(سفر سال 1387 خورشیدی)
باد سنبله در گمرک اسلام قعله به سروکلۀ آدم شلاق می زد. بعد از مهر خروجی به گمرک داغارون ایران رفتم. خوشبختانه که کار مهر دخولی و تهلاشی آسان گذشت. از آنجا به سوی مشهد به راه افتادم. راهرفتن در کوچه و خیابان مشهد برایم تازه نبود؛ اما گاهی آدم از تکرار خاطرات پیشین لذت میبرد. بیاد سفرهای گذشته، خاصه ایام مهاجرت باردیگر در شهر و مناطق تفریحی مشهد چکر زدم.
ساعت 10 صبح روز اول عید رمضان که مصادف بود به 10 میزان 1387 خورشیدی از 30 متری طلاب به سوی آرامگاه فردوسی در شهر طوس رهسپار شدم. باغ آرامگاه حماسه سرای بزرگ خراسانی پر از مسافر بود. مثل این که بیشتر شان زوار بودند. مردم ایران به عیدهای روزه و قربان علاقۀ چندانی ندارند. جشن بزرگ ایرانیان جشن نوروز و یا عید نورز میباشد. مردم با استفاده از رخصتی عید روزه به میله و گلگشت رفته بودند.
در صحن باغ ساختمان بلند آرامگاه مرا بیاد معماری تخت جمشید شیراز که یادگار دورۀ هخامنشیان است، انداخت. گویند که بنای مزبور در سال 1347خورشیدی ساخته شده است. ساختمان به روی تخت مستطیل شکل 30 در 30 متر که از چهار سمت زارینه دارد، قرار گرفته است. در بدنۀ مرتفع بنا اشعاری از فردوسی به روی سنگ مرمر با خط نستعلیق نبشته شده است. بر تارک آن نشان فروهر و اهورامزدا از دور نمایان است. در پهلوی حوض آب مجسمۀ فردوسی در داخل باغچه یی به چشم میخورد. میگفتند که این تندیس مرمرین فردوسی کار یکی از مجسمه سـازان معاصر ایرانی است.
از آنجا به اتاق بزرگ داخلی رفتم. گور فردوسی در وسط اتاق بزگی دیده میشد. وقتی آدم به دیوارها نگاه میکند حکایاتی از شهنامه مثل: (پيكار رستم و اشكبوس،جنگ رستم با اژدها و ديو سفيد، نبرد رستم و سهراب، پیکار ايرانيان و تورانيان، داريوش، پناه آوردن شاه هندوستان به دربار ساسانی، رفتن رستم به نزد كيكاووس، جنگ رستم با پيلتنمازندران)، به صورت حجاری و نقش برجستۀسنگی جلب نظر مینمایند.حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی در سال 319 خورشیدی زاده شد و در 397 چشم از جهان پوشید.
تنگ مجالی در گوشه گکی آرام گرفتم. چشمانم را بستم و در اقیانوس بیکران تاریخ و مدنیت خراسان زمین غرق شدم. دهگان زادۀ خراسانی را در بارگاه سلطان محمود غزنوی، در حلقۀ شاعران و هنرمندان خراسانزمین یافتم. شاعران درباری به او رشک میبردند. او حماسۀ دیرینه دیار خراسانیان را زمزمه میکرد و شهنامه به دست یادنامۀ فرهنگ و مدنیت اجدادی را بر کتیبۀ زمان مینبشت.
سلطان ترکتبار هرچند در بحر مواج فرهنگ و تمدن خراسانی غرق شده بود؛ اما توان درک ژرفای فکر و اندیشۀ بلند فردوسی بزرگ را نداشت و نمیتوانست به راز جاودانگی آن پی برد. پاداش فردوسی را با خشونت زورمندانه داد. حماسه سرای فرزانه به جانب قلب خراسان هرات باستان برگشت تا از تیر حسودان و خشم سلطان در امان باشد. زمانی که شاهنشاه غزنه به حال آمد و از کرده پشیمان شد، دیگر دیر شده بود. با دیدن جنازۀ شاعر حماسهها و کاروان سیم و زر سلطان محمود اشک آتشین از چشمانم جاری شد و از گرمای سوزان آن از خواب رویاها پریدم.
نمازدیگر بیاد ایام مهاجرت به وکیل آباد رفتم. در زیر درختان و کنار خیابانها بساط چای فامیلهای مشهدی و زواران پهن بود. زن و شوهر با اولادها به روی یک سفره نشسته بودند. به روی بعضی از فرشها مادران و پدران کلان سال هم در کنار زنان و شوهران جوان دیده میشدند. تاهنوز ساختار سنتی خانوادههای ایرانی حفظ شده است. زنان و دختران حجاب را رعایت میکردند. آدم فکر می کرد که خیابانها سیه پوش شده اند.
دولت محافظه کار ایران میخواهد ساختار سنتی و عنعنوی را نگهدارد؛ با این روش برای ایران ثبات فرهنگی و اجتماعی بدهد و تداوم نظام سیاسی و حکومتی حزبالله و ولایت فقیه را تضمین کند. این سیاست استراتیژیک اگرچه طی چند دهه نظام را در ایران حفظ کرده است؛ اما جلو رشد و انکشاف ذهنی مردم و پیشرفت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه را گرفته و ایران را به رکود، سکون و انزوا کشانیده است. به نظر من حراست از ارزشهای گزیده تاریخی، فرهنگی و تمدنی در فضای باز و پرگشایش سیاسی و فرهنگی، شعور جمعی ایرانی را رشد و تکامل میدهد؛ در این بستر پر فراخنا است که زمینه برای رشد و توسعۀ علم و تکنولوجی جدید و ارتباطات وسیع منطقوی و بینالمللی در ایران نوین شکل و شیرازه میگیرد و میتواند شالودۀ نظام قوی و ماندگار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران را که شایسته فرهنگ و مدنیت تاریخی آن باشد، نرمک نرمک پی ریزی کند.
ریشه های نظام مذهبی ایران در عهد صفویان نهاده شد؛ به دنبال آن فرهنگ سوگوارانۀ تشیع و ناسونالیزم ایرانی شکل گرفت. شاه تلاش ورزید تا ایران را برمحور ناسیونالیزم«استبداد سلطنتی» اندکی از مذهب دور سازد؛ اما شرایط بینالمللی و چرخش قوی منطقه به سوی ایدئولوژی مذهبی در جریان جنگ سرد جهان دو قطبی خاصه پس از تهاجم شوروی به افغانستان به او فرصت نداد.
پس از سقوط رژیم شاهی، ایران به سوی تقویت نظام تنگ مذهبی شتافت. در سالیان نخست ناسیونالیزم مورد حملۀ روحانیون واقع شد. به تاریخ کهن و چهرههای ملی و فرهنگی بی اعتنایی گردید. در بازسازی و نوسازی آثار مذهبی تلاش افزون شد. حرم امام رضا(ع) در محور توجه قرار گرفت. تاریخ ایران از زمان صفویان نشان میدهد که حکومتهای ایران جديد هماره جاذبه و کشش زیارتهای اولاد حضرت علی را در بین عوام خیلی بیشتر از چهرههای ملی، فرهنگی و عرفانی اين سرزمين مانند: فردوسی، خیام، حافظ، عطار، سعدی و غیره تبليغ و ترویج کرده اند. در چند دهۀ اخیر حجم عظیم تبلیغ و ترویج رسمی برای جلب نظر عوام بسی افزون بوده است. این به راستی فرهنگ معیاری و تمدن تاریخی ایران را تضعیف کرده و قدرت واقعی فرهنگ و مدنیت مختلط ایران را در برابر هجوم فرهنگی غرب و اعراب کاهش داده است.
رشد مشهد برمحور حرم امام رضا در مقابل هرات باستان، در عهد شاه عباس صفوی به میان آمد. این سیاست دول صفوی هماره دنبال شده است. حالا آستان قدس رضوی نه تنها اهمیت مذهبی دارد، بلکه در اقتصاد ایران نقش عمده میداشته باشد. این نهاد بزرگ مذهبی-اقتصادی در اختیار روحانیون و دولت میباشد. تعداد زیادی در این دستگاه عریض و طویل کار میکنند؛ در همه جای ایران سرمایههای آستان قدس پراکنده است؛ در این دستگاه بروکراسی، رکود و تنبلی مفرطی حکمفرماست.
سران این نهاد در تبلیغ، ترویج، چاپ و نشر آثار مذهبی، سنتی و فرهنگی نقش اساسی دارند. این نهاد مدافع فرهنگ مذهبی و سنتی چون کوه در برابر افکار و پدیدههای جدید و مدرنیزه سازی ایران ایستاده است. سران دول ایران خاصه در چند دهۀ اخیر به حرم امام رضا(ع) علاوه بر جنبۀ مذهبی و اقتصادی، تبارز تاریخی، فرهنگی و هنری داده اند و با مصارف هنگفت، هنر معماری، کاشی، میناتوری و خوشنویسی خراسانی-اسلامی را به نمایش گذاشته اند. حرم حالا مرکز بزرگ مذهبی، فرهنگی، اقتصادی، معماری و هنری ایران است؛ بزرگترین مرکز پژوهشهای اسلامی و کتابخانه در آن جاست.با این همه تلاش دیگر جاذبههای مذهبی و سنتی به تنهایی نمیتوانند نظام مذهبی ولایت فقیه را در ایران روی پا نگهدارند. سران حکومت روحانیون پاسخ قانع کننده یی برای ایران نوین ونسل جوان و نوجوان ایرانی ندارند. ایران بعد از صفوی که پس از سقوط شاه وارد مرحلۀ دوم امواج مذهبی شد، در مقایسه با هند، ترکیه و مصر بسی از کاروان علم و تکنولوژی و تحولات منطقوی و بینالمللی عقب مانده و در لاک عصبیتهای مذهبی و افکار محلی و سنتی خود غرق گردیده است. تاجایی که با این همه منابع نفتی، آب و خاک خوب و موقعیت استراتیژیک در کوچۀ بن بست نفس زنان و لنگان لنگان به سختی حرکت میکند.
شعورجمعی ایرانیان تاهنوز توانمندی عملی و تیوریک آن را ندارد که عمق و پهنای فرهنگ و مدنیت ایرانزمین را درک نموده و جامعۀ ایران را در چرخشهای بزرگ سیاستهای استراتیژیک منطقوی و جهانی رهبری کند؛ از همین جاست که در مقاطع مهم تاریخی هماره به دامن باورهای مذهبی پناه میبرد و جلو حرکت و جنبش جامعه را میگیرد. مردم ایران در پی پادشاه، رهبر و دیکتاتور میگردند. کسی را میخواهند که آنها را رهبری کند. این رمه، بیچوپان در صحاری پر ابهام میترسد. در دورۀ اخیر مردم ایران یک بار دیگر نشان دادند که از تشکیل سیستم و نظام آزاد، مستقل، گشاده و بالنده عاجز اند. جنبش اصلاحات از درون نظام موجود تولد شد؛ پیش از بالغ شدن در مقابل تحولات بیرونی و تبدلات داخلی جا خالی کرد.
دولت محمود احمدی نژاد گامی به پس محسوب میشد. شعور جمعی پراکنده و نامنظم ایرانی در پاسخ به تحولات منطقوی (از جمله یورش جهان غرب به سرکردگی امریکا به عراق، حضور آن در افغانستان و پیش روی غرب در خاورمیانه و آسیای مرکزی) به گذشتۀ ناموفق متمایل شد؛ در اثر سراسیمگی و پراکندگی عمومی جهت افراطگرا و دارای تعصبات مذهبی تند نظام بقای سیاسی پیداکرد.
جنبش سبز به مثابۀ پاسخ ناپخته شدۀ جنبش اصلاحات به شرایط و موقعیت تازه به زور تفنگ جناح افراطی سرکوب گردید. با نگاه ژرف و کاوش تیزهوشانه پیداست که قدرتهای جهانی و منطقوی هنوز تغییر و تحولات نظامشکن را در ایران به نفع خود نمیدانند. متأسفانه شعور جمعی ایران این حقیقت را درک کرده نمیتواند. با خستگی از تحلیل و بررسی های سیاسی باز بیاد خیام و عطار افتادم.
دمی با عطار و خیام: با موتر پیکان یکی از آشنایان به طرف نیشاپور حرکت کردم. دیگرگاهان در فراروی آرامگاه عطار از موتر پیاده شدم. فضای سکوت و تنهایی، شاعر و عارف بلند مقام نیشابوری را در آغوش گرفته بود؛ کمکی احساس بیگانگی میکرد. برای شکست سکوت و گشایش حلقۀ تنگ شعورجمعی ایران با حافظ، سعدی، فردوسی و مولانای بلخ سرگرم مشوره بود.
من که مست از بادۀ عرفانی عطار بودم، بی اختیار بر سر گور این پیر وارسته غرق در بحر تفکر شدم. دوران کودکی ام بیاد آمد که در مسجد خانگی پندنامۀ عطار را میخواندم. به دلم گفتم اگر آرامگاه عطار در گوشۀ انزوا افتاده، نام و آوازه و اندرزهای او در سینههای مردم خراسان بزرگ تاهنوز زنده است.
فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشاپوری در سال 540 هجری قمری در دیار نیشابور زاده شد و در سال 618 دارفانی را وداع گفت. فضای سبز باغ عطار بدنیست. آدم میتواند در سایه سار درختان دمی بیاساید و در بحر ژرف عرفان و اندرزهای عطار فرو رود.
خیام هم در گوشۀ تنهایی به سکوت و سکون فرهنگ و تمدن ایران گوش فرا داده بود. گور او به راستی در زیر نور کمرنگ شامگاهان غرق در تنهایی بود. دیگر از هیاهوی سلاطین سلجوقی و وزیر فرزانۀ آن نظامالملک، حسن صباح دوست دبستانی خیام و فرقههای مذهبی اثری نبود. نغمههای شور انگیز و نشاط بخش خیامی نیز در لابلای سازغم و طبل مراسم عزا و نوحه خوانی سدههای اخیر ایران نالش میکردند.
پیرمیکدۀ زبان پارسی، میدانست که حالا بازار امامان عرب نژاد گرم است. مردم عوام از درک و شناخت گوهر درونی مدنیت تاریخی خود غافل اند؛ سران سیاسی به خودکشی و بیگانه پرستی عادت کرده و عوامالناس را گیچ ساخته اند. درد فیلسوف، ریاضی دان، شاعر، ستاره شناس و دانشمند بزرگ خراسانی این بود که غربیها افکار و اندیشههای او را بیشتر درک نموده و عمل کرده اند. خراسانیها و ایرانیها تاهنوز غرق در ابهام میباشند.
بر سرگور خیام این زمزمه به گوشم رسید؛ مردم پراکنده و پریشان خراسان بزرگ به اشعارم عمل کنند. خوانش خشک و خالی آن به تنهایی کافی نیست. بهر حال، حکیم غیاثالدین ابوالفتح عمر بن خیام نیشابوری در سال 427 خورشیدی در نیشاپور به دنیا آمد و در 510 خورشیدی وفات کرد. از رباعیات خیام آدم می تواند جوهر واقعی مفهوم زندگی انسانی و طرز استفاده از لحظات آن را دریابد.