عشق
همه روز و شب ام از عشق جانان
قلم دارد... حکایت ها فـــــــراوان
ترا ای همــــوطن ای همنشین ام
نمی خواهــم دِل غمگین و گریان
دلداده
یکی عاشق به دالر گشته امروز
یکی دیگر پیامبر گشته امروز
دو تا دلداده با فتوای شیخی!
گلابی بوده پرـ پر گشته امروز
مجنون
از آن مجنون به دنیا گشته مشهور
که لیلی را به قلبش کرده مستور
بیابان، جلگه، قصر چین و ماچین
بُود انگیزه ای چون کوهِی از نور
پندار من
مرا امـــروز پنداری چنین است
که تا یک فتنه در روی زمین است
خدا از آفرینش هست غمگین
که امر و نهی دینِ من همین است؟!
نعمت الله تُرکانی