افغان موج   


آیاپیروی وتقـلیداز مذهب  ( مذاهب)

چهارگانه اهل سنت واجب است؟

 

 

  تتبع ونگارش :

الحاج امــیـــن الـدیــن» سعـیـدی – سعید افـغــانی«

مـدیـــر مرکزمطـالعات سـتراتیژیک افـغان و

مسؤول مرکز کلتوری دحــق لاره- جـرمـنی

خوانندﮤ محترم !

بسیاری از مسلمانان جهان وبه خصوص مردم مسلمان افغانستان بر این عقیده اند که جز پیروی وتلقید  از ایمه چهار ګانه از کسی دیګری جایز نمی باشد .

وبه اصطلاح پیروی از مذاهب چهارگانه را حتی  بر مسلمان واجب هم میدانند. بعضی هم برین میافزایند ،  کسیکه از این  چهار مذاهب  پیروی  نه نماید، ویا به اصطلاح از ان خارج گردد، وی  را  بنام وهابی  ،پنج پیر ، سلفی ، وهابی و .... قلمداد نموده ، از امامت وخطابت مساجد نیز محرومش شان  میسازند . وخواندن نماز را در عقب وی  مکروه می دانند.

خواننده  محترم !

درین نوشتـﮥ مختصر خواهم کوشید تا این موضوع  رادر روشنی کتاب الله وسنت رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان وتوضیح بدارم .

همچنان در این نوشته  در خواهیم یافت که آیا پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم واصحاب کرام پیروان  مذهب چهارگانه  ویا کدام مذهبی بودند یا نه ؟  تاریخچه ، علل وعوامل  ظهور مذاهب مختلفــﮥ اسلامی  بخصوص مذاهب اربعه معلومات مختصری راارائه خواهم داشت .

پیداش مذاهب اربعه اهل سنت

مؤرخین مینویسند  که در  سالهای ( 663 هجری ) زمانیکه  اختلافات  شدید بین پیروان  مذاهب فقه ومکاتب فکری مذاهب بمیان آمد ، حکومت وقت غرض  جلوگیری از تشدید اختلافات  بین مسلمین، علمای مشهوری  ازمکاتب فقهی مذاهب چهارگانه دعوت نمود واز آنان در خواست بعمل اوردند که : هر کدام مختصری درمورد مذهب خویش بنویسند وآنرا رهنمای مسلمین غرض جلوگیری از فتنه ها در کُتب جداگانه  تدوین نمایند. بنآ از :

به نمایندگی از مذهب حنفی ازعلمای مدرسه فقهی ابوالحسن احمد بن محمد بن احمدبغدادی قدوری،

به نمایندگی از مذهب مالکی از علمای مدرسه فقهی ابو محمد عبدالوهاب،
به نمایندگی از مذهب شافعی  از علمای مدرسه فقهی  ماوردی(ابوالحسن, علی بن محمدبن حبیب الماوردی متولد سال
364  ق در بصره)  ،

به نمایندگی از مذهب حنبلی  از علمای مدرسه فقهی  ابوالقاسم خرقی ،عمربن حسین بن عبدﷲبن احمد خرقی متوافی سال  334 هَ . ق .) دعوت بعمل اوردند تا با هم جمع گردیدند وهرکدام مطابق فهم اسلامی از منابع اسلامی وفهم وبرداشت بشری شان از کتب ومنابع اصلی مانند قرآن کریم و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم ، را تدوین و در مورد نظریات فقه های مذاهب شان مجلدات تد وین نمودند ، وبدین ترتیب این چهار مذهب به حیث مذاهب رسمی شناخته شدند .

این علما ء طی فتوی شرعی غرض جلوګیری از تشدید اختلافات مزید حتی بین مسلمانانوخطر فتنه دروازه های  اجتهاد  را در آن نیز مسدود  اعلام داشتند .
قابل تذکر است که قبل از برسمیت شناختن  این چهار مذهبی ، مکاتب  متعددی دیگری فقهی ومذهبی  نیز در آن عصر وجود داشت، وهر  کد
ام  از این علماء دارای مدارس فقهی ، دارای شاگردان واساتیذی بودند. که مشهور ترین  این فرقه های مذهبی عبارت بودند از :

 ـ مذهب فقهی عمر بن عبد العزیز (بن مروان بن الحکم)، متوفاى سال 101 هجری، او جزء تابعین است.

 ـ مذهب فقهی شعبى (عامر بن شرحبیل)، متوفاى سال 105 هجری. مذهب او، به مدت 5  قرن قابل توجه علمای فقهی اهل سنت بوده است.

 ـ مذهب فقهی حسن بصرى، متوفاى سال 110 هجری.  (حسن پسر یسار ملقب به ابو سعید و یا حسن بصری در سال 21 هجری در مدینه منوره متولد شده ودر سال 110 در مدینه بصره  وفات یافته است . قابل تذکر است  حسن بصری  در سالهای 110 هجری قمری یکی از پیشگامان زهد وتصوف بشمار میرفت . )

ـ مذهب فقهی أعمش (أبو محمد سلیمان بن مهران)، متوفاى سال 148هجری.
 ـ مذهب فقهی سفیان ثورى (سفیان بن سعید بن مسروق أبو عبد اللّه)، متوفاى سال 161 هجری.
ـ مذهب فقهی لیث بن سعد، متوفاى سال
175 هجری.
ـ مذهب فقهی سفیان بن عیینة، متوفاى سال
198 هجری، مذهب او تا اواخر قرن ششم، مورد توجه اهل سنت بوده است.
ـ مذهب فقهی اسحاق (إسحاق بن إبراهیم المعروف به إبن راهویه)، متوفاى سال
238 هجری.
ـ مذهب فقهی أبو ثور (إبراهیم بن خالد الکلبی)، متوفاى سال
240 هجری.
ـ مذهب فقهی داود ظاهرى، متوفاى سال
270 هجری.

مذاهب چهارگانه اهل سنت عبارتند از

مذهب حنفی ، مذهب مالکی ، مذهب شافعی ، مذهب حنبلی
مذهب حنفی :

مذهب حنفی منسوب به امام ابو حنیفه(رح) میباشد ، مذهب حنفی يكى از مذاهب چهارگانه مشهور اهل سنت و جماعت  در جهان اسلام به شمار میرود .

 امام ابو حنیفه ، نعمان بن ثابت  در سال ۸۰ هجرى متولد ودر ماه رجب و يا شعبان سال ۱۵۰ و يا ۱۵۱ و يا ۱۵۳ هجرى  وفات  نموده  است.

مؤرخان مینویسند که  امام ابو حنیفه اصلآ تبعه افغانی واز مردمان کوهستان  ولایت پروان میباشد . ولی خود  امام ابوحنيفه در شهر كوفه کشور عراق چشم به جهان گشوده است .

ابوحنیفه از جمله شاگردان عالم  شهیر جهان اسلام  ( حماد بن ابى سليمان یکی از علماى قرن اول و اوايل قرن دوم هجرى که در سال  120 هجرى -  وفات  نموده است )  میباشد .

میگویند ابوحنيفه مدتى قاضى القضات كوفه بود و منصور دوانيقى عباسى از او خواست كه منصب قاضى القضاتى را در شهر بغداد بپذيرد، ولى او از قبولی او سر باز زد ، و در نتيجه خليفه وقت او را زندانی ، ودر همان زندان نیز به حق رسید . انا لله وانا الیه راجعون .

قبر امام  ابوحنيفه هم اكنون در بغداد به حیث  زيارتگاه اهل سنت است.
امام ابوحنيفه در بعد راى و اجتهاد قرار داشت و از  اصل قياس و استحسان را در آراء خود پذيرفت . از اين جهت قياس و استحسان در مذهب فقهى او پس از قرآن و سنت و اجماع ، اصل چهارم به شمار مى آيد.

روش و شيوه ابداعى او در فقه تحت عنوان فقه حنفى شناخته شده است .
اساس مذهب فقهی حنفی بعد وفاتش  توسط دو نفر از شاگردانش هریک ( محمد بن حسن شيبانى ، و ديگرى ابويوسف قاضى) اساس وپایه گذاری شده است .

از جمله  مؤلفات مشهور امام ابوحنیفه کتابی  است بنام «  فقه اکبر »  که آنهم توسط شاگردانش بعد ازوفاتش جمعبندی گردیده است. این کتاب شامل فتاوی امام  صاحب میباشد .

پايه و اساس فقه امام  ابوحنيفه مبتنى بر هفت اصل است :

1 - قرآن
2 - سنت

3 - اقوال صحابه

4 - قياس

5 - استحسان

6 - اجماع

7 – عرف.

مؤرخان مینویسند که امام ابوحنيفه از راه تجارت کالا یا بزازی   زندگى مى كرد .

امام ابوحنيفه در هر مسئله فقهى پس از استنباط حكم شرعى مى گفت : « هذا رايى »  يعنى اين راى مـن است ، لذا پيروان او را« اصحاب رأى»  گفته اند.

ساحه نفوذ مذهب حنفی:

مذهب حنفی در كشورهاى عراق ، مصر، لبنان ،سوريه ، تركيه ،افغانستان ، پاكستان ،تركمنستان ، چين ،هند و آسياى مركزى رواج دارد و قرار احصایه یک سوم مسلمانان جهان پیروان  اين مذهب میباشند .

مذهب  مالکی:
مذهب مالکی دومین مذهب اهل سنت وسومین مذهب از لحاظ ساحه نفوذ در بین مسلمانان میباشد. مؤسس وبنيان گذار اين مذهب، احمد بن انس  است ، اسم کامل او احمد بن محمد بن حنبل ابو عبد الله شیبانی  است . و پيروان  آن بنام  مالكى ها  شهرت دارد .

امام  مالك در سالهاى ۹۰ ویا  ۹۵ هجرى  متولد گردیده . و در سال ۱۷۴ يا ۱۸۷ يا ۱۷۹ هجری در مدينـﮥ منوره  به حق رسیده است . 
امام مالک علوم متداوله دینی را در شهر مدینــﮥ  منوره ، از فقهاى مشهور آن شهر،   فرا گرفت .

از جمله مشهورترین تألیفات او « الموطا »   نام دارد ، كه در آن روايات و سنن را بنا به ترتيب ابواب فقهى ، مرتب و منظم كرده است .
امام مالك بعد از استناد به قرآن و روايات نبوى ، به عمل علماى عصر خود از اهـل مدينه استناد مى جُست و از اهل استصلاح نيز كمك مى گرفت ؛ يعنى هنگام وضع حكم ، مصلحت عامه را در نظـر داشت و آنچه اصلح بود رعايت مى كرد.

طوریکه گفته شد  امام مالک فقه  خود را  بر اساس  احادیث نبوی استناد نموده  وحتی در بسا  از امور فقهی  به خبر واحد نيز عمل مى كرد و به اقوال صحابه توجه  خاصی داشت .

محققان مینویسند که امام  مالک  چون براى مسئله اى از مسائل فقهى دليلى از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم پيدا نمى كرد، به قياس و مصالح مرسله متوسل مى شد.

 و مصالح مرسله امورى است كه به منظور مصلحت مهم ترى به آن توجه مى كنند، مانند اينكه براى گرفتـن اقرار از دزد مثلا او را شكنجه دهند! كه هيچ دليلى بر اعتبار آن در دست نيست ، و اين اصل فقط در نزد مذهب امام  مالك پذيرفته شده است .
میگویند زمانیکه امام مالك  روايتى را نقل مى كرد، ابتدا وضو مى گرفت و بر روی فرش ‍می نشست  و ريش خویش  را شانه مى زد و موقــر و متين به خواندن روايت مى پرداخت. 

در وقت راه رفتن و يا در حال ايستاده ، حديثى را نقل نمى كرد.

میگویند  امام  مالک با درنظرداشت اینکه  به كبر ســن رسيده بود و ضعيف شده بود در شهر مدينه بر اسب سوار نمى شد و مى گفت : به خاطر  احترام پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كه در خاك مدينه مدفون است در اينجا بـر اسب سوار نمى شوم.
امام مالك در طول حیات خویش جز براى حج بيت الله الحرام دیگر هیچ وقت از شهر  مدينه خارج نشد ومیگویند  وى از جمله استادان  امام شافعى بشمار میرود .

ساحه نفوذ مذهب مالکی:

اساس وتهداب  مذهب مالکی   در مدينه نشأت گرفت و در حجاز منتشر شد، سپس در مغـرب و اندلس و مراكش و الجزاير و تونس و ليبى ودر قسمت کوهستانی  مصر، فلسطین ،جزیره العرب  به خصوص در منطقه احسا ء ،  و سودان و بحرين و كويت رواج يافت.

مذهب  شافعی:  

تهداب گذار مذهب شافعی ، امام شافعى بوده.  محمد بن ادریس به قبیله قریش منتسب بوده . میگویند او در سال ۱۴۶ يا سال ۱۵۰ هجرى درشهر غـزه  فلسطين به دنيا آمد و دو ساله بود كه او را به مكه بردند و دوباره به بغداد رفت و در سال ۱۹۹ هجرى به مصر سفر كردو در فسطاط در روز آخر رجب سال ۲۰۴ هجرى بحق رسید ، و در دامنه كوه المقطم در مقبره بنى عبدالحكم به خاك سپرده شد.
شافعى یکی  از شعراء زبردست عصـر خویش به شمار میرود ،امام نسبت ذکاوت خاصی که داشت  در سن بيست سالگى به مقام فتوى رسيد ، ودر همین  سالها بود که به  مدينه سفر كرد تا از محضر امام مالک استفاده كند و در آنجا ماند تا اينكه امام  مالک در سال ۱۷۹ هجرى وفات یافت .

امام  شافعى در ابتدا یکی از پيروان مالک بن انس بود و از روايات  او پيروى مى كرد، ولى بر اثر سفرهاى متعددی که در کشور های جهان اسلام به عمل آورد ، مذهب مخصوصی را برای خود اختیار کرد .

امام شافعی  نظر خود را با روايات درهم آميخت و مذهبى بين دو مذهب حنفى و مالكى را به وجود آورد كه بعد ها به مذهب شافعى شهرت يافت.

ادله چهارگانه (کتاب الله، سنت، اجماع، قیاس):

شافعی در علم عقیده پیرو مذهب  سلف ( یعنی صحابه وتابعین ) بود ودر مذمت کلام وفلسفه  گفته ای زیادی  دارد .
امام شافعی  ادله چهارگانه را كه كتاب
الله، سنت ،  اجماع و قياس باشد، قبول كرده بود. او قائل به استدلال نيز بود ولى چيزى را كه حنفيان به آن استحسان مى گويند و نيز اين مطلب را كه مالكيان آن را مصالح مرسله گفته اند، رد مى كرد.
تا زمان شافعى براى استنباط احكام شرع ، كتاب مدونى در دست نبود و تنها فقهاء در كتابهاى فقهى خود از بعضى مسائل مانند: اجتهاد و راى و استحسان ، سخن بـر زبان مى آوردند. نخستين كسى كه مسائل اصول فقه را تدوين و تأليف نمود وى بود.
شافعى در جوانى كتاب «  الرسالة » را تأليف كرد. در اين كتاب سخن از قرآن ، سنت ، ناسخ، منسوخ ، علل ، احاديث ، خبر واحد، اجماع ، قياس ، اجتهاد، استحسان و اختلاف به ميان آمده است .
مذهب شافعى در عصر عثمانيان در كشورهاى اسلامى به سرعت  انتشار یافت و در اوايل قرن دهم هجرى بر سایر  مذاهب اهل سنت پيشى گرفت وحتی  آنان را تحت الشعاع خود نیز  قرار داد.
از فقهاى مشهور اين مذهب ابو اسحاق فيروز آبادى  ( وفات سال ۴۷۶ هجری و مصنف كتاب

 « المهذب»  و ابو حامد غزالى  (وفات  سال ۵۰۵ هجرى) مى باشند.
ناگفته نماند كه كتابهاى  امام شافعى به دست شاگردان وى جمع آورى ، نوشته و تدوين گشته است.  امروزه بسيارى از مسلمانان فلسطين ، اردن ، سوريه ، لبنان ، عراق ، حجاز، پاكستان ، مصر، هند و چين ، اندونزى و كردهاى ايران وتعدادی  از سنیان ایرانی  و يمن بر طريق مذهب فقهى شافعى عمل مینمایند.

مذهب حنبلی :
تهداب گذار ومؤسس مذهب حنبلي ، ابو عبدالله احمد بن محمد بن حنبل شيباني نام دارد.  ابن حنبل

( متولد سال  ۱۶۴ هجری وفات سال ۲۴۱ هجری / ۷۸۰ تا ۸۵۵ میلادی) میباشد .

 ومطابق روایات  تاریخی میگویند در زمان كودكي قرآن را حفظ کرد و یکی از برجسته ترین  شاگردان  امام  شافعی به شمار میرفت.

مذهب حنبلي در ميان مذاهب فقهي اهل سنت ، از نظر پيدايش و پيروان خویش ، در مرتبه چهارم قرار دارد  .
مذهب حنبلی تقریبآ  
۳۰سال بعدازمذهب حنفی  بوجود آمد ه است .

 امام ابن حنبل  ابتداء  نزد قاضي ابو يوسف به اموزش تعلیم  فقه پرداخت اما پس از مدتي به اهل حديث روي آورد .

مؤرخان مینویسند  امام ابن حنبل تا زمانیکه  امام  شافعي به مصر نرفته بود ، در نزد وي علوم  فقه را فرا گرفت  و ازجمله  شاگردان ذکی او به شمار میرفت .

ابن حنبل ، پس از جدا شدن از امام شافعي ، مذهب جديدي را در فقه بنا نهاد . بنيادهاي اين فقه بر پنج اصل استوار بود :
كتاب الله ، سنت رسول الله(
صلّي الله عليه وآله ) ، فتاواي صحابه پيامبر ، گفته برخي از صحابي كه با قرآن سازگار مي نمود و تمامي احاديث ضعيف . او زیاد به استناد  به حديث مبالغه مي كرد .

 مهمترين اثر ابن حنبل ، كتاب « مسند » اوست كه دربردارندﮤ حدود چهل هــزارحدیث میباشد که در شش جلد به چاپ رسيده است .

 از آثار ديگر امام حنبل میتوان از  به تفسير قرآن ، فضايل ، طاعة الرسول و ناسخ و منسوخ یاد آوری به عمل آورد .

 مهمترين اثر فقهي او ، مجموعه اي از فتاوي او در پاسخ به سؤالات ديني شاگردانش است كه توسط ابوبکر الخلال متوفی 311 در کتاب « مسائل امام احمد ویا المسند من مسا ئل أحمد بن حنب » جمع اوری شده است .
از جمله مشهورترین  شاگر
دان  امام  حنبل  ، محمد بن اسماعيل بخاري ، مسلم بن الحجاج نيشابوري به شمار میروند .

مذهب فقهي ابن حنبل:
احمد بن حنبل  و در فتاوي خود بر قرآن ،احاديث و فتاوي صحابي نیز تكيه نموده است .

مؤرخان مینوسند که امام  احمد حنبل شخصی بود که غرض فراگفتن علوم اسلامى و حديث ، به شام و حجاز و يمن و كوفه و بصره سفرمتواتر  كرد ه است وبسیاری از روايات را جمع اوری وآنرا  در مجموعه اى كه  بنام « مسند احمد حنبل » جمع اوری نموده است .

پيروان مذهب حنبلى از پيروان سه مذهب فقهى ديگر اهل سنت كمتر مى باشند.
پس از وفات  امام  ابن حنبل سالها  وتقریبآ چند سال بعد، دو عالم وامام بزرگ هریک  امام ابن تيميه و ديگرى ان  ابن قيم شاگرد ابن تيميه روى كار آمدند و فعالیت های فقهی خویش  را بر اساس فكر امام احمد حنبل ادامه دادند و در قرن دوازدهم هجرى ، محمد بن عبدالوهاب متوفاى سال ۱۲۰۶ هجرى، عقيده خود را بر محور مذهب امام حنبل  استوار نمود است .

مذهب فـقهى احمد بن حنبل تا قرن هشتم در بلاد اسلام رواج فراوان داشت.

گروه حنابله یا حنبلی به « امر به معروف و نهی از منكر»  اهميت فراوان مى دهند . و در عربستان گروهى به نام « الامرين بالمعروف و الناهرين عن المنكر» از طرف حكومت دولت عهده دار اين كار هستند. 

امام احمد بن حنبل مانند  ديگر اصحاب حديث و سنت ، قرآن را ازلى و قديم مى دانست ، و با اينكه كلام خدا را مركب از اصوات و حروف مى دانست ، باز هم بر اين باور بود كه تركيب حروف و اصوات به همين شكل در عالم ازل ثابت و به ذات پروردگار قائم بوده و صوتى كه امروزه از قاريان شنيده مى شود و مشاهده اى كه از خطوط قرآن به چشم مى آيد، همان كلام ازلى و قديمى الله است.

احمد بن حنبل در مقابل گروه معتزله كه قائل به مخلوق بودن و حادث بودن قرآن بودند، به شدت اصرار مى ورزيد كه قرآن قديم و ازلى است و به خاطر همين عقيده چندین سال زندانی شد .
خواننده محترم !

حالا که مختصری از تاریخچه مذاهب چهار گانه را در بالا  مطالعه فرمودید ، این  سوال مطرح می شود که آیا  باید از همین چهار عالم فقهی  متابعت ، تقلید وپیروی به عمل اید یا خیر؟  وبه اصطلاح متابعت  از همین چهار مذهب بر ما واجب میباشد ؟

ودر صورت عدم پیروی از مذاهب چهارگانه از جمله  گنهکاران به شمار میاییم؟ 

ویا اینکه  به جای آن از قرآن وسنت پیامبر صلی الله علیه وسلم  پیروی نماییم؟

ویا  اینکه بر این امر معتقد باشیم که  نظریات فقهی همه از امامان قابل قدر بوده  وبر ما  است ـ تا بر حقانیت  وشخصیت والای  امامان چهارگانه به دیده  قدر نگرسته ، وبه همه اقوال وفتاوایی که مطابق قرآن وسنت پیامبر صلی الله علیه وسلم  به عمل اورده اند ، بر ما واجب است که برآن عمل نماییم؟

وبا تمام  صراحت  اقرار بداریم که هر کدام از این امامان  چهار گانه وسایر علما ء ، مجاهدات های بیشماری را به خرج داده اند وخدمت عظیمی را برای عالم بشریت  انجام داده   اند ، که از پروردگار با عظمت  برای شان اجر عظیم وفرودس برین  را استدعا مینماییم .

ولی انصافآ باید اقرار نمایم:

همه قوانین اسلامی را در یک مذهب جمع کردن ویا یک مذهب را برحق شمردن  کاری با انصافی نمیباشد. بلکه  حق همین است ،که هرکدام  از این علماء دربخش  خویش نسبت به توان ووسایل  بشری که در اختیار داشتند کار معجزه آسایی  را سر و سامان  داده  اند .

برای روشنی بیشتر،  سوالی را مطرح می نمایم که :

آیا  اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم  به کدام مذهب عمل نموده اند که ماهم به همان مذهب عمل نماییم ویا رسول الله  صلی الله علیه وسلم  ازکدام  مذهب پیروی میکرد  که ماهم  از همان مذهب پیروی وتقلید نماییم.ویا پیامبر صلی الله علیه وسلم امت مسلمه به پیروی از کدام مذهب امر نموده که به هدایت پیامبر  اسلام  از همان مکتب پیروی نماییم.

صحابه کرام

پیروان کدام مذهب بودند ؟

 

 در عقيدﮤ اهل سنت و جماعت تقليد وپیروی کردن از يک عالم يا شخص معين به گونه اي که در تمامي امور فقهي باید  ‏از او تقليد صورت گیرد ، مورد ذم و لوم است. بنآ بــر یک مسلمان واجب است؛ که باید بدون  چون و ‏چرا از پيامبر صلي الله عليه وسلم  تقلید وپیروی نماید و به غير از ايشان کسي ديگر چنين لياقتي را دار نمیباشد .

از بقيه ‏علماء باید  زماني پيروي و تقليد  صورت گیرد ، که اقوال و آراي فقهي يا عقيدتي شان مطابق ارشادات پیامبر صلی الله علیه وسلم  باشد.

طوری که پروردگار با عظمت ما برای ما با صراحت خاصی در این مورد هدایت هم فرموده است:

‏« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ ‏إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً»(سوره نساء آیه : 59)‏.

اى کسانى که ايمان آورده‏ايد! اطاعت کنيد الله را و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر  را و هرگاه در چيزى اختلاف نمودید ، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها ‏داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد .اين (کار) براى شما بهتر، و عاقبت و ‏پايانش نيکوتر است.‏

در اين آيه مبارکه مي بينيم که از کلمه «  أَطِيعُواْ »  فقط براي الله و رسولش استفاده شده است ‏ولي براي «  اولي الامر»  بکاربرده نشده و لذا علما فرموده اند که اين بدان سبب است که ممکن ‏است علما يا حکما خطا کنند و لذا اطاعت از آنها هميشه واجب نيست مگر زماني که اقوال خود ‏را به الله و رسول مستند نمايند.‏

پس مادامي که تابه حال بر يک راي فقهي يا عقيدتي بوده ايم که منبع آن راي مستدل به کتاب و ‏سنت نبوده است يا اينکه به احاديث ضعيف يا موضوعی مستند شده است و يا اصلا کسي که فتوا ‏داده از وجود برخي نصوص ديگر بيخبر بوده است و همه اين موارد باعث شده اند که آن راي ‏خطا دربيايد، بر ديگران واجب است که از آن راي خطا پرهيز نمايند و به رايي چنگ زنند که ‏از پشتوانه محکم تري از دلايل آيات و احاديث قوی ومستندی برخوردار است.‏

اما کساني معمولا توانايي بررسي آراي علما را دارند که يا خود عالم و مجتهد باشند و يا اينکه ‏طلبه علوم شرعي باشد که البته او نيز نبايد عجله نمايد و بايد طلاب علوم شرعي مطالعه کنند و ‏اگر سردرگم شدند از علما سوال نمايند.‏

اما کسي که از علوم شرعي چيز زيادي نمي داند، بر او واجب است که در راه يادگيري علوم ‏شرعي بکوشد و در مسائل فقهي که راي صحيح را ندانست از علما بپرسد،  چنانکه الله ‏تعالي مي فرمايد:

« فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(نحل 43)‏ اگر نمى‏دانيد، از آگاهان بپرسيد .‏

و اين تقليد مطلق يا مذموم نيست زيرا تقليد مذموم بدين معني است که تمامي آراي فقهي را از ‏يک فرد مشخص اخذ شود و به اقوال ديگر توجهي نشود اما با سوال کردن از علما،  مي توان از ‏آراي ونظریات مختلف و صحيح نيز بهره جُست.‏

پس کسي که از يک راي فقهي با دلايل عدول مي کند و به راي عالم يا مجتهد ديگري اعتماد ‏مي نمايد مادامي که از روي هوي و هوس نباشد مرتکب امر منکري نشده است.‏

پس تقليد امر صحيحي نيست به جز براي فردي عادي که از علوم شرعي  سر درنمي آورد و البته ‏آنهم نه تقليدي مطلق يعني نبايد در تمامي امور فقط و فقط از يک شخص تقليد نمايد، بلکه او ‏وظيفه اش آنست که کتاب  های فقهي  را مطالعه کند و سعي نمايد ،دليل انجام افعال عبادي خود را بداند و ‏يا از علما سوال کند و اگر احيانا زماني بدين نتيجه رسيد که راي امام مذهبش ، صحيح نيست ، ‏نبايد از آن  تقلید ویا پیروی نماید   . ویا آنان را واجب  الاطاعه يا تقليد  بداند  .

 لذا مي بينيم که صحابه بزرگوارو تابعين و تبع تابعين و کلا،  تا سه قرن اول اسلام،  کسي پیرو  ‏مذهب معین  نبوده و معمولا آنها براي امور عبادي خود از کتاب و سنت بهره می جستند  و مذاهب ‏بعدا در قرن چهارم شايع شدند هرچند که قبل از قرن چهارم کتب ائمه اربعه تدوين يا جمع ‏آوري شده بودند ولي با اين وجود کسي خود را ملزم به تقليد از يکي از آن چهار ائمه ، تا ‏بعد از قرن چهارم، نمی دانست . پس مذهب نه در صدر اسلام و نه در میان  صحابه و تابعين وجود داشت ، ‏به جز مذهب کتاب و سنت صحيح.

پس ما مسلمانان موظف به تقليد يکي از مذاهب نيستيم بلکه وظيفه داريم از کتاب و سنت ‏پيروي نماييم و برهمين اساس هرکدام از امامان اربعه يا حتي غير آنها راي صحيتري نسبت به ‏امام مذهب ما داشت ما آن راي را ولو برخلاف مذهب رايج است برمي گزينيم و اين امر نه ‏تنها خالي از ايراد است بلکه واجب نيز است. زيرا پيروي از دليل واجب است و البته اگر از ‏روي هوي و هوس باشد قطعا بيرون شدن از مذهب در مسئله اي جايز نيست تا زمانيکه دليل ‏داشته باشيم. و افراد عامي نيز بايد از علما سوال کنند و خود را ملزم به سوال کردن از يک نفر ‏نکنند و بهتر است از کسي سوال نمايند که بيشتر از بقيه ملتزم به کتاب و سنت است.‏

حكم انتقال از مذهب به مذهبي ديگر

یاتغییر مذهب در اسلام

طوری که قبلآ به عرض رسا ندیم ،در شرع اسلامی ،اصول  و فروع دين را از قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه وسلم اخذ مي کنیم و قول و گفتهء احدي به جز قول الله و رسولش معتبر نيست و حکم شريعت را ندارد. حال آن اقوال  اعم از این که از يک صحابي باشد يا امامان اربعه همانند ابوحنيفه و مالک و شافعي و احمد رحمهم الله و يا عالم ديگري غير از آنها باشد.بنابراين ابتدا ملاک و معيار احکام شرعي تنها  کتاب الله و سنت رسول الله صلي الله عليه وسلم است.

بعد از آن هرکسي که ادعايي يا فتوايي داشته باشد،آن ادعا و فتوا قبول نيست تا زماني که براي فتواي خود از کتاب و سنت دليل داشته باشد.بنابراين اقوال فقها حجت نيستند اعم  از اینکه این فقیه ابن حزم باشد يا ابن تيميه يا امام  ابوحنيفه و يا غير آنها.

از طرفي هيچيک از امامان اربعه از جمله امام ابوحنيفه نفرموده اند که بايد افرادي از آنها تقليد نمايند و حق خارج شدن از مذهبشان را ندارند!بلکه بارها گفته اند که اگر مذهب ما مخالف حديث صحيح بود، آن حديث مذهب ماست.

بنابراين خارج شدن از مذهبي فقهي و اعتماد کردن به مذهب ديگري نه تنها گناه نيست بلکه گاهي اوقات واجب است زيرا ممکن است در قضيه اي امام مالک اشتباه راي داده باشد و در عوض ابوحنيفه يا شافعي راي صحيح دارند و ملاک تشخيص هم داشتن دليل صحيح است.يعني هر کدام براي فتواي خود دليل صحيح داشتند، لازمست به آن راي عمل نمود.

 آيا براي مسلمان جايــز است كه از مذهب فقهي خودش به مذهب فقهي ديگري منتقل شود؟ مثلاً؛ شخصي كه پيرو مذهب مالكي است و گاهي به مذهب حنبلي عمل كرده و دوباره به مذهب مالكي بر مي‌گردد. آيا اين كار اشكالي دارد؟

بر مسلمان واجب است كه به مدلول كتاب و سنت عمل كند، خواه موافق مذهب وي باشد و خواه نباشد. به دليل حکم  الله تعالي  فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا» ( سوره نساء: آیه 59  )

«و اگر در چيزي اختلاف داشتيد آن را به الله و پيغمبرش برگردانيد، اگر به الله و روز رستاخيز ايمان داريد. اين كار براي شما بهتر و خوش فرجام‌تر است».

البته هيچ كس حق ندارد به دليل پيروي از هواي نفس و انگيزه‌هاي شخصي از يك مذهب به مذهب ديگر برود. زيرا الله تعالي فرموده است: «   وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ»  ( سوره شوري: آیه 10 )

«در هر چيزي كه اختلاف داشته باشيد داوري آن را به «الله» واگذار كنيد»

(برای معلومات مزید مراجعه شود به :   فتاواي انجمن دايمي مباحث علمي و افتا (۱۲/۹۶)

نظریات خود

 امامان در مورد پیروی از آنان  

امام  ابوحنيفة رحمه الله میفرماید :

- هذا رايي فمن جاء براى خير منه قبلناه، این رای من است اگر کسی نسبت به رای من  بهتر اورد آنرا قبول مینمایم .

-کسی که دلیل من را نمی داند بر او حرام است که به رأی من فتوی دهد.

-هنگامی که حدیث صحیح باشد پس آن مذهب من است.-

-   کسی که در مورد چیزی از علم سخن می گوید و گمان می کند که خداوند از او سوال نمی کند که بر چه اساسی در دین خدا فتوی داده ای ، پس جان و دینش برای او بی ارزش شده اند.

امام مالک رحمه الله میفرماید :

 انما انا بشر اصيب و اخطئ فاعرضوا قولي على الکتاب و السنة،  من بشر هستم ، برخی از اوقات به حق میرسم وبرخی اوقات اشتباه میکنم ، بناء  قول مرا به قرآن وحدیث پیش کنید ، اگر قول من با قرآن وحدیث موافق بود ، آنر بپذیرید ، ورنه آنرا قبول نه نمایید .

امام شافعی رحمه الله میفرماید :

اذا صح الحديث فاضربوا بقولي عرض الحائط: هرزمانی که به حدیث  صحيح برخوردید ، قول مرا بر دیوار بزنید.  

عدم قبولی اقوال امامان مذهب در صورت دستیابی به احادیث صحیحه بمعنی  طعنه و بدگويي از آنان و یا خدا نخواسته کم ارزش  دادن به مقام والای این مذاهب نمی باشد . امامان چهارگانه مورد اجماع و اتفاق نظر امت اسلامي بوده و همگي آنان را احترام و دوست دارند  و به آنان محبت خاصي می ورزند ، ود ر هیچ صورت بر یک مسلمان  جواز ندارد که مقام  ومنزلت آنان کم اهمیت ویا آنان را مورئ  طعن و بدگويي قرار دهد .هرکدام از این امامان  راه و روش خاصى در منهجشان داشته اند و خداوند ميداند كه كداميك به حق نزديكر هست، ولى هر گاه حق براى ما در مورد مسئله اى ثابت شود بايد از ان بيروى كنيم هر چند مخالف مذهبمان باشد.

خواننده محترم !

ضرورت است نکاتی چندی را در  مورد ائمه مذاهب وحکم  پيروى وتقلید ، واجب بودن وعدم واجب بودن  از آنها  بيان ميكنيم:
1-تقليد از امامان چهارگانه براي کسي که توان اجتهاد يا اتباع (و نه تقليد) نداشته باشد جايز است ولي مسلماً واجب نيست.
2-التزام و پايبندي به يک مذهب به خصوص نه پيماني از جانب خداوند بر ما بوده و نه واجب مي باشد.
3- تقليد و پيروي از هريک از ائمه ء یادشده ،  جايز مي باشد و همگي بر راه درست و خير و نيک مي باشند.
4-کسي که از يک امام تقليد مي کند حق ندارد از ديگر امامان بدگويي نمايد.
5-تعصب مذهبي هيچ بهره اي از دين ندارد.
6-کسي که توانايي اجتهاد داشته و يا اگر احياناً قدرت و درک کافي ادله را داشته باشد مي تواند با توجه به دلايل خويش خلاف قول ائمه عمل نمايد؛ با توجه به اين منطق که خود ائمه مي گويند: حجت با ادله است نه به خاطر سخن کسي از ما.
7-گزينش ضعيف ترين يا آسان ترين احکام از بين مذاهب چهارگانه مگر در هنگام ضرورت يا وجود دليل ارجح تر جايز نيست.
8- تلفيق و آميزش ميان مذاهب به گونه اي که تکليفي را ساقط ساخته يا حقي را از بندگان ضايع نمايد شرعاً روا نمي باشد.
9- ائمهء اربعه رضي الله عنهم جزء معصومان از خطا و گناه نبودند، بلکه گاهي دچار خطا شده و گاه اجتهادشان صحيح مي بود ولي در هر حال به خاطر اجتهاد خويش سزاوار پاداش بودند.
10- قول ائمه درصورت صحت حديث مذهب من است و قول و نظر صحيح مي باشد، ولي نياز به فهم درست و درک معني دارد و درصورت صحيح بودن حديث براساس قواعد و ضوابطي که امام براي صحت روايت تعيين نموده است و حديثي هم طراز آن يا قوي تر از آن حديث دربرابر آن قرار نگيرد، آنگاه مذهب آن امام محسوب مي شود ،اما چنانچه حديث براساس شروط امام صحيح دانسته شود آنگاه امام مذکور و پيروان وي ملزم به آن نمي باشند. از اين روي ادعاهاي برخي افراد که بعضي از احاديث را صحيح دانسته و انگاه مي خواهند ديگران را نيز ملزم به التزام به آن بدارند و کساني که به آن احاديث عمل نمي کنند را گناهکار مي دانند از درجه ء اعتبار ساقط مي شود. چنانچه بسياري از احاديث نزد امام مالك رحمه الله صحيح دانسته شده و آن ها را در "الموطأ" نيز روايت کرده ولي بدان ها عمل ننموده است براي آنکه به علت هايي که قوي تر از آن مي باشند آن را نقض نموده است. در اين جا مي توان به کتاب "رفع الملام عن الأئمة الأعلام" نوشتهء شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله مراجعه نمود که در آن بيان کرده که ده علت براي عمل نکردن يک فقيه به يک حديث معين وجود دارد.
11- طبيعتاً هر حديثي که در صحت و ضعف آن اختلاف وجود داشته باشد جز براي آن کسي که آن را صحيح بشمارد لازم الاتباع نمي باشد.
12- امروزه جاي شکر دارد که رويکردي قوي به سمت و سوي اجتهاد جماعي در ميان مجامع فقهي پديد آمده است و با اين رويکرد از مرحلهء تعصبات مذهبي و ديگر آفاتي که در تاريخ اسلام روي داده اند مي گذريم.
13-از جمله آثار مجامع فقهي موسوعه (دائرةالمعارف) هاي فقه اسلامي است که نمايانگر تمامي مذاهب فقهي داراي پيرو و بدون پيرو بوده و گامي پيشرو و برتر براي گردآوردن و اتحاد مسلمانان و يکصدا نمودنشان مي باشد.
14-همهء مذاهبي که پيرواني دارند يا ندارند، نمايانگر فقه اسلامي زنده اي هستند که قادر به برکندن تمام مشکلات زندگي مي باشند و يک فقه اسلامي به تنهايي اين توان را ندارد.
15- با توجه به اينکه ادله گردآوري شده و احاديث نيز جمع آورده شده اند، بر همه ي طلاب علم ضروري است که از مرتبهء  تقليد به مرتبه اجتهاد برخاسته و به درجهء اتباع براساس بصيرت و فهم درست دست يابند.
خداوند متعال مى فرمايد:
« قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» ( سوره یوسف : آیه ۱۰۸ ) « بگو اين است راه من كه من و هر كس پيروى‏ام كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مى‏كنيم و منزه است‏خدا و من از مشركان نيستم.»
16- چنانچه براي ما اثبات گردد که يکي از ائمه درباره ي حكم مسأله اي دچار اشتباه شده باشد پس از آن ديگر براي ما تقليد از وي جايز نخواهد بود ولي دليل هم نمي شود که طعن و بدگويي از وي نيز روا نمي باشد چون همگي ما گاه دچار خطا و اشتباه گشته و گاه راه درست مي جوييم و هيچ کدام معصوم نمي باشيم و چه بسا اگر ما نيز در اين مسير گام برداشته و به اجتهاد مي پرداختيم و در آن پيش مي رفتيم دچار اشتباهات فاحشي مي گشتيم.

 همانطور که خوانندگان عزيز مي دانند بسياري از علماي معروف و به نام عصر و زمان ما اجتهادات و فتاوايي صادر کرده اند که دليل و برهان محکمي از جانب خداوند برآن ها نيست.

نتیجه کلی از بحث:

همانطوری  که گفته شد  ما نظریات همه امامان مذهب را به دیده قدر می پینداریم  وبرایشان  احترام خاصی قایل میباشیم .

همه ای از این امامان مسایل شرعی وفقهی را  در عصر های مختلف ، با تعبیر های منطقی وعلمی جمعبندی نموده اند وبدسترس مسلمانان  ومحاکم اسلامی قرار داده اند . ولی باید به یاد  داشته باشیم هدف امامان در جمع اوری وتدوین وتالیف کتب فقهی واصدار  فتوی دینی  در مسایل مختلفه حیاتی بشری ، رساند خیر وتسهیل امور زند گی مسلمانان ودر  عدم مشقت افتادن آنها در مضقیه است ، ولی این بدین معنی  نیست متابعت خشک وخالی از اما مان کار خیر ، ولی اختیار نمودن یکی از آنها عمل خیر وصالح نمیباشد .

بنآء  خدمت خوانندگان محترم به عرض میرسانم که :

-مذهب  نه فرض  است ، نه واجب ونه سنت ونه مستحب .

-اگر از مذهبی انکار صورت گیرد انسان گنهگار  محسوب نمیگردد .

-اگر انسان  مذهب را  قبول هم  نماید  ، داخل ثواب هم نمیگردد .

- در قبر ، وروز رستاخیز  سوال از متابعت از مذهب نیست . بلکه سوال از رب ، ، دین  ونبی  است .

-من ربک ؟ رب تو کیست ؟

-مادینک ، دین تو چیست ؟

-ومن نبیک ، نبی شما کیست ؟

- نمی پرسند که در کدام مذهب بودی وبه طریقه کدام مذهب نماز میخواندی ؟

-معیار برتری در نزد پروردگار صرف ، صرف تقوا است .
-هیچ کدام از مذاهب ، معیار  بهتری شمرده نمیشود .

-یک مومن مسلمان میتواند در یک زمان  هم حنفی باشد ، هم شافعی ، هم مالکی وهم حنبلی .این بدین معنی است که از رویاتی همه این امامان مذاهب مستفید گردیده وبه احسن واقوی آن عمل نماید.

-مطابق ضرورت استفاده از علمیت یک عالم وامام کار نیکی است .مثلآ اگر تو حنفی هستی ولی  در همین مساله قول شافعی برایت بهتر ویا بالعکس  اگر تو شافعی هستی ولی قول حنفی برایت بهتر تر وصحیح تر معلوم شد ، بدن عمل کن .

-من حیث یک فرد مسلمان ، باید برای  هر مذهب به دیده قدر نگاشته شود  ، نباید برای مذهبی که انتخاب نمودی  اصح  خطاب نمایی ، وبرای مذهب دیگر، خدا ناخواسته منافق ویا کافر خطاب نمایی .

من شخصآ   به تمام مذاهب احترام قایلم وبا تمام صراحت میگویم : که امامان وعلما ء چراغان دین ما و وارثین انبیا ء هستند وبرای همه شان دعا خیر مینمایم .

ما باید همیشه منحیث یک فرد مسلمان فهم این حدیث مبارک را در ذهن خود داشته باشیم ، وپیروی راه وروش پیامبر واصحاب کرام خویش باشیم ، آنان تابعدار هیچ یکی از مذاهب نبودند.

 طوری که پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم فرموده است :

« افترقت ا لیهود علی احد وسبعین فرقه  وافترقت النصاری علی اثنتین وسبعین فرقه ستفرق امتی علی ثلاث وسبعین فرقه کلها فی النار الا واحده . قالوا : من هی یا رسول الله ؟ قال هی الجماعه وفی روایه اخری مفسره الاولی قال : هی التی تکون علی ما انا علیه واصحابی »

( یهود به هفتاد ویک فرقه تقسیم شدند ونصای به هفتاد و دو فرقه تقسیم گردیدند وامت من نیز به هفتاد سه فرقه تقسیم می شود به جز یک گروه از آن همگی در اتش  اند .) ( این حدیث صحیح است ودر سنن ومسانید ابو داود ، تر مذی ونسایی ذکر گردیده است . )

وظیفه ایمانی واسلامی ما است انعده از برادران مسلمان ما که تابع مذاهب اند ، آنان  را برادران مسلمان خویش بدانیم واز طعن زدن بر ایشان جدآ جلوگیری نماییم .

در بین مذاهب چهارگانه

کدام مذهب را انتخاب نماییم؟

علمای اسلامی بدین باور وعقیده اند که گفتن اینکه کدام مذهب صحیح است وکدام مذهب خوب است که آنرا انتخاب نماییم کاری خوب وثواب نمیباشد . زيرا تشخيص اينکه کدام اعمال از مذاهب خوب هستند کار هرکسي نيست، خصوصا  آن عده از کسانی که به علوم شرعی دسترسی ندارد .

حکم شرع در مورد عبارت است :

 کسي که علم شرعي دارد و يا مجتهد است، بايد از روي دلايل و نصوص شرعي راي صحيح ( نه باب طبعش) را انتخاب و به آن عمل کند حال در هر مذهبي باشد، اما کسي که علم شرعي جز اندکي ندارد يا اصلا ندارد، بر او واجب است که از اهل علم بپرسد نه اينکه خود از ميان مذاهب يکي را انتخاب کند و اين عمل او به هيچ وجه جايز نيست و ممکن است باعث فتنه و انحراف مسلمانان شود و پديده ي بسيار خطرناکي است.

الله تعالي کساني را که اهل علم نيستند چنين خطاب مي کند: « فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»

( سوره نحل ۴۳)   يعني: اگر نمى‏دانيد، از آگاهان بپرسيد.

و نفرموده که هر عملي را که خوب دانستيد برگزينيد، زيرا کساني که اهل علم نيستند توانايي تشخيص راي صحيح را ندارد و اگر خودسرانه عمل کنند دچار اشتباه شده و در دام شبهات و شهوات گرفتار مي شوند، پس بايد از اهل علم بپرسند تا راي صحيح را برايشان بیان بدارد ، چه به ميل شخص باشد يا خير پس هيچ كس حق ندارد به دليل پيروي ازهواي نفس و انگيزه‌هاي شخصي از يك مذهب به مذهب ديگر برود. زيرا الله تعالي فرموده است: (وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّه )

( سوره شوري: آیه 10 )

«در هر چيزي كه اختلاف داشته باشيد قضاوت را آن را به «الله» واگذار كنيد» ( برای معلومات مزید مراجعه شود با سایت فتوای شرعی اهل سنت وسایت علمی عقیده )
خواننده محترم !
چرا و به چه علت یک فرد مسلمان  خود را باید  درچهار مذهب ویا به اصطلاح چهار امام منحصر بداند .
از جانب دیگر  در کجای قرآن و یا سنت پیامبر آمده است که مردم باید حتمآ از مذاهب وبه خصوص همین چهار مذهب متابعت وپیروی نمایند .
ایا
مردمان ومسلمانان که تا قبل از قرن هفتم زندگی میگردند ، آنان پیروان همین چهار مذهب بودند ، ایا آنان که قبل از آن   قرن می زیستند وتا هنوز مکاتب مختلفه مذاهب ظهور نکرده بود، راه درست را در پیش گرفته بودند ؟ویا مسلمانانی که بعد از قرن هفتم وظهور مکاتب فقهی مختلفه واز جمله  مذ اهب اربعه ،کدام آیه قرآن یا روایت گفته است که مردم باید از ابو الحسن اشعری پیروی کنند ؟ مردم تا سال ۲۷۰ هجری قمری از چه کسی پیروی می کردند ؟ آیا آنها که به پیامبر نزدیک تر بودند و از اشعری تبعیت نمی‌کردند کار صحیحی انجام می‌دادند یا مردم زمانهای دیگر ؟
امام
 ابوحنیفه (متولد سال 80) ، امام مالک (متولد سال 95)،‌ شافعی (‌متولد سال 150) و احمد بن حنبل (متولد سال 164هجری قمری) فقه خود را از چه کسی دریافت کرده‌اند؟

 آیا آنان جزء صحابه یا تابعین بوده‌اند ؟ و یا اصلا  آیا صحابه و یا تابعین را دیده‌اند؟ اگر ندیده‌اند پس بر چه اساسی باید از آنها پیروی و تبعیت کرد ؟ چه دلیلی بر صحت تبعیت آنها وجود دارد؟ اهل سنت تا قرن هفتم که مرجعیت فقهی در این چهار نفر منحصر شد از چه شخص یا اشخاصی پیروی می‌کردند،‌ آیا آنان راه درست را می‌رفتند یا مردمی که الان به فقه یکی از این چهار نفر می‌گرایند؟

چه دلیلی بر ترجیح مذاهب چهارگانه بر مذهب دیگر وجود دارد؟ مسلمانان در قرن های سه گانهء نخستین، یعنی در قرن اول و دوم و سوم به کدام یک از این مذاهب معتقد بودند؟ کدام یک از صحابه و یا تابعین پیرو اشعری و یا ابوحنیفه و مالکی و شافعی و حنبلی بودند ؟
چطور ممکن است که وجود چهار مذهب با اجتماع و اتحاد مسلمانان موافق باشد اما همین که به پنج رسید اجتماع از هم پراکنده می شود ؟ آیا اتحاد به این است که یک مذهب به چهار مذهب تبدیل شود ؟ یا اینکه چهار مذهب به یک مذهب تبدیل شود؟

                                           ......................................................................

پاورقی ها :
توضیح  مؤجز  برخی  از اصطلاحات  که در این یاددشت  بکار رفته :
اصحاب حديث :
اصحاب حدیث  اهل حجاز بوده  و پيروان  مالك بن انس ، از جمله  محمد  بن ادريس شافعي ، سفيان ثوري احمد بن حنبل و داوود بن علي اصفهاني اند . اصحاب حديث اهتمام خود را در به  دست آوردن احاديث و نقل آنها و بناي احكام بر نصوص ديني گذارده اند . اصحاب حديث تا مادام كه خير و يا اثري وجود دارد ، هيچ نوع قياسي را به كار نمي برند.
اصحاب رأي :
اصحاب  رأي اهالي عراق  بودند ، از مشهور ترین  شان  میتوان  از امام  ابوحنيفه  نام  برد.  آنان  به  قياس و معنايي  كه از احكام  استنباط  ميشد  اهتمام  نموده   و حكم  رويدادها  را بر آن  مبتني ميكرده اند و همچنان انها « قياس جلي » را بر خبرهايي  كه نقل واحدي دارند ، مقدم  میشمردند .
مذاهب در کشور افغانستان :
در کشور عزیز ما افغانستان  پیروان  مذهب  ‎« حنفی » ،  پیروان مذهب ‎« شعیه 12  امامیه »  و پیروان « سلفیه » و همچنان  پیروان  فرقه صوفی  و یا اهل تصوف ( قادریه، نقشبندیه ، چشتیه ، مـولویه ،  نعمت اللهیه  و غیره ) وجود  دارد .
سلفیه:
عبارت از انعده کسانی اند ، که خود را به سلف؛ یعنی اصحاب و تابعین منسوب  می کنند.  این  گروه  در قرن چهارم هجری ظهور نمودند  و عمدتآ از فرقه حنابلیه متشکل اند ، وعملآ طوری می اندیشند که اراء  وافکار شان به امام  احمد بن حنبل منتهی می شود، همان کسی  که اعتقادهای سلف را زنده کرد و در راه آن  بمبارزه پرداخت .
سپس در قرن هفتم ابن تیمیه  در این راه مجاهدات های بشماری را از خود بجا ء  گذاشت  ودر قرن  دوازدهم در شبه جزیره عربستان محمد بن عبدالوهاب،  در نشر واحیا  این اندیشه ،خدمات عظمی وفراموش  ناشدنی را بعمل  اورده است .
ابن تيميه كيست ؟
احمد بن عبد الحليم  ابن عبد السلام ابن عبد اللّه  ابن خضر ابن تيمي  مشهور به « ابن تيميه »  در سال «۶۶۱. ه. ق» درشهر «حران» متولد گردیده ، ودر سال «۷۲۸.ه.ق» در زندان قلعه در شهر دمشق کشور سوریه  وفات نموده است.
ابن تیمیه انسان ذکی ، تيز هوش و در عين حال تند خو بود وبه خاطر برخى از عقايد وفتاوايش  ‏سه بار به زندان محکوم گریده است . مورخین مینویسند که شیخ ابن تیمیه ۶۷  سال بدون اینکه ازدواج نماید ، زندگی نموده است .
ابن تيميه تاليفات ذی قیمت ومتعددی  را در عقايد و فقه از خود به جاى گذاشت  است .
ــ طریقت قـادریه :
طریقت قادریه  منسوب  به  شیخ ابو محمد محیی الدین  عبدالقادر گیلانی  بغدادی  ملقب  به  قطب الاعظم  ( غــوث الاعظـم  ) است  که  در  سال (۴۷۰ هجری قمری) متولد و درسن۹۰ سالگی در سال( ۵۶۱)  هجری قمری  وفات  یافت و در مدرسه اش  واقع  « بغداد »  دفـن   گردید .
طریقت  قادریه در ( عراق ، ترکیه ،هند ، افریقا  بخصوص  در سودان ، سنگال  و نیجریه )  نفوذ  بیشتر پیدا  کرد ،  ضمنآ  تا  قــرن  نهم  هجری درکشورایران  پیروان  زیاد  داشت  و ساحه  نفـوذ   طریقت قــادریه درقــرن  شانزدهم  مــیلادی  از بغـداد به کشورهندوستان وسعت پـیدا کرد وبا نفـوذ درمیان  قبایل  پشتوننشین ، زمینه انتشارآن درافغانستان مساعد شد  و به تدریج  درمناطــق چون :  ( کــابل  ،  وردک  ، قندهار،  پکتیا ،  ننگرهار و اقوام  کوچی  نشین )  پیروان  یافت .                  رهبری  طریقت  قادریه  را  حضرت  نقیب گیلانی  که  در  دهـه دوم  قـرن  نوزدهم  میلادی از کشور عراق ،  به وطن عــودت  کرد  و درچهار باغ  ولایت ننگرهار مسکن  گزین  شد ،  بدست  گرفت.  پــیرامــون  نسب  شیخ  گــیلانی  ،  در صفحه  « ۲۴»  کتاب  بــنام : «  الفتح الربانی  »  چنین  نوشته  شده است :                                                                                                        (  نسب شیخ  « محیی الدین  ابو محمد عبدالقادر  بـن ابی صالح  بن ابی عبدالله  بن  یحیی زاهد  بن  محمد  بن  داود  بن  موسی  بــن  عبدالله  بن موسی الجون  بن عبدالله  محض  بن  حسن المثنی  بن امیر المومنین محمد الحسن بن  امیرالمومنین علی  بن ابیطالب رضوان الله  تعالی علیهم اجمعین  »   می باشد . )
بیعت صـوفیه برای اولیـن باردرزمان شیخ گیلانی بوجود آمد، پیـروان این مکتب به وحدت وجـودی هستند وبه محبت وخدمت شهرت دارند ، رنگ سبز نشانه این  سلسله میباشد وهمچنان ذکـر آنها با  صدای بلند «  ذکر جهریه » می باشد  . 
 
- طریقت نقشبندیه :
 
طریقت نقشبندیه منسوب به  شیخ بهاءالدین محمد بن  محمد بن محمد مشهور به  نقشبند  و ملقب به «  محمد البخارای  » است ، که در سال ( ۷۱۷هجری ) متولد ودر شب دوشنبه سوم ربیع الاول سنه ( ۷۹۱ ) به سن هفتاد  چهار سالگی  وفات  یافت .
طریقت نقشبندیه  از سلسله  خواجگان   که  منسوب  به   خواجه  احمد عطا سیوی  که  به  حضرت ترکستان نیز شهرت داشت، سرچشمه گرفته است و سلسله  آن  به کشورهای ( مصر،  شام ، عراق ، ترکیه ، هند ، چین ،  و افغانستان  ) انتشار بیشتر یافت .
طریقت نقشبندیه برمبنای  زندگی دسته جمعی  در خانقاهها  گذاشته  شده ، از گوشه  گیری  و زهـد  منکرهستند ، ذکر«  خفی  به قلب  » را معمول میدارند وامتیاز  ظاهری این سلسله خرقه ای به رنگ زرد و خاکستری  میباشد  و همچنان  اهل  این  طریقت  بخاطر وصول  به  قلعه  مراد  ، سه  وصول « دوام  بر ذکر، مراقبت و اطاعت مرشد »  و ضمنآ  برای  ذکر « هـفت گام  »  و«  دو صورت »  را لازم  و ضروری میدانند . 
رهبری طــریقه  نقشبندیه «  مجـددی » تعلــق  به  خانوده  مجددی  در افغانستان  دارد  که  درمورد محمد صادق  المجددی « آقایگل صاحب »  چنین  نوشته اند  :                                                  ( این طریقه عالیه از زمان  حضرت صدیق  اکبر رضی الله عنه  تا سال «۲۶»  هجری  بنام  طریقه    « صدیقیه » شهرت داشت  بعد از آن تاریخ  در زمـــان حضرت  سلطان العــارفین  بایــزید  بسطامی  بنام  طـــریقه « صدیقیه طیفوریه » شهرت یافت  طیفور اسم  محضه حضرت سلطان العارفین است .
در زمان حضرت خـــواجه  عبدالخالق غجدوانی  رحمته الله علیه  بنام  طریقه « خواجگان » معروف  گـــردید  و در زمــان  حضرت  خواجه بهاوالدین محمد بن  محمد البخاری که  ملقب  به  حضرت شاه نقشبند اند  بنام  طریقه « نقشبندیه» مشهور شد  و در زمان حضرت مجدد الف ثانی  قدس  سره  بنام طریقه «  نقشبندیه مجددیه »  معروف گردید
.
-
طریقت چشتـیه :                                                                          طــریقت چشتیه  توسط  ابو احمد ابـدال  چشتی  که مــرید  ابو اسحق شا میست و از سال ( ۲۹۰ ــ ۳۵۵  هجــری )  زندگـی   داشت  انتشار یافت که بعد آ پسرش ابومحمد  که از سال ( ۲۳۱ ـ ۴۱۱ هجری )  می زیست ، رهبری طــریقت شد و متعاقبآ  ابو یوسف  چشتی  (  ۳۷۵ ــ  ۴۵۹  هجری  ) و  مودود  چشتی  ( ۳۴۰ ــ  ۴۲۷  هجری  )  سلسله این  طــریقت را توسعه بخشیدند .                 پيروان‌ طريقه‌ چشتيه مراسم‌ چله‌ نشينی‌ را اجرا ميكنند، آنها چهل‌ روز در خلوت‌ را به‌ روی‌ غير ميبندند و خواب‌ را ترك‌ ميكنند.
پيروان‌ چشتيه اهـل‌ سماع هستند ومیگویند كه‌
سماع به عنوان  واسطه  ارتقا « روح و دل » با درگاه الهی  بوده وهم زمينه‌‌ تهذيب‌ و پرورش‌ روحانی و فكری‌ شخص‌ مبتدی‌ به‌ شمار ميرود.

طریقت چشتیه  درکشور هندوستان  به سعی  خواجه  معین الدین  حسن چشتی  اجمیری  که از سال (۵۳۷  ــ  ۶۳۲ ق )  زندگی  داشت  و  مریدش  خواجه  قطب الدین  بختیار کاکی   ( ۵۸۲ ــ  ۶۳۴  هجری) و بابا   فرید گنج  شکر کابلی ( ۵۸۵  ــ ۶۶۴ هجری) و نظم الدین  دهلـوی  متوفی ( ۷۲۵ هجری) به اوج  رسید و ازآن طریق به افغانستان انتشار یافت.

-
طریقت مـولویه :
طریقت  مولویه  منسوب  به مولانا  جلال الدين  محمد  بلخی ؛  فرزند بهاالدين الولد  سطان العلماء ، که  در ششم ربيع الاول سال ( ۶۰۴ ) در شهر بلخ  ( افغانستان ) متولد شد ه ، میباشد .
جلال لدین محمد «  بلخی »  معروف به (مــولوی ) مثنوی سرا و شاعر معروف در قرن هفتم  هجری است  و  در جمادی الاخر  سال  ( ۶۷۲ هجری  ) در شهر قونیه  وفات کرد  و جنازه او  را  در جوار مقبره پدرش که موسوم به باغ سلطان یا ارم  باغچه  بود ، بخاک سپردند .
قابل تذکر است  که طریقت بنام «  مولویه »  و
آئین  آن  بعد از وفــات مــولانا  توسط  فرزندش  بنام  « سلطان ولد» ترتیب و تنظم گردید که موصوف مدت سی سال«  طریقت مولویه » را رهبری کرد . از طریقه مــولویه  دوسلسله (  پوست نشینان و ارشادیه )  سر چشمه گرفته و  امتیاز  ظاهری این  طریقت ، کلاه بلند درویشی است .
پیروان  طریقه مــولویه  معتقد به  وحدت شهودی  هستند  و توجه  به وجد  و سماع ، قول  و ترانه  از مختصات آن است .
طریقت نعمت اللهیه : 
طریقت  نعمت اللهیه  منسوب  به  شاه نعمت الله ولی   بوده   که  در سال  ( ۸۳۴ هجری )  به عمر یکصدو سه سالگی  وفات  یافته  و در ماهان کــرمان مـــدفون  میباشد  .                                    از طریقت نعمت اللهیه  شاخه های مختلف  منشعب  شده  ،  در کشور ایران پیروانی  دارد  و عقیده  به وحدت وجود از مختصات آن  است .
طـریقت نعمت اللهیه  توسط  قـــوم سادات  در سال ( ۷۳۷  الی ۷۸۸ هجری)  به  ولایات (  بامیان ،  وردک  و  قندهار  )  افغانستان  انتشار داده  شد  که  هریک  سید قلندر، سید یخ سوز  رهبری  این طریقت را به عهده  داشتند  و به شاخه های  صوفی اهــل تشیع  منسوب  میباشند.
شیخ علامه ابن قیم جوزی:
 نام وی شمس الدین محمد بن ابوبکر بن ایوب بن سعد بن حریز زرعی دمشقی است  که  به ابن  قیم جوزیه مشهور است ، علت مشهور شدنش به ابن قیم جوزیه این بود که پدرش ابوبکر بن ایوب قیم سرمدرس مدرسه جوزیه بود.وی در سال 691ه.ق یعنی یک سال بعد از بیرون راندن صلیبیان از بلاد اسلامی در قریه  زرع  مربوط منطقه  حوران که در 55مایلی شهر دمشق  موقعیت دارد متولد گردیده است .
علامه ابن قیم جوزیه رحمه الله در  شب پنجشنبه (  
۱۳ رجب سال (۷۵۱ ه ـ ق) در حالی  که  شصت سال عمرداشت  وفات نموده است .

مؤخذ و منابع :                                                                                                             تفاسیر ، صحيح مسلم  ،صحيح بخارى و رياض الصالحين  ، کتاب در باره زندگی نامه امامان اربعه ، سایت علمی، اهل سنت وجماعت ، سايت نوار اسلام  ،سایت فتوی عقیده ، تذکره الاولیا ، شرح قدوری ، خواجه عبدالله انصاری نوشته: مولانا داکتر سعیدافغانی ،  صوفی کیست  نوشته : برهان الدین « سعیدی» ، تاریخ سیاسی اسلام .





















  معرفی ومشخصات  نوشته :
 نام رساله : آیاپیروی و
تقـلیداز مذاهب چهارگانه اهل سنت واجب است؟
تتبع ونگارش :
الحاج  امین الدین «  سعیدی
- سعید افغانی  »
م
ـدیـر مرکز مطالعات ستراتیژیکی افغان و مسؤل مرکز فرهنگی دحق لاره  - جرمنی
  ادرس  ارتباطي : بريښنا ليک : این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید