پشتون های پاکستان و جنوبی نیمه جان به کشور تان بر خواهید گشت.
پاکستان یکی از فرزندان نامشروع و بی ازدواج انگلیس است.
از سپیدهدمان آغاز شکست سلطنتی زیر نام جمهوری در کشور که در ۷ ثور ۱۳۵۷ اتفاق افتاد، برنامههای ویرانگر تروریستی و بر اندازی رژیم جدید که جاگزین حکومت به ظاهر جمهوری داود شده بود، روی میزِکاری رؤسای جمهور غربیها در رأس آمریکا و انگلیس قرار گرفت.
در این برنامهها، عمدتاً هدفگیری های مستقیم و غیر مستقیم و کوتاه مدت و دراز مدت آمپریالیستی بر ضد رژیم نو پا در کشور معین و نشانهی شکار گرفته شدند. در پیوست این رویداد کشور ما، رویداد مشابه ولی مهندسی شده از سوی غرب زیر نام انقلاب اسلامی در ایران منجر به سرنگونی رژیم شاه ایران شد. چون رژیم آخوندی تحت رهبری خمینی، ایادی و گماشته شدهی غرب به ویژه فرانسه به خواست غرب بود، غرب در تقویت آن و حکایت از آن و حداقل با عدم دخالت ظاهری در امور آن اهتمام ورزید. رژیم آخوندی ایران در چهل سال و اندی بیش هر آن چه خواست بر کشورش و مردمش آورد و غرب خاموش ماند. تا آن به اهر مناسبات غرب با آخوندها به تیرهگی گراییدو در پنهان همان آش بود و همان کاسه. این سو که کشور ما در همسایهگی ایران قرار داشت و دارد ولی، رژیمی به مخالفت خواست غرب روی کار آمده بود، خار چشم غربی ها شد و لرزه بر اندام سیاسیون غرب افتاد که گویا رژیم نو پای کشور ما نزدیکی سیاسی و راهبردی با اتحادجماهیر شوروی سابق یا همان دشمن غولآسای غرب داشت. وضع اجتماعی، سیاسی، فراگیری دانش، دراکیت های تحولات جدید و راهکار های جدید در کشور فراخورِ حال لایه های ضخیم طبقاتی در جامعهی کم سواد و بیسواد و عمدتاً عقیدتی تقلیدی نه بودند. ملا های نادان، نیمچه ملا های نادانی از ملاها، نفوذ گسترده و ریشهی عمیق در میان میزدم داشتند و از آنجا که هیچ کدام شان مبانی دینی را غیر از الفبا و پنجکتاب و پنجسوره و کنز نه میدانستند، مردم را هم با همین بیدانشی و نادانی شان مسحور کرده و در گرو گرفته بودند. طبقات حاکم دیگر جامعه مانند زمینداران بزرگ و خانهای مفتخوار و بهرهجو از توانایی های نسل در نسل انسان زحمتکش یا دهاقین کمزمین و بیزمین کشور، بار های سنگینی بودند بردوش همین گروه بزرگ و ناتوان. سودخوری سرمایهداران و مالیه های کمرشکن دولتی همه و همه طبقات محروم جامعه را وا میداشت تا تن به بهرهکشی از توانایی های شان برای آن ظالمان و خونخواران بدهند. رژیم تازه بنا شده پسا شکست ر یم داود با برنامههای جدید عرض وجود کرد. البته که شتابزدهگی های بیموقع رژیم و دست و پا اندازی محروم شده های قدرت در جامعهی به شدت مذهبی، قبیلهیی، خانسالاری و ملاپرستی سبب شدند تا توجه برنامهریزان کهنهکار و آشنا باتاریخ کشور ما را به تکاپو اندازند و در پی ایجاد تقابل ها با رژیم باشند. غرب به خوبی نشانه رفته بود و کافی بود از تبلیغات اسلام در خطر است سود جسته و با اختصاص هزینه های فراوان، نخستین هسته های مخالفت با رژیم را در کونه های مختلف پایهگذاری کنند. غرب در منطقه به یک ژاندارم قوی نیاز داشت تا نیابت آن را در طرح برنامهریزی های مخربانه بر ضد کشور ما رهبری کند. هیچ نیروی مزدوری تواناتر از پاکستان و جنرال ضیاءالحق در منطقه نه بود که بالای آن اعتماد شود. غرب به دلیل این که پاکستان یکی از فرزندان نامشروع بی ازدواج انگلیس بود، به هدایت و مشاورهای انگلیس، پاکستان را پایگاه و گذرگاه عبور برای حمله به کشور ما برگزید. و اینجا بود که سنارهی بخت پاکستان به درخشش آمد و پاکستان سکاندار صلاحیتهای وطن ما شد. برای برنامهگذاری های مهم ویرانگری، یکی از روش ها تبلیغات مستمر در داخل کشور برضد رژیم و بر انگیزی احساسات عقیدتی زیرنام اسلام در خطر است بود و به موجب آن چند تا ملای تحصیل کردهی غربی پیدا شدند و رهبری گویا اقدامات شورشی را به عهده گرفته، در کنار سایر اقدامات خرابکارانه مردم را به گویا مهاجرت برای جهاد تشویق کردند. آن سوی مرز، پاکستان خارزار و بیخبر از تمدن و مدنیت و شهرنشینی به دستور آمریکا و پدر خواندهی انگلیسش و متحدان شان به مرکز تجمع مردم کشور ما به نام مهاجر تبدیل شده و گاو خشک شیری پاکستان به زائیدن شروع کرد. حالا پسا چهل سال مدیریت جنگ کشور ما، پاکستان عقب مانده و دهنشین با ابتداییترین وسایل زیست و زندهگی دارای همهگونه امکانات رفاهیت است و صد همان اندازه کشور ما را به دست مردمان خودمان ویران کرد. پناهندههای کشور ما در پاکستان نه تنها ضرری به پاکستان نه داشت که موجبات رشد، ترقی و تعالی آن کشور را فراهم ساختند. با وجود همهی تلاش ها و امکاناتی که پاکستان برای تخریب کشور ما و نظام حاکم در دههی شصت برای به دست آوردی و کامیابی خرچ کرد، کوچکترین پیروزی راهبردی حتا تصرف یک دهکده را هم نصیب نه شد. آن سوی دگر جنرالان پنجابی بیشتر دور اندیشی برای یکچنین روزی مثل امروز داشتند. یعنی تصرف کشور ما به عنوان سوبهی پنجم. در تحولات دراماتیک و برنامه ریزی شدهی غرب و ای اس ای بود که برنامهی اشغال کامل میهن ما به کمک خاینان داخلی مثل غنی و اتمر و کرزی و عبدالله و سیاف و حکمتیار و گروه های مربوط شان توسط پاکستان رقم خورد و همان شعار ته اټک غواړې- زه مټک غواړم یعنی تو اتک را میخواهی من متک را میخواهم به نفع پاکستان عملی شد. حالا کشور ما عملاً یکی از سوبه های پاکستان است. پنجابی ها در این عمل گو یا اخراج مهاجران از خاک شان دو هدف دارند، یک راندن هر چه پشتون است از خاک شان به سوی دیار ما، توسعهی هژمونی پشتون طلبی در داخل کشور ما برای ختم غایلهی پشتونستانخواهی کاذب پشتون در کشور ما که به نادانی همهی وطن ما را تباه کرد. بخش دیگر از فعالیت های عاجل و اینچنینی پاکستان همانا بسط و گسترش پایدار و بدون تزلزل مارکیت بودن کشور ما توسط پاکستان است. اشغال اراضی بیشتر توسط پشتون ها در سرزمین های شمال و جنوب و غرب کشور و سرعت ساختار کانال قوش تیپه و شاهراه سالنگ و خاموشی شرمگین طالب که خودشان یکی از لشکر های نیابتی حاکم ساخته شدهی پاکستان و پاکستانیالاصل هستند بیانگر آن است که برنامه های بزرگ اشغالگری در راه است تا اکر فردا رژیم طالبان سقوط میکند و کشور ما آزاد میشود، طالب که بودنی نیست ولی این نیروهای جایگزین طالبانی به عنوان نیروی محرک جنگ و ستیز با مردم ما در کنار پشتون کشور ما قرار داشته باشند و آشوب برپا کنند. برای پشتون تمدن و شهرنشینی عار و ننگ است. پشتون غیر ا ازغژید و خیمه و قرائت خاص از اسلام که در خود اسلام هرگز وجو نه دارد، خیال حکمروایی مادامالعمر به کشور ما را دارد. البته پشتون یا افغان باید بداند که حالا قرن نزده نیست و پاکستان و آمریکا نا ابد در حمایت آنان بوده نه میتوانند. مبارزات آزادی خواهانهی غیر پشتون برای رهایی سرزمین های اشغالی ما ادامه خواهد داشت. پیام بهتر به همه پشتون هایی که سوار بر قطارهای موتر ها پاکستان را به قصد تسخیر خاک ما و اسکان یافتن در آن مکان ها ترک میکنند آن است که به پایا بودن در خاک ما دل مه بندید، همانگونه که با موترها میآیید، یا مهمان دایمی در دشت های لیلی های دگر میشوید که بیداری نه دارید یا هم نیمه جان به کشور تان بر خواهید گشت.
نوشتهی محمدعثمان نجیب
Sent from my iPad