عبدالواحد سیدی
چرا تعارض بین
دو زبان فارسی دری و پشتو؟
اما چیزی را که من در یافته های شخصی ام از تجربه عمرم آموخته ام این است که دو زبان فارسی و پشتو از مدتهای قبل در مجاورت هم در سرزمین های آبائی ما آریانا =(یا بقول تاریخ قبل از اسلام،( ایران) که بعداً در زمان استیلای اعراب قسمت های غربی به فارس و قسمت های شرقی آن به خراسان=(افغانستان) معروف گردید که در اکثر قسمت های کشور ما هر دو زبان با سایر لهجه ها و گویش های محلی که همه یا از خانواده (هندو آریا) و یا هم از خانواده (تخاری کوشانی) که مادر دری موجوده است (عبدالحی حبیبی) وجود داشته و مردم به آن تکلم می کرده اند که این زبانها مخصوصاً زبانهای فارسی دری وپشتو بدون اینکه یکی با دیگری در تضاد وسگالش قرار داشته باشند با هم در تعاطی کامل بسر می بردند .اما جای افسوس در این است که دست های نامرئی و مرئی این هر دو زبان را سیاسی ساختند و از آنها مانند حربه(تبربرا) در قطع کردن درخت دوستی و از بین بردن وحدت و یکپارچگی ملت ما استفاده کردند به قسمیکه در سرتاسر کشور اعم از جوانان و نسل های سرگردان در شرق و غرب و خارج از کشور به اضافه روشنفکران وطن وحتی مردمان عادی و بدون فم سیاسی نیز موجودیت این دو زبان که هر دوی آن در کشورما در محاورات و همخانگی گویش ها و نگارش مورد استفاده و مطرح بوده است که آنرامورد تنش های خونین قرار داده اند. به این ترتیب معرفت های انسانی و حقایق نسبی ایکه در مورد این دو زبان موجود بوده است همه را باژگون و وارونه نشان داده اند همان زبانی که در گذشته مایه رفاقت ها و خویشاوندی بود امروز به دوست ستیزی و چالش های همه جا گیر تبدیل شده است. زبانی که پادشاهان پشتون تبار سدوزایی چون احمد شاه ابدالی به آن تکلم میکرد و فرمانهای خود را یکسره به آن می نوشت و تیمورشاه درانی پسر او شاعر وارسته ای بود که تمام دیوان اشعارش مشحون از نظم ناب فارسی دری است و در فرمانهایش خود را پادشاه خراسان مینامید و بخاطر محافظت خود لشکری از قزلباشها و بیات[1] را که احفاد آنها تا هنوز در افغانستان زندگی دارند در ساخلوی خود داشت (افغانستان در مسیر تاریخ ، میر غلام محمدغبار) ( تاریخ احمد، قلمی یایگانی شده درکتابخانه دجیتالی هندوستان ، تصنیف منشی عبدالکریم ، سنه 1266 هجری چاپ سنگی در سلطان المطابع هندوستان). چنانچه در مورد بتخت نشستن احمد شاه ابدالی در صفحه پنج از همین کتاب او این طور ذکر شده است (در بیان جلوس فرمودن احمد شاه ابدالی بر سریر جهانبانی خراسان) حال فکر کرده میتوانید که احمد شاه درانی تا کدام اندازه سعه صدر وسعت نظر در باره تشکیل دولتش داشته است که هر گز آن را منوط و مربوط به کدام لسان و یا قوم خاصی نمیدانست.
در حالیکه اگر به اصل کیفیت نگاه کنیم زبان خود صرفاً یک وسیله ایست که توسط آن انسانها همدگرشان را می شناسند و با هم تعاطی و تفهیم میکنند . باید اذعان داشت که این حربه خطرناک و نا پاک از دهه سوم قرن بیستم از اثر حرکات و کنش های دولت مردان عصر نادر شاه وادامه آن تا دوران پادشاهی محمد ظاهر و عم وی سردار محمد هاشم خان و تقابل ناهنجار امرای نالایق و کار گزاران پر عقده در کشور با مردمان این وطن آغاز شده است . باید اذعان داشت که این نا هم آوائی و نا همگونی بین گویندگان این دو زبان پشتو و دری در طول سی سال نا آرامی های اخیر همواره محل تقاطع تنش های خونین بومی گردیده و محل تقاطع این تنش ها خطوط قرمز را در وطن ایجاد و همین اکنون نیز جنگ های مدهشی در کران تا کران کشور وجود دارد که جانهای عزیزان ما را می گیرد که در نتیجه باور های اصیل مردمی را در مورد با هم زیستن و آشتی از بین برده است . در حالی که در طول ازمنه تاریخی زبان یگانه وسیله تقارب بین افراد بشر بوده و مردم ما به همکاری همین زبانها با دشمنان ستیزه گر جنگیده و وجود آنها را از سرزمین های خود طرد کرده و نتیجتا تمدنهای عظیمی را به یاد گار گذاشته اند. ولی این راهی که در کشور ما گذاشته شده است و مخصوصاً طبقات متمدن و دانش ورز این کشورنیز به این مرض لاعلاج گرفتار هستند . در حالیکه این درست خواهد بود تا ما منبعد هر دو زبان و سایر زبانهائی که در کشور ما وجود دارند را منحیث گنجینه های گرانبهای تاریخی وملی حمایت و حفظ کنیم و از آنها در تقابل به نزدیکی اقوامی که به این گویش ها سخن می زنند بصلح و آشتی بطلبیم. و هدف ورزی من در این پژوهش دامنه دار(باز شناسی افغانستان) این است تا از روی واقعیات تاریخی حقایق را از شایعات تفکیک دهیم و اقوامی را که در کشور زیر یک پرچم زندگی میکنند با پیشینه های تاریخی آن بشناسیم و بهمین سبب بود که در طلیعه این پژوهش نام «باز شناسی افغانستان » را به این اثر پژوهشی گذاشتم و بدون وقفه حتی در حالات درماندگی به این راه ادامه دادم تا ملت ما بفهمند که کی هستند ؟ و در کجا زندگی میکنند؟ و چه موقعیتی در جهان امروزی دارند؟
بنا بفرموده ملک ستیز یکی از اشخاص دانشورز کشور که همواره مسایل و رویدا های کشور را جسورانه دنبال کرده اند مدعی است که سیر تکامل اجتماعات بشری بما آموخته است که دور نما، دانش، و ارزش ، سه عنصر مهم برای رسیدن به هر هدفی بشمار میرود . ما هر سه عنصر اساسی دور نما ودانش و ارزش را که در راه تعالی جامعه انسانها ضروری میباشد، بفراموشی سپرده ایم ، غافل از اینکه ما در یک کشتی ای سوار هستیم که قطب نما یا جهت سنج آن را گم کرده ایم و از روی نفهمی هر روز با این کشتی بدون بادبان و جهت سنج به ساحات موج خیز و شکننده می رانیم و بقول مولانای بزرگ ( ما که کورانه عصا ها می زنیم لاجرم قندیلها را بشکنیم)
امید واریم بزودی زود مردم ما متوجه این دامهای شید و فریب شوند وفاصله های که بین اقوام و خانوار های ما در خانواده بزرگ افغانستان ایجاد شده است باهضم قوی دانش وافر و تقوی با عزم افق دید ما را روشن گرداند.تا باشد که دیموکراسی به عنوان روش قبول شده ، در ذهنیت های مردم راه پیدا کند که «در نتیجه حاکمیت قانون ، اقتدار و مشروعیت از دست رفته مردم را به بارز ترین شیوه بارور تر گرداند.»2