افغان
دل افغان را از گٍل سرشتند
میانش تخم جهل و حیله کشتند
بُود بار اش تفنگ و راکت و بم
به تقدیر اش شهادت را نوشتند
صلح و جنگ
همه از لذت فرهنگ گویند
به جای صلح حرف جنگ گویند
نمیدانم... شاید یک معماست!
که شام تیره را هفت رنگ گویند
ملا برادر
مرا گر بود یک ملا برادر...
چو بلبل میزدم دور سرش پر
ولی افسوس کز این نام مقبول
هزاران گشته اند بی پای و بی سر
درمان درد
بُود درمان درد سرزمین ام
که از آن خار و خس را من بچینم
معطر سازم اش از مرسل سرخ
کسی را در گلیم غم نبینم
ملا محسود
یکی کرزی یکی محسود میشه
یکی آتش یکی هم دود میشه
هزاران در میان این دو راهی
به حُکم امریکا ... نابود میشه
نعمت الله تُرکانی