اگر انسان را٬ موجودی ذاتاً عارف بدانیم یا اینکه معرفت را٬ فعل می کند. در نتیجه برای روان درمانی انسانی٬ تجویز عمیق تر و پُر سفینه یا آرامش بخش٬ جز عرفان نداریم. اما معرفت و چیستی جوهر عقل انسانی٬ تا مقام یا حالت یکتایی بی عدد نرسد٬ کیفیت و لذت فوق آرامش را٬ نمی تواند درک کند.
عقل و وجود:
جوهر عقل با موجودیت نفس٬ حرص٬ شهوت و دیو سیرتی و ذاتاً انسان موجود سودجو٬ بخودی خود این جوهر عقل امکان آزادی ندارد. پس برای سفر و پرواز در عالم معنویت یا فوق آرامش٬ کیفیت و لذتی که تا چشیده نشود٬ عقل آنرا پی نمی برد٬ ضرورت به جذبه های درونی دارد. که آن جذبه را٬ نار عشق می گوییم. عشق آتش شهوت را٬ نیز مهار می کند٬ زیرا حُسن یا خوب صورتی نیز تجلای جمال است. و نار عشق در واقع از جمال تغذیه می گردد.
در وضعیت عقل فاقد عشق٬ آتش شهوت بالای عقل قطعاً غالب استکه: غایت رسوایی می شود. و رسوایی های شهوت٬ دیو سیرتی و حرص و غیره ... عبارت از مصداق های زوال عقل یا سلب جوهر عقل در وجود می باشد. صور حسی فعال یا حواس چندگانه به مفهوم عاقل به هدف تولید انرژی و خلاقیت دانسته نمی شود٬ زیرا حیوانات و جانوران نیز از این حواس برخوردارند. و جذبه نیرو و انرژی در وجود انسانی٬ که اراده انسانی ذیدخل نباشد و استقامت جذبه در وجود چون: علم لدُنی که حواس چندگانه و دریافت از مقصد٬ و ارسال به یک نقطه نوری در قلب متمرکز شود٬ است.
و اینکه قرآن کلام الله و نقش الله در سینه و به خصوص اطراف قلب: وحدت الوجودی را٬ مهیا می سازد تا کلام الله هضم گردد – اگر سیر عرفان و متعالی آن٬ سلوک نقشبندیه را٬ که حالت منصوری یا فنا الله یا وحدت الوجودی در ابتداء راه٬ اگر رهبر راه کامل باشد٬ خداوند عنایت کرده است. معرفت اسلامی مبانی منابع اسلامی استکه در حقیقت متون نهی و فرمان اسلام٬ فاقد عرفان با مجموعه ادیان ابراهیمی فرق ژرف ندارد. و معضله حادث بودن عقل یا تازگی عقل در اثبات قدیم٬ نیز در عرفان و فلسفی شدن متون قرآنی از ریشه عرفان٬ جوابگوی فهم نادرست از دین می شود. که در نتیجه سکولاریسم یا دولتداری تخصصی و علمی چون آفتاب جلوگر و ضرورت انسانی دانسته می شود. و دین در حکومت فاقد عقلانیت٬ در واقع غالب بودن نفس و حرص در سلب عقل در وجودست.
آشتی عقل و عشق:
تنها علت جنگ عقل و عشق در وجود عبارت از: نفس اماوره بالسوء می باشد. قسمیکه در فوق بیان داشتیم٬ عقل فاقد عشق سست عنصر و ناپایدار در مقابل طوفان های شهوت٬ حرص و دیو سیرتی قرار دارد. عقل به اساس نقل دینی تا نفس لوامه ممکن سیر کند. اما وحدت الوجود پسا مرحله نفس راضیه مرضیه محصول سوختن در نار عشق می باشد. و بصیرت از وجود مقصد٬ تسلمی عقل به عشق می گردد. زیرا وجود اقدس خدایی عشق است. و نور عقل و نار عشق در وجود انسانی٬ از وجود موجود دمیده شده را٬ روح می دانیم. از مقدمات آشتی عقل و حقیقت یا عشق وجدان پدیدار می شود٬ که: روح عدالت اجتماعی٬ عدالت اداری و عدالت شهروندی از مبانی آزادی های عمومی عبارت از وجدان می باشد.
گرفته شده از اثر: روان درمانی تا بلوغ سیاسی
محمدآصف فقیری