ستارۀ افسرده ی که ، دیده فروبست ! مگر چرا
نوشته : لطیف کریمی استالفی .
« این دفتر را به همسر عزیز خود ، فرح جان که شعر و شاعر را بد می بیند ...تقدیم می کنم »
« از مـــرگ اگر هراسی ، دارم فقط همین است
بســیار مـــانده از من اشعـــــــــــار نا سروده » .
« کوهدامنی »
( گرامیداشت از سالگرد وفات زنده یاد بیرنگ کوهدامنی )
سیه روز یازدهم دسمبر 2008 مصادف است با سالگرد مرگ نا بهنگام محمد عاقل بیرنگ کوهدامنی شاعری ارجمند ، وارسته و « هردم شهید » کشورمان که در سال 1330 هجری شمسی در شکردرۀ کوهدامن چشم به جهان گشود و در یازدهم دسمبر 2007 م درغربت سرای لندن از دنیای بیمروت و ما حول بی سخاوتیکه دلتنگش ساخته بود ، چنانچه خود میگفت :
دلم گرفته زدنیا وهرچه هست در او درخت وخانه به خاک و به خون نشست دراو
بعمر 56 سالگی با عالمی از ناامیدی ها و آرزو ها چشم از جهان پوشید .
بیرنگ از همان نخستین اثرش ، « سلام بر شقایق » حضور خود را درفرهنگستان شعر و ادب اعلام کرد ، و تا آخرین دفتر شعر« من ناله می نویسم » از درد و رنج مردمش سرود ، به هیچ آستانی سرخم نکرد ، هیچ شعری مداح گونه نسرود ، شاعر دربار و طالب شهرت نشد ، خود ستایی را نپذیرفت . راستگویی تا جایی در وی نهادینه شد که ، با صداقت بینظیر در دفتر من ناله می نویسم ، نوشت : این دفتر را به همسر عزیز خود ، فرح جان که شعر و شاعر را بد می بیند ... تقدیم می کنم .
اشعار بیرنگ آمیخته با غمی عمیق است ، هرگاه ژرفتر بنگریم بلا فاصله بدرد های خصوصی و اسرار افسرده گی او ، که مرگ را در قبال داشت وهنوز هم در سینه ها پنهان است آشنا می شویم .
چنانکه خود گوید :
« درهر قدم به شانه کشم بار مرگ خود
با این صلیب سرخ ، مسیحای ثـانی ام
مرگ و دیار دوزخ و آن گـرز آتشیـن
صد بار بهتر است ، ازین زندگانی ام »
و یا :
حاجت به دوزخ دگری نیست داده یی
این جـا ، درین جهـنم دنیا ، سـزای ما
در جای دیگری گوید :
درد پـرنـده را چـه کـسی شـرح می کنــد
نی برگ و نی درخت و نه گرمای لانه ای
بیرنگ مردی از طبقۀ محروم و درویش مشرب بود ، زندگی بسیار ساده و بدون مظاهر مادی را می پسندید ، به مادیات دنیا علاقه نداشت ، با مشکلات اقتصادی همیشه در گیر بود و هیچگاهی بخاطر بدست آوردن زرق و برق دنیا تلاش نکرد ، او را زندگی فقیرانه و مشقت بار از شکردره به بلخش کشاند وبدوکان بقالی پدر نشست ، واز همان دوکان بقالی تا استاد ی دانشگاه رسید .
سرانجام مصائب استخوانسوز کشور، به تاجیکستان و بعداً به لندنش آورد ، کشمکشهای روحی و روانی ، در کنج انزاوی غربت دلتنگ لندن ، به « میخانه پناه از همه آفات » بُرد .
تا جائیکه میگفت :
« صبحم اگر شراب ندادی شبانه ده
ما را نجات از غم تلخ زمانه ده » .
با بیرنگ سفری از هالند تا مونشن داشتم ، در طول راه وی را غرق رویأ های نا تمام ، و شکسته دلش یافتم ، اندوه بر سیمایش پیدا بود ، ناگهان متوجه شدم که دودی از پطلونش بلند شد ، آنقدر درعالم خیالات غرق بود که ، آتش سیگار پطلونش را سوخته ، مگربیخبربود ، وقتی متوجه شد پطلونش سوخته ، با لحن درد آلودی گفت : این یگانه دریشی من بود . پرسیدم استاد ! علت این همه پریشانی ، و تشویش شما چیست ؟ در پاسخ گفت :
دانی تو عمق دریا ؟ من آنچنان عمیقم
یاد خدا ندانم ، در خود چنان غریقم ...
بالله که خود ندانم ، آن به که تو نپرسی
از دین مذهب من ، از راه و از طریقم .
و اضافه نمود : هیچ نوع وسواسی ندارم ، بلکه مرا مجبور به وسوسه می سازند . با درد و الم که او رفت ، اما خاطرۀ سعادت این سفروهمنشینی با چنین دوست مخلص تا واپسین روزهای حیات از صفحۀ خاطراتم نخواهد رفت .
برای شناخت شخصیت شادروان « بیرنگ » که تا چه حدی ، حتا در میان مرگ و زندگی ، با همه کسالت وبیماری هایی که داشت به مقام والای انسانیت ، مردم ووطنش عشق می ورزید ، و دست از سرودن ناله ها و آلام مردمش نکشید . میتوان این پیام ها ی انسانی را ازلابلای اشعار لا یزالی اش جستجو کنیم .
وی می سراید :
« در شهر کائنات غریبانه زیستم
ای آفریدگار! بگویم : که کیستم ...
از باد ، ناله سر زدو از سنگها شرار
از بس بیاد مردم و میهن گریستم » .
ویا :
شب تاریک و سنگستان و منزل دور و من خسته
به رویم روزن امـــید فـــــــــردا ، تا خدا ، بسته
من آواز رهایی را ، نمی دانم چـــــسان خوانم ؟
قفـــس از آهن و خنجر ، لبم خونین ، پرم بسته
اذانی را که میـــخواهم کنم از بر ، نمــــی خیزد
ازین مسجـــــــد ، ازین گنبد ، از آن بالای گلدسته ...
نه همگامی درین وادی ، نه همراهی درین جنگل
ســــر راهــــــم بهر سنگر ، هزاران دیو بنشسته
چه هنـــــگامی بتابد آن طـــــــــلوع سرخ آزادی
دراین خانه ، درین وادی ، درین بازارو این رسته
اشعار کوهدامنی دلچسپ ، زیبا ، ساده ، روان ، پُر احساس ، دردناک و عاری از پیچید ه گیست ، برای هر خواننده سهل الهضم میباشد و سالها در ذهن انسان باقی میماند . سروده ها ی بیرنگ ، یاقوت گونه دربین بسیاری از اشعار شعرای معاصر ما می درخشد .
نکتۀ قابل یاددهانی اینست که ، وجود کوهدامنی مثل « لورکا » شاعر مردمی اسپانیوی برای عده ای از تاریک اندیشان ، حق نا شناسان ، فرهنگ ستیزان و آنانیکه بر درخشش آن حسادت می ورزیدند ، تحمل نا پذیر بود ، در اولین روز هائیکه هنوزغبار خاک سیاه چهرۀ نازنینش را نپوشانیده بود ، و پیش از آنکه او را بشناسند ، در مذمت شخصیت بیضرر ، متواضع ، صمیمی و مهربانش پرداختند . آری ... دوستانی که شاید از ماهیت شعر آگاه نیستند ، با عتاب و شتاب نوشتند « در حق شعر ظلم می شود » ، دیگری که خود را « شبتاب » گفت ، ایکاش شب می نامید ، چیز چیز های که دل خودش را خوش ساخته ، روی کاغذ سفید را سیاه کرد .
به یقین میتوان گفت : انسانها از لغزش بر کنار نمی ماند ، شاید شاعر ارجمند ما گاهی لغزیده باشند ، اما بگفتۀ خودشان که در جواب پیام زن نگاشته اند : « یک شاعر و نویسنده شاید از رهگذر شخصیت اجتماعی معیوب باشد اما کاری درخشان در زمینه ی فرهنگی ارائه داده باشد ، چگونه می شود هر دو را نفی کرد » .
ایکاش عمر مجالش می داد ، تا خود میگفت که ، من سبز ترین سالیان عمر خود را برای آموزش تو سپری کردم ، تا حاصل شیرینت ببرم ، دردا که تلخ برآمد .
رنج بیحد و حصرحرم و محیط لندن ، برای بیرنگ تنگ و خفقان آور شده بود ، دیگر بهانه ای برای زیستن نداشت ، گرچه آخرین حرف و آخرین شعرش را نگفته رفت !! .
چنانچه خود سروده :
کیست در روی زمین این همه تنها که منم
تا خــدا فاصله ی نیست ، از اینجا که منم
ســر سودا زده امـروز مـرا خـواهـد کشت
ایـن همــه در غــم نـا آمــده فــردا که منـم .
در اخیر ، با تجلیل از شخصیت این بزرگوار و سالگرد در گذشت نابهنگام وی ، با قلم سوگوار خویش از فرزندان راستین و ادب شناس سرزمین شاعر پرور خراسان زمین ، بالاخص از آقایان ، داکترم. زیار ، داکتر ناظمی ، آقای تکور ، بشیر عزیزی ، سیاوش کسرایی ، عبدالجبار آریایی ، دکتر اسدالله حبیب ، گل آقا رحیمی ، نور الحق نسیمی ، فضل الرحیم رحیم ، هارو ن یوسفی ، عارف پژمان ، منصور سائل شباهنگ ، رازق روئین ، دستگیر نایل ، احمد بشیر دژم ، سراج الدین ادیب ، انجینیر حفیظ الله حازم ، آقای فقیری ، غوث الدین میر ، جناب میرزایی ، آقای شهر ستانی ، کریم میثاق و یکتعداد مسوولین سایت های انترنتی که با نوشتن تسلیت نامه ها سروده ها ، در بزرگ داشت مقام آن ارجمند با رعایت حق حرمت ، دین خود را ادأ کرده اند ، سپاس فراوان نمایم و از خدای منان استدعا میکنم تا جایگاه آنمرحومی را بهشت برین و برای دوستان و هواخواهان بیرنگ کوهدامنی صبر جمیل و عمر دراز با سر فرازی عنایت بفرماید.
بااحترام .