فوزیه کوفی زبالهی ناکامِ رژیمهای کرزی غنی و طالبانی.
فقط مقاومتِ نسلِ نو در همه کشور به مدیریتِ مسعودِ پسر و بس.
پیشا ورود:
من نه مجاهد هستم و نه متأسفانه در مقاومتِ اول بودم و به جمعیت یا تنظیمهای ساخت پاکستان و آمریکا و ایران باور نه دارم. اما برای مصلحتِ عمومی خطِ تجزیه خطِ سیاسی من است حتا اگر تنها خودم باشم برای آن مبارزه میکنم. هیچ راهی هم برای ثبات بدون تجزیه وجود ندارد، تحلیلگونهی من هم دیدگاه سیاسی من است در مخالفت با شایقانِ غلامی و برده بودند.
امروز برای بار چندم برنامهی شماره ۸۳جمهوری پنجم به گردانندهگی رزاقِ مأمون را دیدم و شنیدم و نوشتهگونهیی را از قلمِ بانو فوزیهکوفی در جریدهی هشتِ صبح خواندم.
در موردِ اول آقایی به نام استاد رشاد از بخشِ جوانانِ جمعیتِ اسلامی صحبتهای خوبی با خط و نشانِ مقتدرانه از موضع جوانان داشت. او گپهای جدیدی گفت و جمعیت اسلامی را از انحصارِ اشخاص و خانهوادهها بیرون کشید و اولتیماتوم که نه عطایی در کار است و نه صلاحی. جمعیت اسلامی را یک سازمانِ کشور شمول معرفی کرد. انتظارِ منی شنونده این بود که صحبتهای آقای رشاد همچنان باقوت به پایان برسد. اما زودتر به انتظارم پایان داد و طبلِ مداحی را برای تعریف و توصیف از آقای سیدنبی نبیل نواخت که گویا آقای نبیل روباهی را در بیشهیی شکار کرده و اگر نبیل نبود بیگمان شکار فرار کرده بود. تدامِ صحبتهای آقای رشاد معنای آن را میداد که فردا کشور دوباره توسطِ آقای سیدنبی نبیل آزاد میشود و اوست که آزادی را ارمغان میآورد و دیگران نباید به قدرت چشم بدوزند. جرقههای امیدی که در دلِ من به حیثِ یک منتظر و متوقع از نیروی نسل جوانِ امروز اگر مثلِ رشادخان باشند هم در کمتر از سه دقیقه نقشی برآب شد. وقتی صحبتهای آقای سیدنبی نبیل را شنیدم، به این نتیجه رسیدم که نسل کهنهی جمعیت از الف تا ی ختم اند و چیزی در بساط ندارند و رهتوشهی شان هم فقط جُبن است و تقلای تسلیمی به گروهی که عملاً رهبرِ شان را در منزلش به انفجار بستند و فرمانده نامداری چون قهرمانِ ملی هم به نوعی با ارتباط به طالبان و عربستان سعودی و غرب اماج قرار گرفت. نقطهی قابلِ اندیشه در این صحبتها آن بود که آقای سیدنبی حتا باری هم استاد ربانی و رهبرِ خود را شهید خطاب نه کرده بل با توضیحاتِ کلافهیی ایشان را یک آدم معاملهگر و تسلیم طلب معرفی و زیر عنوان گنگِ نفرت از جنگ پنهاناش نمود. در ادامهی صحبتها بود که آقای نبیل به عنوانِ پابوسِ رکابداری طالبان حتا نهتوتنست احمدشاه مسعود را شهید یا قهرمانِ ملی یاد کند. بحث برانگیزی صحبتهای آقای نبیل این بود که برخلاف آموزه های اسلامی به خصوص که خودش را رهبر یک نهادِ اسلامی میخواند دین را وسیلهی رسیدن به اهدافِ خود دانست. به آقای رشاد توصیه کرد تا به نمازهای جمعه بروند و خود را مستحکم سازند. یعنی اگر کارِ سیاسی برای به دست آوردن لقمهی خیراتی از سوی طالب نه میبود ضرورتِ رفتن به نمازِ جمعه را هم منتفی میدانست. این بخشی از صحبتهای آقای نبیل درست مانند عملکردِ منافقان در صدرِ اسلام است. خداوند نماز را برای بندههایش فرضِ عین ساخته و بارها به اقیموالصلاهٔ امر کرده و ادای نماز جمعه را بهصورتِ خاص. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِی لِلصَّلاةِ مِنْ یوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِکرِ اللَّهِ …». در این صورت است که اهلِ عِلمِ دین آقای سیدنبی نبیل را بیدین میخوانند. رقتباری این تبادلهی پیامهای تسلیم طلبانه برای بردهگی غمانکیز اند.پیامهایی که اساسِ آنها را آقای یونس قانونی وطنفروش و هویتفروش گذاشت و گفت به شهروندی درجهی دوم قانع است تا در گوشهی سفرهی قدرتِ پشتونِ اقتدارگرا حتا به عنوانِ پیشخدمت هم مقرر شود. آقای سیدنبی به آقای سیدرشاد مداح خود توصیه میکند تا بانگِ تسلیمی را جار بزند و بگوید که اینان توبه کرده اند و بد کرده اند دیگر به جنگِ گرم نهمیروند و سلاح را لتهکش نهمیکنند و در مقابل از طالبی که نه هویتاش معلوم است و نه مکنتاش صواب است جایگاهی در قدرتهای محلی درجههای بیستم یا چهلم تگدی کرده به دست آوردنِ آن را به دریوزه بنشیند. غرورِ ملی، افکارِ ازادیخواهی دیگر نزد اینان رنگباخته و شکستِ طلسمِ خودفروشی و تنفروشی و هویت فروشی برای شان در بدل به دست آوردن آبِ دستهای چرکین طالب بیارزش شده است و وجود ندارد. جوانِ شمال جان بسپارد تا اینبار که نوبت به آقای سیدنبی نبیل رسیده است او هم صاحبِ منصب و مقامی بالاتر از بردهگی عادی یعنی باشی بردهها گردد. از سوی دیگر آقای حقجو از بازماندههای فرمانده عبدالحی حقجو در بغلان و حالا. متوطنِ کابل چنان با آغاصاحبِ شان « سیدنبی » صحبت میکند که گویی سیدنبی را شخصِ ملاهیبتالله زاییده باشد و ملا آی اِس آی اپ را به قدرتِ تصمیم گیری در افغانستان رسانیده باشد، این خفاشانـ شبگرد و این معاملهگرانِ بیدرد به گونهیی متقی صاحب و فلانی طالب صاحب میگویند و از موضع اطمینان نسبت به قبولی بردهگی شان سخن میگویند که گویی طالب پدر اندرِ شان است و به ساز ایشان میرقصد. نه آقای حقجو غلط کردی که به طالب از این یادکردی یا از او یادکردی و طالب بسیار خوش شد. طالب هرگز دوستِ تو و سرزمینِ تو و مردمِ تو نه میشود. طالب یک گروهِ اجیر و مأمورِ اجرایی باصلاحیتهای گستردهی کشتار و ویرانگری و استخدامِ اجیران مثل تو سیدنبی نبیل، مهدوی و دیگران است. مردمِ تان را مثلِ بیست سالِ گذشته به حمایت آمپریالیسم آمریکا و فتنهی انگلیس و عرب های عیاش شیخ نشینهای سعودی و دیگر کشورهای عربی،همهی جهان به استثنای تاجیکستان توسط خودتان به دام میافکنند و آن مثل ارکانِ حکومتهای کرزی غنی همه را درکمین گرفته و شما را مثلِ سرگینهای حیوانات در طویلهخانهها لگدمال کرده در تنورهای داغ میسوزاندتان. به خود آیید و مقاومت را نادیده نگیرید و صفشکنیهای تان سودی هم ندارند چون حالا نسلِ جوان میدانند که چی کنند. البته به یادداشته باشید همانگونه که شما اجازه نهمیدهید تا جمعیتِ اسلامی تان میراثی و عصبی باشد، ملت هم اجازه نهمیدهد که شما ها نام و اقتدار و حریت و آزادی و اراضی شان را برای به دست آوردن منافع شخصی یا گروهی خود معامله کنید.
و اما تو بانو فوزیه کوفی!
به یادداری که طی بیست سال عیش عشرتِ تو و خانهواده ات صدها جوانِ بدخشان زیر ساطورِ طالبان پارچه پارچه شدند و هزاران بدخشی و تخاری و کندزی و بغلانی به ماتم فرزندانِ شهیدِشان نشستند و تو و امثالِ تو اصلاً خمی به ابرو نیاوردید. تو بزرگترین حامی برادرقاچاقبر خود شده بودی و هربار به مجردِ صدورِ حُکم گرفتاری او، خود را با خرامهای خاص به این مقام و آن مقام عرضه میکردی تا مانع گرفتاری برادرت شوی که کارتل مواد مخدر تحتِمدیریت تو بود. تو و خواهرت حتا نتوانستید اتهامهای مرتبط به فساد اخلاقی در شهرک آریا را از دامانِ تان پاک کنید؟ تو که امروز میگویی خوشبختانه به جای طالب نیستی، گرمجوشیهای خودت با طالبانِ ارشد پاکستانی و قبیلهیی پشتون را در ماسکو و در دوحه و در نشستهای خصوصی ات فراموش کردی؟ باری به رسانهها گفتی که چرا از کنفرانس اولِ ماسکو با طالبان، برای مدت ۱۲الا ۱۳ساعت مفقود بودی و سرانجامِ این مفقودالاثری تو چیبود که تا امروز پنهان مانده است؟ فکر نه کنی که جهان مانند روزنامهی هشتِصبح بیخیر است و وطنداران تو نیز بیخبر نیستند. این گفتههای تو به آن میماند که دزد را بدر دزدی باالفعل و مستند دستگیر کنی و او برایت داستانِ الف لیلا را بخواند.
ای کسانی که امروز بنا بر هر عاملی زیر دُهل و سُرنای طالب در رقص استید و ملت را از ایستایی در برابر تجاوز سوم پاکستان برای ایجاد سرزمین سوخته باز میدارید، به یادداشته باشید که با فردای تابیدن آفتاب آزادی شرمسار خواهید بود. پاکستان این بار تنها برای تکرار سیاست سرزمینِ سوخته به شمالی نیامده بل برای اشغالِ کشور از سوی جهان آورده شده و همه افغانستان در تیترِ برنامه هایش قرار دارد. وای به تو که فردای شرمگین داری. هرکسی که هستی و در هر مقام دیروز بودی اگر آزادهگی را دوست نداری حالا که بندهگی پاکستان را قبول کردی لطفاً خاموش باش. هیچ توجیهی نه میتواند اثر باز دارندهگی آزادی خواهی داشته باشد. قلدران دیروز هم همه برای حفظ قدرت و ثروت شخصی فریاد ملت را نادیده گرفتند و همه در پنهانگاههای ترس خُفته اند مرگ شان بهتر از امروزِ شان است .
هیچ فرد صاحب صلاحیت و دخیل در اقتدار بیست سال اخیر حتا اگر برادر من و پدر من هم بوده باشد به شمولِ خودم بی تقصیر از گناه و جفا به ملت نیست. مگر برای سقوط چنان افراد لازم است ما هم طبل استقبال از سلطهی پاکستان را بپذیریم ؟
برای ما تشویش سقوط قدرت سیاسی نه به خاطر اشخاص و نه به خاطر منفعت شخصی که برای آیندهی کشور مطرح است. چهل سال است همه دار و ندار مادی و معنوی ما به تاراج رفت و چهار نفر پاسخگو نه بود. روز اول تحرکات طالبانی گفتیم پای روس در این نا بهسامانیها دخیل است کسی اعتنایی نه کرد. حالا روس اولین کشوری بود که طالبان را به رسمیت میشناخت…اما همین مقاومتِملی در کشور تحتِ رهبری مسعودِ پسر بود که به لطفِ خدا معادلاتِ دشمنانه علیهکشورِ ما را برهم زد. بقیه از حدیث خودت بدان. چه کسی میپرسد که این همه انسانها از پنجشیر، از اندرابها از نهرینها از بدخشان از پروان از کابل گروه گروه به کجا انتقال داده می شوند و محل اسکان شان کجاست؟ طبیعتا ً که در کشتار گاهها و غنیمتگیریهای جنگی به سبک پاکستانی در حمایتِ همه جهان است…چرا به خود نهمیآئیم؟ ما قربانی بازیهای پسِ پردهی قدرتهای تبهکارِ جهانی شدیم. سقوط تنها مسئله نیست که پنجشیری رفت و کابلی وال آمد یا کندهاری رفت و جنوبی وال آمد. یا مجاهد رفت و طالب آمد یا سکولار رفت و سکوتار آمد، مسئله این است که ما در دست کدام بازی ها قرار داریم؟
لینکها:
https://8am.af/hello-rahimi-and-the-secret-channe
http://www.razaqmamoon.com/2022/02/83.html
نوشتهی محمدعثمان نجیب
Sent from my iPad