دوبیتی های سرگردان
وطن
وطن بهرت کنم بسیار افســـــــوس
که بگرفتی به تن صد گونه ویروس
نه حُـــــکام اند اینهــــای که داری
جنایتـــــکار میباشند و جاســـوس
دیوانه
اسیر دست دام و دانه هستیم
به هم یکجا ولی بیگانه هستیم
خیالم اینچنین آید که شاید
نداریم کله و دیوانه هستیم
پارلمان
بود این پارلمـــان ما طـویله
نشستند دور هم اشباح خیله
بجای گفـــــتن حق و حقیقت
به هم دشنام میگویند و گیله
چور و چپو
به ملک ما همه افکار نو شد
به نام دین هر چیزش گرو شد
نبینی نامی از فرهنگ پیشین
بدست اجنبی چور و چپو شد
بابای ملت
خبر داری که دیشب کرده ام چت
میــــان قبـــــــر با بابای مـــلـت
نوشتم: حال و احوالت چطوراست؟
نوشت: در دوزخ ام با رنج و ذلت
بابای ملت
اگر بابا یکی میبود چه غم بود
غم ملت به صد پیمانه کم بود
ولی امروز صد باباست مارا
عرب بود اغور بود عجم بود
چنگیز ملک
شدم چنگیز ملک و سرزمینت
نه رحمی میکنم بر آن و اینت
زبانم تیزتر باشد ز شــمشــیر
ز پا می افکــنم من اینچنینت
شیطان
به کابل جان سفر کردم به خوابم
از آندم همـــرهی رنج و عذابم
صدا کـــردم کجایی مام میهن!
ز قصری شهر شیطان داد جوابم
نعمت الله ترکانی