انگارکه درقرن بیست ویکم ،خورشیدآزادی،ترقی وپیشرفت دربسا جوامع جهانیدر سیارهٔ ما سایه انداخته است، اما ،امابرع خشم فلک سبب شده است،تابا استقرار نظام "امارت اسلامی"سیاهترین ابر زهر الود تاریخ بر میهن ما افغانستان چیره شده و دروازه های جهنم را در کشور بگشاید.
حال،چرخهٔ ماشین ترقی و پیشرفت اجتماعی در افغانستان بکلی از کار افتیده، آزادی واستقلال کشور بوسیلهٔ نیروهای نیابتی نابود شده وقلمروفقر،گرسنگی ،قحطی،بیکاری،نا امنی بیکاری،،وحشت ودهشت، بی قانونی وپامال شدن ارزش های انسانی،حقوق بشر وحقوق زنان ستمکش جامعه پیوسته گسترش یافته و جامعه با شتاب، سیر قهقرایی خود را دنبال میدارد.
آزمون زمان نشان داد که طالبان برای دولت داری وپذیرش مشارکت ملی در دایرهٔ قدرت زاده نشده اند،هکذا اوضاع کنونی برای نجات کشور از ورطهٔ فلاکت مستلزم تغییر است وبرای چنین تغییر در یک دید انداز ملی وفراقومی، در یک رزمایش راهبردی بطور هوشمندانه باید چاره اندیشید.مرز های قومی و مذهبی را باید عبور کرد و برنامه استراتژیک را در یک گفتمان ملی تدوین کرد.
سرنوشت غمبار افغانستان مستدام در محافل بیرون مرزی قابل بحث است،زمین لرزه های بزرگی که با سقوط وفروپاشاندن دولت جمهوری با دستان کپتان کشتی سرنوشت مردم افغانستان اشرف غنی وشرکاء برطبق برنامه های از قبل تدوین شده،صورت گرفت،شوک ها وتکان های دامنه دار سیاسی را حول زندگی مردم عذاب دیده افغانستان ایجاد نموده که تاتاریخ است این بحث های درد آلود ادامه خواهد داشت.
اخیرأوبگاه «آسیا تایمز» تحت عنوان"هشت ماه بعد، حکومت طالبان از ثبات دور است"طی مقالهٔ اوضاع سیاسی ونظامی حکومت طالبان را مورد بررسی قرار داده خاطر نشان می سازد:
طالبان، باتجهیزات نظامی و قدرت آتش و سوار بر وعده های «صلح، ثبات و وحدت»، کابل را در ماه آگوست سال گذشته تصرف کردند، تعداد کمی در آن زمان باور داشتند که تصرف قدرت توسط این گروه شبهنظامی نشاندهنده گذار از جنگ به ثبات وصلح باشد.
به زودی درگذرگاه هشت ماه پس از قدرت،دیده میشود که رژیم منقطب طالبان از ثبات سیاسی، اقتصادی و ژئواستراتژیک فاصله زیادی دارد.وضعیت بد اقتصادی، با گرایش کشور به سمت قحطی گسترده، تنها یک طرف مشکل طالبان است.
نویسنده مقاله برچالش های سیاسی ونظامی طالبان نظر افگنده اذعان میدارد" مراکز قدرت در حال ظهور در افغانستان چالشی مستقیم برای ادعای طالبان به عنوان تنها حزب نماینده یا صاحب قدرت است، و آن نیروهای سیاسی رقیب است که نظرات خود را به شکلی انفجاری بیان می کنند.
درین مقاله بر ناامنی های کشور تمرکز بعمل آمده و گفته میشود که در ۲۹ اپریل ، انفجاری در کابل در مسجدی متعلق به یک گروه اقلیت سنی بنام ذکری ها ، حداقل ۵۰ کشته و روز پنجشنبه، انفجار یک بمب در یک موتر حامل مسلمانان شیعه در شهر مزارشریف در شمال کشور دست کم ۹ کشته بر جای گذاشت.
این حملات ادعاهای رهبری طالبان را مبنی بر از بین بردن گروه های تروریستی مخالف مانند داعش ،ارائه حفاظت کامل از اقلیت هارا به باد داده وتهدید های جدی را به نمایش می کشد.
نویسنده در بخش دیگر این مقاله بر فعالیت های داعش در افغانستان نظر انداخته و موفقیت های داعش را به دلایل مختلف مستقیمأبارژیم طالبان مرتبط میداند.
برقول نویسنده، جدا از ناتوانی و عدم تمایل خود طالبان برای مقابله با داعش، قدرت فزاینده این گروه به مخالفت سیاسی موجود با طالبان نیز گره خورده است.
به باور نویسنده بسیاری از اعضای گروه ها و شبه نظامیان که قبلا توسط ایالات متحده، آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سیا) و ناتو آموزش دیده اند، از آن زمان به داعش پیوسته اند، نه تنها به این دلیل که توسط طالبان تعقیب می شوند، بلکه به این دلیل،که جنگجویان فکر می کنند که داعش موثرترین مخالف حکومت طالبان است.
با پیروی از قانون دشمن دشمن دوست من است"، این اعضای سابق شبهنظامی عملاً مأموریتی را که در ابتدا برای انجام آن آموزش دیده بودند دنبال میکنند: شکار و کشتن طالبان.
به باور نویسنده «جبهه مقاومت »گروه شناخته شدهای است که در گذشته اخیر چندین حمله بر طالبان انجام داده است، برخی از گروههای جدید مانند جبهه آزادی افغانستان و جنبش ملی و آزادیبخش اسلامی افغانستان نیز در چند ماه گذشته ظهور کردهاند که قول دادهاند تا به تنهایی یا در اتحاد با جبهه مقاومت در برابر رژیم طالبان مقاومت کنند.
نویسنده درین بخش نوشته خوداظهار میدارد که مطالعه اخیر موسسه مطالعات جنگ نشان می دهد که این گروه ها از طالبان به عنوان "گروه تروریستی" و "اشغالگر" یاد می کنند و هدف آنها "آزادسازی" افغانستان است.
به باور نویسنده این گروه ها از بخش نیروهای امنیتی افغانستان توسط جنرال سمیع سادات که رهبری آنها در ولایت هلمند پیش از انتصاب اش به عنوان رئیس نیروهای ویژه افغانستان درآستانه سرنگونی رژیم اشرف غنی، صورت می گرفت باهم پیوستند.
سادات ادعا می کند که با جبهه مقاومت و سایر گروه ها در تماس است و معتقد است که حمایت مردمی کافی برای پرورش و ایجاد یک جنبش مقاومت ارگانیک علیه طالبان وجود دارد.
در تغییر ظاهری نقشها، این گروهها همان تاکتیکها را به کار میگیرند ،بهویژه جنگ چریکی که طالبان علیه نیروهای امنیتی ایالات متحده، ناتو ونیروهای نظامی افغانستان استفاده کردند.
با توجه به این تحولات، طالبان شروع به استقرار گروه های مسلح اضافی در شمال افغانستان برای تعقیب گروه های مقاومت کرده است. بنابراین، اکثر تحلیلگران در افغانستان بر این باورند که فصل جدید جنگ در حال نزدیک شدن به این کشور جنگزده است، کشوری که در حال حاضر با یک بحران عظیم اقتصادی مواجه شده است.
امابرای این گروه های مقاومت، بحران اقتصادی حاکم بیشتر یک فرصت است تا تهدید. این واقعیت که طالبان نتوانسته است به فاجعه اقتصادی و تهدید قحطی رسیدگی کند، تنها به این گروه ها کمک می کند تا جنگجویان جدید را جذب کنند.
نویسنده درین مقاله رویکرد مناسبات جبهه مقاومت با نقش آفرینان عمده سیاسی افغانستان را مورد توجه قرار داده اذعان میدارد.
همانطور که برخی از گزارشهای اخیر نیز نشان میدهند، جلسات متعددی بین مقامات ایالات متحده و رهبران جبهه مقاومت در تاجیکستان برای بحث در مورد چشمانداز و امکانات این جنبش مقاومت برگزار شده است.
در حالی که هنوز مشخص نیست که واشنگتن کدام کمکی را ارائه خواهد کرد یا خیر، این نشست ها در شرایطی برگزار می شود که تمایل روسیه و چین برای تقویت طالبان در برابر این گروه ها افزایش یافته است.
برقول نویسنده بر اساس گزارش موسسه مطالعات جنگ، ندیم انجم، رئیس سازمان اطلاعات پاکستان آی اس آی اخیرا با این گروهها از جمله احمد مسعود دیدار کرده است.
در این گزارش ادعا شده است که انجم تمایل خود را برای همکاری با گروه های مقاومت در ازای به رسمیت شناختن خط دیورند ،مرز مورد مناقشه پاکستان با افغانستان که اسلام آباد اخیراً به دلایل امنیتی برای حصار کشی آن هجوم آورده است، ابراز تمایل کرده و در نتیجه منبع پرسود فرامرزی حاوی تجارت قانونی و غیرقانونی را برای طالبان قطع کرده است.
نویسنده در بخشی از مقاله خویش می نگارد:" با توجه به اینکه چالشهای مستقیم و غیرمستقیم برای طالبان به آرامی اما مطمئناً از داخل و خارج افغانستان پدیدار میشوند، توانایی این گروه شبهنظامی برای حفظ سیطره شان بر افغانستان با آزمونی سخت روبرو است، آزمونی که در صورت حمایت درست ممکن است در درازمدت توسط جبهه مقاومت وسایر گروه ها برای طالبان کشنده باشد؛
اما به باور این قلم نخست اینکه مجموعهٔ از گروه های تروریستی در افغانستان بویژه داعش القاعده و طالبان همه توسط منابع واحد مورد حمایت سیاسی،نظامی ومالی قرار دارند وبا حفظ پیچیدگی های سیاسی و اختلافات نمایشی در راستای اهداف استراتژیک به مثابه بازیگران جنگ های نیابتی در استقامت های معین عمل مینمایند.
پروژه آمریکا در افغانستان حدود ۳ تریلیون دالر هزینه در برداشت ودر آخرین رویکرد به ارزش ۸۵ میلیارد دالر تجهیزات مدرن آمریکایی برای طالبان واگذار گردید.این پروژه مشترک آمریکا -پاکستان با سقوط دادن رژیم جمهوریت در یک رویکرد تاکتیکی رنگ باخت اما اهداف راهبردی آن پابرجاست و پیاده ساختن اهداف استراتژیک آن مستلزم گذر زمان است.
دوم،بعید بنظر میرسد تا محافل سیاسی آمریکا وپاکستان بصورت واقعی مخالفین طالبان را در نبرد علیه آنان حمایت نمایند.همگرایی ظاهری پاکستانی ها و آمریکای با جبهه مقاومت از یکسو نمایش چراغ های قرمز برای طالبان وتعین واستحکام مسیر شان در راستای اهداف سپرده شده است واز سوی دیگر ایجاد شگاف وتغییر مسیر پیکان نیروهای ضد طالب در افغانستان است.
طالبان یک پروژه بزرگ راهبردی منطقوی است و هنوز سفر های طولانی مدت استراتیژیک پیش رو دارند.بحران های بزرگ و دامن گستر افغانستان برای تقابل ورقابت قدرت های بزرگ در راه است.افغانستان برای سالها میدان مرکزی این تقابل باقی می ماند.
قرار معلوم برخورد های چین،روسیه،ایران وهند در برابر طالبان بیشتر شیوه های تاکتیکی را برمی تابد.
حملات اخیر در مرز های کشور های آسیایی میانه وایران وحضور پیکار جویان از افغانستان در ماجرای نبرد های قزاقستان برخی سرنخ های اصلی را برای مأموریت تروریستی از افغانستان بدست میدهد واین خود نشان میدهد که افغانستان به حیث عمده ترین مرکز ژئواستراتیژیک قدرت های بزرگ انتخاب شده واین بازی ها ادامه خواهد داشت؛
با احترام بی پایان
عارف عرفان
لندن،آگوست ۲۰۲۲
منابع :آسیا تایمز مورخ دوم ماه می سال ۲۰۲۲