کند.بگذارکه دیوانگان قلم دیوانتر گردند

من همیش درقسمت تاریخ وتاریخ نویسی ومورخین حرفهایی داشته ام که مورخین وطن بخاطر نداشتن آگاهی از تاریخ نویسی درجمع آوری اسناد تاریخی به بی راهه می روند وعجله می کنند که کتابک چند ورقی از این کتاب وازآن کتب به بهانه موخذیاداشت وتکراربقسم کتاب بیرون بدهند دقت نمی کنند نویسنده کتاب درکتاب خودپای تاریخ لنگ تاریخ می کشیده فهمیده ونافهمده فکرنمی کندکه چه نوع اسناد درکتاب خود اریه کرده تا موخذ برمورخ جوان شود

مورخین عصر حاضر ما تشینه زیاد کردن اثارقلمی دست دوم هستند که این نوع موخذ گیری وجمع آوری اسناد تاریخی خیلی خطر ناک است من جریانات تاریخی را هیچ وقت بشکل کتاب نداده ام اما بشکل مقالات پراگندکه درخقیقت شاهد حوادث تاریخی قرن بیست وبیست یک می باشم ویا با شنیدن از زبان اشخاصی که خودشان وپدران شان شاهد تاریخ وطن بوده اند با اسنادمعتبر،دلایل ، شواهد وقراین تاصد فیصد نزدمن ثابت نبوده بیرون نداده ام وترس ازآن داشته ام که اسنادی از طرف کسی علیه نوشته تاریخی من اریه شودنوشته بالا روح مطلب نوشته پاین است که چپ سوسیال امپریالیست ترورهای خودرا رد می کندوچپ دیگراین ترورهارا دربربردشمن افتخار وامتیاز می داندآنکه رد می کند هم حق دارد واینکه افتخارخودزدن دشمن می پندارد هردوی شان حق دارند

من که درتوان فکری خودمستقلانه می نویسم ومی گویم که این حرف را روی کدام اسناد بیرون داده ام مثلیکه من به آنها حق می دهم آنها هم به من حق بدهند ودرضمن نوشته های مرا با اسناد تاریخی ، شواهد ، دلایل وقراین ردکنند تا ملت ما دریک قضاوت روشن قراربیگیرند

تا ازوارونه نویسی تاریخی جلوگری به عمل آید،من خودخواهی ندارم با وجودیکه نوشته های من صد درصد متکی به اسناد،قراین، شواهد ودلایل است شایددرنوشته اشتباه کنم ویا بین نوشته من وخوانده سوء تفاهم رخ بدهد بخاطر رفع سوء تفاهم خوانده که آگاهی درقست نوشته تاریخی من داردبشکل نقد وانتقاد بنویسداز طرف من استقبال می شود

عزیزان گرنوشتم سطر وجمله

بخوانید بعد کند بر من حمله

نباشد شرط انصاف ای عزیزان

که بی دقت شود درکار عجله

شاعربی وزن وبی ترازو

 

نوشته زیر را درنوشته قبلی خودبنشر رساندم با وجودیکه دارودسته پرچم با ایمیل ها وتیلفون ها رد کردند گفتند تو به استناددوسیه وافواهات مردم این قتل را بگردن پرچم انداختی ودرضمن گروپ های چپی مخالف پرچم ها تایید کردندکه پرچم دراین ترورنقش نداشته ما درآینده درقسمت ترور مهناج الدین خان گهیځ چیزهایی می نویسم امورمملکت خویش خسروان دانند

رویددرپی واقیت خانه بخانه

که تاریخ تا نگردباز وارونه

اگرخواهد که برنسلها بمانه

نکن تو ذلف تاریخ را شانه

شاعربیوزن وبی ترازو

اگر از قتلهای زنجیری قلعۀ زمان خان کابل توسط فیض محمد بخاطربدنامی دولت داوودبگذزیم وآن رابعدهامثال بیاوریم قتل منهاج الدین گهیځ توسط حزب دموکراتیک خلق افغانستان بشکل مثال زنده می آوریم

زندیادمنهاج الدین خان گهیځ رامسوول ماهنامه گهیځ راتمام ملت افغانستان باافکار راستی وقلم توانای آن دربرابرچپ افغانستان ازنظرتیزبین ملت ماپنهان نمانده مهناج الدین خان گهیځ قربانی قلم روشن نویسی خود، آیدیا های راست خودوشجاعت بی مانندخودشد من هیچ نوع پیوند فکری بامنهاج الدین خان گهیځ درحالیکه از نزدیک می شناختم .زمانی که درقطغن بودم باوجودیکه یک ملا ومولوی بودم بااوروابط نزدیگ بخاطر تاریک اندشی اونداشتم مسلمان متعصب بود.

من بارها گفته ام که به پروان بعدازسی ساله گی آمده ام زیاد ترعمرمن درقطغن وسیزده ولایت افغانستان به خاطر ماموریت های خودم وپدرم سپری شده مراملت افغانستان ازشصت سال بخاطرقلم بی هراسم می شناسند. من گذاشته ام که سوانح مراروزتاریخ میهنم بنویسد من تسلیم وسرسپرده تاریخ وقضاوت سالم ملت خودهستم

گلب الدین حکمتیاردرمکتب بودازقومی نزدیک و نفرهای خاص تهذیب بود حزب پرچم بارذالت هایی که داشت اوراموظف کردندکه دربین اخوان نفوذکند، امانمی دانستندکه درچنگال اخوان قرارمی گیرد. او درآن ایام نوجوانی مانند عبدالخالق نوجوان قاتل نادرخان جوانکی حساساتی  بیش نبود. دخترک شریف  وبی خبرازخود دخترمهناج الدین گهیځ ازطرف حزب دموکراتیک خلق جذب حزب دموکراتیک خلق شده بود

گهیځ ازاین ناحیه رنج می برد. پرچم فکرمی کردکه دخترگهیځ که ازفعال ترین دختران حزب دموکراتیک خلق است شاید توسط منهاج الدین گهیځ به سرنوشت ناپاک خودبرسد.

حزب پرچم ازاین ترس چابک دستی کردن دمجیدزاده قادر بی یارو تهذیب که از سرشناخته های حزب دموکراتیک خلق بودند، نقشه قتل منهاج الدین گهیځ که درکابل توسط ببرک وسلیمان لایق وخیبر،تهذیب ساخته شده بود، سرگلب الدین عملی ومنهاج الدین گهیځ توسط گلب الدین که تازه بامنهاج الدین گهیځ آشنایی به دستورپرچم پیداکرده بود، ترورنمودنداین تازه حرکت ترورستی پرچم نبود.

نوشته فوق نظربه افواهات مردم ودوسیه دست داشته دروزارت عدلیه ،لوی څارنوالی واسترمحکمه قابل یادآوری بوده اگرکسی حاضر به رد دلایل دوسیه قتل منهاج الدین گهیځ مخالف اسناد دوسیه قتل منهاج الدین گهیځ هستند لطف کنند بنویسند من نه وکیل منهاج الدین گهیځ هستم نه وارث منهاج الدین گهیځ وهمیشه طرفدار روشن شدن تاریخ وطن خود بودم

بعد ازاینکه من نظر به دوسیه تحقیق وافواه های مردم شهر کابل درنوشته گذشته سر منهاج الدین گهیځ نوشتم نوشته های زیادی ازدارودسته پرچم ومخالفین پرچم رسید که هردو طرف دولت وقت دربی کفایتی قتل مهناج الدین خان گهیځ متهم ساختندمن به جواب دوستان ودشمنان قلمی خود می نویسم .

من هیچ وقتی دست به ترورسیاسی نزدیم وبا اشخاص واحزابی که دست به ترورهای رقبای خود زده اند من باکسانی که درفکرترورسیاسی رقیبان خود بودند با آنها بخاطرترور تماس نداشته ام اگرتماس هم با آنها داشتم از این نوع حرکت های سیاسی شان آگاهی نداشتم وطرفدارچنین ترورها نبودم به یک دموکراسی سالم ایمان داشتم ودارم وقتیکه نوشته بالارا دوستان وسیاست مداران برجسته وطن خوانند به من گفتند که قتل منهاج الدین گهیځ شکل دیگر بود چون دولت دربدست آوردن جریان قتل منهاج الدین گهیځ عاجز ماندبا ساختن یک دوسیه دریک چوکات بندی ساده ماننددوسیه قتل خیبر خواست که خودرا به کوچه حسن چپ بزندوتو هم از مامورین کروگنگ همان دولت خام اندیش هستی ، ولی واقعیت قتل منهاج الدین گهیځ چیز دیگر بوده

لطف کنند بنویسند ونوشته من دوسیه وافواهات مردم را رابادلایل اسناد شوایید رد کنید این کار را هم پرچمی ها می توانند وهم مخالفین چپ وراست حزب دموکراتیک خلق وهرنویسنده حق ابراز نظر درقسمت جریانات پیش آمدۀ وطن خود دارد.

پرچمی خفاشی که درمسیرباد توسط پرخاشگر رهادربادنظر به انتخاب وعلاقه خودنویسنده کتاب رهادرباد وتیم نویسندگان رها درباد گردیده بازربین نقدازگرداب مکر،دروغ ، جعل ودسیسه که خصلت رهبرپرچم وپرچمی هابوده بانقدکتاب رهادربادباچنگال قلم هستی ازگرداب کثافت بیرون گردیده وبه گردبادفناسپرده شدچهره اصلی این حزب وطن فروش دربین سطروصفحات کتاب رها درباد ونقد صاحب این قلم برملاگردید

نقد کتاب رهادربادخشم خاینین روس پرست رابرانگیخت بادست پاچگی نوشته های این قلم رادرسایت های خودبخاطریکه روح ببرک رهبرجعل سازان جهان خوشنودشود!دست به جعل نوشته های من، توهین وتهدیدصاحب این قلم ناجوانمردانه درسایت های خودزدندکه جعل سازی پرچمی هابه گفته ونوشته ثریابهاچیزنووتازه نیست این روش رذالت آمیزپرچم است که ازسوسیال امپریالیست روس درس بی وجدانی ووطن فروشی آموخته اند

سالها پاپی گک های مظلوم وبی خبر دنباله رو طوله سگان حزب دموکراتیک خلق دست به چنین توطئه ها بنام پرچم وپرجمدار برملت بی دفاع افغانستان زده اند وامروز هم نا جوان مردانه درغرب نزدباداران جدید شان چهارزانوزدند به زوردستگاه های جاسوسی غرب برسرملت ما از سایت های وطن فروشی شان غرمی زنند وبگفته یکی از رفقای خودشان که درسایت آریایی بنام احمد سعیدی تحت عنوان انتحار سیاسی فرید احمد مزدک می نویسد وطعنه آمیزبرپاپی گک های حزب شان اشاره می کنند که این بزدلان که درغرب خزیده اندچرا دیروز این حرفهارا نمی زدند
 
وجرات رفتن به افغانستان هم ندارند از دوردربی بی سی خط بینی می کشند ویک تعداد پاپی گک هاشان که به دروازه بی بی سی آنهارا راه نمی دهند بالای آن سگی که دربی بی سی جفیده پاپی گکان سرآن بخاطر ندامت اش قوله کشی می کنند

دیروزکه نامردانه ترورمی کردید

گردن بلندبرفرازغرور می کردید

لعنت بشما روس پرستان دیروز

ازروی جسدملت عبورمی کردید

امروز که در غرب ندامت دارید

ازبرچه ملت دیروزناتورمی کردید

شاعربی وزن وبی ترازو

من بخاطر رذالت های این قماش وطن فروش که عقب نشینی درقاموس من نیست عقب نشینی نکرده ام شمامی توانیدکه به اورگان نشراتی بدنام پرچم مراجع کنیدگلهای که برسرخود بیشرمانه زده اندبخوانیدوقضاوت کنیدچندنفرازبیروی سیاسی ،کمته مرکزی وشورای انقلابی این حزب بدنام که به من تیلفون وایمیل کردندکه جعلیاتی که از طرف پاپی گک های پرچم وطوله سگان پرچم درسایت های پرچم نامردانه به علیه توبنشررسیده ازآن سایت ها کشیده می شود

من به حرفهای این وطن فروش باورندارم ازهیچ چیزخودپرچمی هاشرم ندارند ومن هم به کشیدن چرندیات این قماش وطن فروش ضرورت ندارم که به من از رذالت های پاپی گک ها وخانواده آن ها می نویسند وایمیل می کنند ومیخواهدپاپی گک ها ودیگراعضای پرچم مخالفت ها ودشمنی های خودرا سرمن ناجوانمردانه پاک کنندمردم وملت افغانستان باسوابق درخشانی که من دارم مراوخانواده من رابهتروخوب ترملت غیورافغانستان می شناسندسیری نخورده ام وبوی دردهنم وجود ندارد وملت مابه جعل کاری این قماش اوباش ازقبل ها آشنایی دارند دیگرحرف خاینین نزد ملت مامفت وبی ارزش بوده نامرد هیچگاه سر دارنمی شود/ به چپ چپ سگ دریا مردارنمی شود .

هم از مخالفین پاپی گک ها وطوله سگان پرچم خواهش می کنم من با پاپی گک ها وحزب دموکراتیک خلق وپرچم کدام خصومت شخصی ندارم همان طوریکه ملت ما از این دارودسته نفرت داردمن هم جز ملت خود هستم نفرت دارم

چون من به بهانه نقد کتاب ثریا بها که این کتاب جز تاریخ رذالت های حزب دموکراتیک خلق وخصوصا از بخش پرچم می باشد می نویسم اگر از واقعیات تلخ درسطراهای نقد من دیده می شود نمایندگی از خصومت من نمی کند واقعیت تلخی است که برملت ماگذشته من می نویسم کدام خصومت ندارم.

ازچنین دسایس وجعل کاری های پرچم هراس هم ندارم هرقدرجعل ورذالت کنندچلوصاف کثافت خودرا ازآب بیرون می کنندهیچ حرف وعمل این هانزد ملت افغانستان قابل قبول نبوده ونمی باشدمن به نقد کتاب رهادربادکه درحقیقت تاریخ نگین حزب دموکراتیک خلق خصوصاًازبخش پرچم است بی هراس ادمه می دهم ونقد کتاب رهادربادراوظیفه وجدانی ام دربرملت غیورافغانستان که قربانی حزب دموکراتیک خلق شده اندمی دانم وبه ملت افغانستان اطمینان می دهم که به هیچ صورت بخاطر جعل کاری ، دسیسه سازی اتهامات پاپی گک هاوطوله سگان پرچم عقب نشینی نمی کنم وحتی چرندیات شان را نمی خوانم وارزش جواب گفتن نمی دهم بیخود نوشته های خودرا به من ایمیل می کنند روزانه صدا نوشته از طرف دارودست ، اخوان، مجاهد ، طالب وحزب دموکراتیک خلق درفیس بوک ها وسایت های بدنام نوشته می شود نه حوصله خواندن دارم ونه جواب گفتن به کار خودبه نقدکتاب رهادربادادمه می دهم نظر به سن وسالی که من دارم وبا یک کلک تایپ می کنم این نقد کتاب رهادرباد که نمایندگی ازتاریخ کثافت بارحزب دموکراتیک خلق خصوصاً دارارودسته پرچم می کند بارگران برشانه خودم وبرشانه صاحب این قلم است

وقتیکه من کتاب رهادرباد که درحقیت تاریخ رهبران منفورحزب دموکراتیک خلق وخصوصاً از پرچم است به نقد می کشم ملت افغانستان می دانند که من دربربرخاینین ، وطن فروشان ومزدورا ن شرق غرب از روس انگلیس ، غرب وامریکا عقب نشینی نمی کنم ونقد کتاب رهادرباد جواب دندان شکن به تمام چفیدن های این حزب بدنام ودیگر احزاب وتنظیم های بدنام می باشدونمایندگی از شجاعت من می کند. واینکه نوشتهای مرا به نفع خود جعل می کنند قابل تشویش نیست چون شاگردان خاص ببرک کارمل پاپی گک ها وطوله سگان هستند باید اینکارهارا بکنند این رذالت های شان تازگی بگفته ثریابهای همسنگرخودشان ندارد.درجویی که آب رفته باز می رود اگراین کار هارا نکنند روح ببرک کارمل شاد نمی شودمن هم شادبودن روح ببرک را میخواهم

مردآن است که درکشا کش دهر؟سنگ زیرین آسیاب باشد.

.!ببرک به نجیب الله گفته بود تو قبرمراکندی ومن شاگرانی تربیه کرده ام که نه تنها قبر ترا با شیطانت قبرروس وغرب را هم بکند وداکتر نجیب الله گفته بود نگران نباش بدون اینکه چیزی بگویی یا نگویی من می دانم که درشیطانی ورذالت چقدر پیش بودی وهستی وبا ین رذالت می توانی با سامان آرایش داکتراناهیتا راتبزاد چهره بدل کنی تاروس را دوباره فریب بدهی ولی مظمئن باش که من حفیظ الله امین نیستم.

نوشته بادنجانی رنگ فوق ازنوشته یک پرچمدارکه به من ایمیل کرده اقتباس شده

سگ پاچه گیر بودو مکار

که می دادبرضدملت شعار

که بود بابریشنیف یارغار

نداشت شرم و ننگ ،عار

شاعربی وزن وبی ترازو

آرزو های گمگشته

باآمدن بهار، سال نودانشگاهی آغازشد،اما آزارهاورنج هایی

که درهندوستان دیده بود،تا هنوز روح وروانم رامی آزارارد.ما اندیشه نیک بختی رادرسر می پرورانیدیم ،اما نمی توانیم بدان دست یابیم.انگار های که حقیقت می دانیم،جزیک مشت دروغ وپنداری بیش نیستند.

این نوشته غم آلود یادروزهایی رابیاد می آورد که ثریا بها دراتاق مسعود خلیلی بوده صدیق وزمان از اتاق خلیلی شب به اتاق زمان به اثرخشم صدیق دربرابرثریا بها می روندگاوی آمده بود وخری رفت باروابط دوستانی که ثریا بها بامسعود خلیلی داشته صدیق به اساس بی اعتباری هایکه درقسمت اخلاق ثریا داشته درهرجا که با اوبوده رشک خود دربر ابرمردانی که به ثریا بهعقده وکینه داشتتها اگرمحبت بی مطلب هم داشته ابراز رشک وکینه از خود نشان داده که حتی شب از اتاق مسعودخلیلی قهر می کند وبه اتاق زمان می رود درقسمت شخصیت زمان درکتاب رها دربا دصرف از اوبنام زمان یاد شده معلومات بیشتر داده نشده.

 

با گرفتن بس شهری کنار سرای تیمور شاهی پیاده شدم ، تاپارچه های بهارینه بخرم. درآن سرای با طرز شگفت آوری با دختر عمۀ یکی از همصنفانم برخوردم که هشت سال پیش اورا دیده بودم

ثریا بها نه تنها در برابرخانواده نجیب الله وزن نجیب الله وخانواده زن نجیب الله ودر برابرسازمان زنان خصوصاً دربرابرداکترصاحب اناهیتا به خاطر روبط اش با ببرک کارمل که اناهیتارا ثریا بها رقیب خوددر نزدیگی با کارمل می دانسته از دیگرزنانیکه با کارمل واناهیتا نزدیگی داشتند سخت نفرت داشته دربرابرخانواده زن همایون برادراش که یک جنرال بوده از او نام نبرده بخاطریکه دروغ هایش برملا نشودسخت دربرابرآن خانواده عقده داشته مقصد ثریا از دختر عمه همصنف اش خانم همایون برادراش می باشد

بعد ازچنددقیقه شرین زبانی پرسید:«نامزدشدی؟» گفتم :تقریباً اما تو گفت مرد خوب کجا گیر می آید

همایون برادرات عروسی کرده است یا نه؟ گفتم هنوز زن نگرفته است اگر زن نگرفته باشد تورا بخداسوگند اگرمرابرایش نگیری کند که بگوید مرا به برادرخود بگیرید.

ببینید وقضاوت کنید وبدنام ترین خانوده ویک دختری را که یک نفر بعد از ده سال می بیند وهیچ نوع ارتباط ودوستی دربین نیست چطور جرات می کنددر فرهنگ وکلچری که ما داریم این نوع جرات از خود نشان داده نمی تواند واگراین جرات درافغانستان می کند وآن خانواده شریف چطور سر دختر وخانواده دختر که مانند چشک خربوه دردم هر کارد قراردارد اعتبار می کند پس معلوم است که خانوده پسر ودختر رنگ ومزه یک خربوزه را دارد.

 

کناردروازۀ خانۀ آنها که رسیدیم ، از درون خانه صدای سازوسرود می آمد.خواهرم گفت :«خوب وقت آمدیمکه کدام محفل خوشی دارند» وارد خانه که شدیم ، زنان ومردان زیادی از ما پذیرایی کردند.نخستین باری بود که جنرال چدرعزیزه را می دیدم .وی با مهربانی روی همایون بوسیدوگفت :«افتخارمی کنم که دامادی چون تودارم» همایون نزدیگ بودسکته کند.که این آقا چه می گوید.کنارم آمدووازمن پرسید:چه گپ است ؟ این آدم چه می گوید؟گفتم:»« هم نمی دانم!دیدم که زنان دایره بدست الهی مبارک باد می خوانند.عزیزه با چادروپیراهن شرینی خوری وارد مجلس شد>دوزن که از بازوهایش گرفته بودنددرپهلوی همایون نشاندند

خانوادۀعروس مبارک باد می گفتندوبرسرشان نقل بادمی کردند.بدین گونه همایون هم دردام یک ازدواج تحمیلی افتاد.

بازهم شما قضاوت کند که یک خانواده یک جنرال که درجامعه افغانستان از نگا ه مقام واحترام برخورداراست وهم به فرهنگ وکلچر افغانی آشنایی کامل دارد به کدام جرات نام وابروی خودرا در برابریک خانوده که بچه آن خانواده را هم نمی شناسد از خودکسر شان نشان می دهد نه بچه فوق العادگی دارد ونه خانواده بچه نسبت به خانوادگی دختر فوق العادگی داردوآن هم خانواده که سالها درانچوباغ بانان کابل که درراه آن کوچه اگر دوموش یکجا روان می شدبخارر تنگی خیابان پای یک موش می شگست نانه بچه نه دروزیر اگبر خان ونه درشهر نو ونه درکارته پروان نه درکارته سه وچهاربوده که دراین جا ها مردمان اشرافی زندگی می کردند درمکرویان درآن زما ن زندگی کردن نزد ملت ما شرم آور بود.شاید جنرال همان وقت دروزیر اگبر خان زندگی می کرده ویا یکی از این جا های کابل .

این خانم با عقده که داشت ودارد هیچ خانواده کابل را به سویه خانواده خود نمی داند ولی از فوق العادگی وبرازندگی خانواده خودچیزی نسبت ودیگر مردم کابل ابراز نظر نمی کند ترس ازآن دارد چیزهایکه درقسمت خانواده نجیب الله وخانواده زن نجیب الله نوشته با مقایسه خانوده خودش چلوصاف خانودگی آن از آب براید این به آن می ماند که بگیر که نگیرد ترا وخانواده فتانه که یک خانواده اشرافی تحصیل کرده فرانسوی دیده بودند جیلانی جان وجمال جان برادرجیلانی خان را هیچ کس درافغانستان نبود که نشناسد ودختری درآن خانواده بنام شهلا جیلانی نطاق رادیو فاکولته ژورنانیست خوانده بود که سواد در95 فیصد خانواده های کابل به زربین دیده نمی شد ومارخانم ثریا هم از جمله خانم های بیسواد افغانستان بودپدراش هم نه تحصل کرده افغانستان بود ونه از خارج این نوع اتهامات نه تنها جفا دیگران نویسنده به خود وخانواده خود جفا کرده وخواسته بنام خاطرات اوراق کتاب رهادربادرا زیادکنید وهم کاراضافه گی به داوود سیاوش بکشد نمی دانم که تیم رهادربا که داوودسیاوش هم درجمله نویسندگان این تیم بوده مجال به این چرندیات داده اند؟

شنایی کامل دارد

 

 

بایک لباس ساده درخانه پدرصدیق نکاح کردیم .هنگام پدرودچشمان پُر اشک ومتوارم برادرم نشانه از تیره روزی من بود. مادرم با اندووژرف گفت:«دخترم خوشبخت باشی،سرنوشت بازی خودرا می کند»گفتم: «نابود بادآن سرنوشتی که باسرشت بازی خودرا می کند.»گفتم:«نابود بادآن سرنوشتی که با سرنوشت وطبعیت انسان به سیتیز برخیزد.

ببینید وقضاوت کند درمی یابید که ثریا بها بعد از رذالت داکترنجیب الله ، فروغ ، داکتر کمال سید، خیبر، ببرک ، معسود خلیلی ، داکترسلیمی ، احمدشاه مسعودوغیره مجبور می شود که به اصطلاح پاچه سفید به خانه شوهربدون عروسی که جز فرهنگ وکلچر وطن ما بود ونظر به گفته ثریا بها چنین عروسی خاموشانه بی قدری عروس را درجامعه افغانستان نشان می دهد که من مقصر این نوع حرکت غیر قدردانه را نه خانواده نجیب الله را مقصر می دانم ونه ثریا بهاررا مقصراین بی خیالی ها حزب دموکراتیک خلق ورهبران پرچم واین اشخاص بی وجدان می باشد واین اشخاص سبب می شود داکترنجیب الله ، فروغ ، داکتر کمال سید، خیبر، ببرک ، معسود خلیلی ، داکترسلیمی احمدشاه مسعودوغیره که تمام این اشخاص راصدیق بی غیرت ومظلوم با تمام رذالت های شان مشناسد ودربرابرشان عقده می گرید وبه خاطر غیرت افغانی طوق لعنت از گردن بنام طلاق کشیده نمی تواند. تن به اصطلاح ملت ما ثریا بها وصدیق به عروسی گدی مانند می دهد تا خاندان شوهر دستمال شب زفاف نخواهند امابرعکس عروسی فتانه زن نجیب الله ونجیب را درهوتل کابل برگذارمی کنند وشاولی خان حلق عروسی را به دست نجیب الله وفتانه جیلانی می کند که زمین تا آسمان فرق دارد.

زنی باوارد شدن بدرون خانه ، پردۀ چادری اش را بلندکرد وگفت :«نورالله را می شناسیی؟»پرسیدم:کدام نورالله؟او گفت جام چشمانش از اشک لبریز شده بود،گفت: «نورالله پسرعموی صدیق را می گویم ومن مادراش هستم »گفتم:«می شناسم .ولی صدیق می گفت :نورالله مادرندارد»اما نگفتم که آنها می گویندمادراش یک فاحشه بود.»

این زن با عقده هایکه دارد درلباس دوستی سرخانواده زندیاد محی الدین انیس هم دریغ نمی کند آن خانواده را هم بخاطر عقده که دربرزبرنجیب لله ،ادرنجیب الله وخانواده نجیب الله دارد یک خانواده شریف درپادربدنامی با خانوده نجیب الله می پیچاند زنی که درخانه ثریا داخل می شود وچادری برمی دارد دختر زنده یاد محی الدین انیس است

زمانیکه پدرم رابارییزش اشک چنین ادمه داد:«زمانی که پدرم درزندان جان سپرد، من وفرید برادرم رااز ده افغانان کابل به جنوبی بردند>هنوزچهاده سال نداشتم مرا شوهر دادند.»برادرشوهرم (اخترمحمد)که زن زشت صورت وزشت خویی داشت از حسادت مرا اذیت می کردپس از تولد نورالله ، اخترمحمدبرای یک وجب زمین ، شوهرم رابه کاریز انداخت ومرده اش را بیرون کشیدند. پس از مرگ شوهرم ،اخترمحمدخواست مرا بنام بیوۀ برادراش بری خود نکاح کندبا نورالله که سه ما هه بودازخانه فرارکردم من نمی خواستم با قاتل شوهرم نکا ح کنم.

پس از بیست وپنج سال ، فرید برادرم گفت : نورالله درفاکولته اقتصادهمصنف توست من کمک ترا می خواهم.

من نورالله نواسه زندیاد محی الدین انیس را نمی شناختم واز زندگی آن خبر نداشتم فریدپسر ودخترمحی الله را می شناختم وهرد راباربار درخانه غبار که حیثت پدرمعنوی به فرید ودخترمحی الدین انیس داشت وهمیشه مورد نواز ش غبار قرارمی گرفتنددیده بودم

عبدالهادی داوی پریشان هم به آنها می رسید ونواز ش می کرد وبنام گل کاکا آنهارا صدا می زد

زن داوی چشمان دخترمحی ادین انیس را درمحافلی که درخانه داوی برگذارمی شدآن هارا خبر می کرددرآغوش می کشید ومی بوسید ومی گفت اینها نشانی برادرمعنوی من است

شهامت ،شجاعت وغرورد درسیمای فرید وخواهراش دیده می شد هیچ وقتی از نابسامانی های زنگی شکایت نمی کردند بشاش بودند.

 

پدرم پس از فرارشاه امان الله زندانی شد ودرهمان زندان جان سپردمن وفرید برادرم بی سواد بزرگ شدیم. گفتم عجب شباهتی .سرنوشت پدرخودت چون سرنوشت پدرمن است . نام شما چه بود.گفت : نام پدرمن محی الدین انیس بود.

با شونیدن نام محی الدین انیس قلبم لرزید. فریاد زدم «پدرت رفیق پدرم بود.هردومحکمه مطبوعاتی شدندوپدرمن هم با فرارشاه امان الله خان هژده سال زندان رفت اماحلیمه می گفت : پدرشما درد بودلعنت به این خانواده جنایتکار.»

من با نورالله درمورد مادراش وپدربزرگ مبارز اش گپ زدم .درفرجام نورالله با مادراش دیدارکرد.

از این داستان نورالله نواسه محی الدین انیس ومادراش خبرندارم ونمی توانم ابرزنظر کنم کسانی که کتاب رهادرباد را می خواند اگرمعلومات ونظری دراین قسمت دارند می توانند ابراتز نظر کنند

زنان ضد زن

روزی حلیمه مادرصدیق به خانه ماآمدوهنگام پدرود در رهرواز روی بد جنسی گفت:چطور دراین یکسال بچه نیاوردی؟اگرنمی توانی بزایی،برای پسرم زن دیگری بگیرم گفتم :بلی «یک زن مفت»

من نیز به اقتضای سرنوشت زنانه ام می خواستم مادرباشم.به ناگه اندیشۀ سترون بودن وارد ذهنم شدونزد زیکلند ابوی رفتم .

دوسه روزی گذشت .خون ریزی شدید پیدا کردم نزدسلیمی رفتم

سلیمی پس از ماینات گفت:«توزن سالمی هستی .باید شوهرت معاینه شود»

پشنهاد پروفیسور سلیمی را به صدیق گفتم .وی منفجر شدوبا دشنه اتهام گفت:«این داکتربه تو چشم دارد.دروغ می گویدمن هیچ بیماری هم ندارم ونز داکتر هم نمی روم»

داکترسلیمی داکتر نسایی شفاخانه مستورات درجاده میوندکابل که زمانی داکتراناهیتا نرس وداکتر درهمان شفاخانه بود وبنام کفتر سفید یاد می شد انوری وزیرمعارف شف دیپارتمنت سراج پسرامیرحبیب الله خان سراج ، داکترمستمندی داماد غلام فاروق خان وزیر ، شوهر خواهر اسحق عثمان ، داکترعبدالله عثمان وداکتراکرم عثمان، داکتر حبیب شوهرداکتر نوریه ارسلا برادرزاده داکترارسلاح گوش وگلوکه فعلا درالمان زندگی می کنند ، دادکترنجیبه کوهستانی دخترمحمدعلی خان حاکم کوهستانی خواهرداکترولی کوهستانی داکترچشم فارغ یکی ازیونورستی لندن داکترچشم درشفاخانه نورداکترنجیبه داکترنسایی فعلاً دراسترلیا از زمان حکومت تاوود تا امروز زندگی می کند ، داکتر صمد پیروزقندهاری که چند پارچه موسقی درگابل رادیوثبت کرده داکترتیرینا مشوربه کوک روسی اشخاص فوق از جمله همکاران داکترسلیمی درشفا خانه مستورات بودند

سلیمی درحالیکه پنجاه سال عمرداشت به یک دختر هفده ساله مریض خود ازدواج کرد ودرزمان داوود به امریکارفت گناه صدیق نیست سلیمی درطبابت شهرت خوب نداشت

ناگهان چه زود، دیرمی شود!

بادستان کف آلوددرنیمه باز راباز کردم .

او چه می دیدم ؟باور نمی شد! فروغ همان همصنفم راپس از شش سال می دیدم از دیدن نابهنگامش خشک زد.هردو خیره نگاه می کردیم .نه توان فریاد کشیدن داشتم ونه به آن دستان کف آلود توان دست دادن گفتم «بیا خانه»

پرسیدم هنوز هم «هنوز هم آن سالهای شکوهمند بیاد داری؟» لبخند تلخی روی لبانش نقش بست وگفت:«همه چیز را بخاطر دارم.اماچه زودتیر می شود»

به زودی آهنگ رفتن کردوواپسین حرفش با صدای خشک درپیچید:«یکشنبه دوباره برلین می روم»

قبلاً درقسمت فروغ که رقیب اصلی داکترنجیب بود چیزهایی نوشتیم

این شخص بنام فروغ همان فروغی است ارتباطی که با ثریا بها در وفاکولته پیدا کرد شب درخانه ثریا به دستان ثریا بهارا به شوخی ودست بازی توسط کره نقریی ثریبا سوختانده بود وکتابجه درسی ثریا بهارا درآتش بخای همان شب سوختانده بود ودر امتحان ثریابها به آن نقل می داد وبیخبر از ثریا بها از کابل به المان شرق درزمان داوود رفته بود به امید اینکه شوخهای وطن ما گفته اند یارقدیم اسپ زین کرده باز بعد از شش سال مانند کوک تشه به دیارمحشوقه سرزده تا از چشمه آب حیات چندقطربنوشد ودوباره به المان غرب برود

نوت: ناتور پاره پاره ذره ذره ریزه ریزه