سرنوشت رأی
رأی میهن
نهانکاریِ به هرسر سُرشداینجا
خزف پیداو پنهان دُرشد اینجا
قسم بر ســرنوشت رأی میهن
که پُرخالی وخالی پُرشد اینجا
سخت بردند
چه رنجی مـــردمِ بدبخت بردند
که دزدان ره به تاج وتخت بردند
به آسانی نشــــاید سر در آورد
که اینان رأی ما را سخت بردند
خودبه خودی
زبس مابی حــساب و بی کتابیم
اسیـر سنـــــگرِ رنج و عذابیم
به هـر بیگانه خویی خوگرفتیم
خودی را خودبه خودی برنتابیم
ناامیدی
بود عــمری دلا در خون تپیدی
زهــــــر د رناامیدی را شنیدی
زدی خود را به کرَّی هرچه گفتم
زخود دیدی هرآنچه را که دیدی
به جای گریه
کسی خنجر به مُشتِ کوروکرداد
به سامانِ زبونی بال و پرداد
گـــذشته کار ما از آه و زاری
به جای گریه باید خنده سرداد.
نمک ونمکدان
ندانستم خـــــدا را کز چه دستی
تماشا کن که بودی و که هستی
به ریش تک تکِ یاران چه خندی
نمک خوردی ، نمکدان راشکستی
چپه دوربین
درین خانه یکی محرم ندیدیم
د لی را با شما همــــدم ندیدیم
چه کس دارد سراغِ اهلِ رازی
که ماباچپه دوربین هم ندیدیم
زخمِ آرزو
سوایِ محــــفلِ ماتم ندیدیم
به زخمِ آرزو مرهم ندیدیم
کجا شد پرچمِ آیینِ مـــــردی؟
کزین یاران به غیرِ چم ندیدیم
مگر آدم ندیدید؟
شما این صحنه هارا کم ندیدید
فقط مثلی که هرگز بَم ندیدید
صدایِ انفـــــجارِ انتحاریست
که زاییده مگــر آدم ندیدید؟
خودسوزی
نفس از چنگ ما در رفته دنیا
خبر در کوچه و در رفته دنیا
خودم راپیش چشمت میدهم در
که دیگ صبر من سررفته دنیا
بارِ فریاد
زخاطر کی برم یادِ وطن را
ستانم از جفا دادِ وطن را
کشم تا آنسویِ معراجِ وجدان
به دوشم بارِ فریادِ وطن را
نورالله وثوق
۱۳۸۸/۶/۲۰
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید