اسکان کوچی ها تحول مثبت درتوسعه ی اجتماعی
نويسنده: هادی ميران
کوچی وکوچیگری درافغانستان، به عنوان یک پدیده ی سیاسی ـ اجتماعی، ریشه درسیاست ورفتار اتنیک محور حاکمیت های گذشته دارد که ازآن به عنوان یک راهبرد سیاسی برای تامین منافع حاکمیت بهره جسته اند. کوچیهای افغانستان که آماردقیق جمعیت آن مشخص نیست کتله های ازاقوام پشتون تبار اند که خواستگاه اصلی آنها نوار مرز جنوب وجنوب شرق افغانستان می باشد که زمستانهارا درآنسوی مرز میگذرانند. این کتله های قومی برای اولین بار توسط امیر عبدالرحمن به عنوان یک راهبرد سیاسی و وسیله فشار برا سرکوب مخالفین مورد استفاده قرار گرفت که در امتداد همین سیاست، ازنوار مرز جنوب وجنوب شرق، به نواحی مرکز وشمال گسیل داشته شدند. این استراتژی اگر چه در کوتاه مدت به نیازمندیهای حاکمیت پاسخ گفت اما در درازمدت، به یک بحران سیاسی ـ اجتماعی مبدل گردید که درگام نخست خود کوچیها قربانیان این بحران شمرده میشود. اما حاکمیت های خاندانی به دلیل منافع سیاسی که درتشدید وتمدید بحران های اجتماعی قابل حصول وتامین بود، ازکنار این پدیده بی تفاوت گذشتند و کوچیها هم به دلیل محرومیت وفقر فرهنگی تاهنوز نتوانسته اند که به فرهنگ زندگی ثابت و گزاره های همزیستی مسالمت آمیز، عادت نمایند.
باتوجه به طول وعرض بحرانهای نفس گیر و ساختار قومی وقبیلوی جامعه ی افغانستان، کوچیگری به عنوان یک پدیده چندپهلو، درآفرینش وتمدید بسیاری ازبحرانهای سیاسی ـ اجتماعی سهم برجسته داشته است. تمدید این پدیده باماهیت قبیلوی قبل ازهمه چیز یک کتله ی قومی را که همان خودکوچیها باشد از فواید آموزش وزندگی مدرن اجتماعی محروم نگهداشته است و دریک چشم انداز کلی تر بحران اجتماعی رادراین جامعه ی قومی پیچیده تر کرده است. استکاک منافع، تمدید وتشدید معضلات اجتماعی و به چالش کشیدن نظم وامنیت که فرایند حضور این پدیده درمناطق غیر متعارف می باشد، مسیر توسعه ی اجتماعی و روند بی ثبات همزیستی مسالمت آمیز را باموانع جدی مواجه ساخته است. باتوجه به اهمیت ثبات درزندگی اجتماعی و اهمیت تعامل نمادین فرهنگهای متفاوت دردنیای معاصر، کوچیگری و چادر نشینی به عنوان یک آموزه فرهنگی، ازیک طرف عمق و پنهای عقب افتادگی را دریک جامعه دراکران می گذارد وازطرف دیگر خیلی ازبحرانهای نفس گیر را بسترسازی می نماید. اما متاسفانه به دلیل علایق وتعصب مفرط قومی درجامعه پشتون، عوامل ودلایل این عقب افتادگی که ریشه درسیاست ورفتار حاکمیت دارد، همواره از انظار پنهان نگهداشته شده وکسی هم تاهنوز با دید عقلانی به آن نپرداخته است.
تصور غالب این است، حوادث ورخدادهای خونینی که ازبستر حاکمیت هدایت وتمویل گردیده اند درواقع اساس بسیاری از بحران های ممتد را درعرصه های متفاوت زندگی پی ریخته که قربانیان آن تمام مردم این سرزمین بوده است. حاکمیت های مستبد سیاسی که خاستگاه پشتونی داشته اند، قبل ازهمه چیز بااستفاده از تهیج عصبیت های قومی، کوچیها را به عنوان وسیله ی تامین منافع حاکمیت به کاربرده اند بدون اینکه هیچ تغیر وتحولی مثبتی را در زندگی اجتماعی وانگاره های سنتی آنها وارد نمایند. فرایند این سیاست بحران آفرین ازیک طرف روند تکامل وتحول را درجامعه پشتون مسدود کرده وازطرف دیگر سازه های همزیستی مسالمت آمیز واعتماد ملی را درسطح ملی به چالش کشیده است. این بحران چنان درعمق باور و هنجارهای رفتاری مردم ریشه گسترانیده که نتایج تلخ آن را نسل های بعدی نیز تجربه خواهند کرد. متاسفانه قضاوت و انگاره های ذهنی درجامعه پشتون چنان باتعصب قومی عجین گردیده است که کمتر کسی حاضر میشود به جنایت امیر عبدالرحمن وخیانت های سایر حکام مصیبت گستر پشتون اعتراف نماید. اما واقعیت این است جامعه پشتون نیز قربانیان سیاست ومنافع حاکمیت بوده اند که میراث آنها مصیبت های تلخ، ترویج ونهادمند ساختن عصبیت های قومی و فقر وبی سوادی دراین جامعه میباشد. پدیده کوچیگری وچادر نشینی یکی از نمادهای مظالم حاکمیت درحق این جامعه میباشد که هنوز هم ازآنها به عنوان وسیله سیاسی بهره جسته میشود.
روشنفکران جامعه ی پشتون به دلیل پرورش دربستر عصبیت وانگاره های قومی کمتر به سیاست های مصیبت گستر حاکمیت های گذشته وفراترازآن به وخامت وضعیت موجود وفاجعه ی ناشی ازآن متوجه میشوند. همین که کرزی و احمد زی و احدی و فاروق وردک زندگی لوکس واندوخته های دالری دارند، خوشحالیهایش راکسانی دیگر درمشرقی ودرجنوبی اتن می نمایند مثلی که یک هزاره ی گرسنه دربامیان، ازثروت وموقعیت کریم خلیلی لذت می برد. اما کمتر کسانی متوجه میشوند که تمرکز بحران درجنوب، ترویج اسلام رادیکال در میان قبایل پشتون، مسدود شدن نهادهای آموزشی وترویج وتمدید و تشدید خشونت درمناطق جنوب چه پیامدهای تلخی را می تواند درسرنوشت آینده ای این جامعه تحمیل نماید. متاسفانه به دلیل عصبیت، قضاوت ونگرش قومی درافغانستان، کمتر کسی پیدا میشود که بحران موجود را فراترازدید وانگاره های قومی تحلیل نمایند. وبه همین دلیل کمتر کسی به این واقعیت تن درمیدهد که انکشاف مثبت وفقر زدایی در مناطق هزاره نشین، می تواند درهلمند هم تاثیر مثبت داشته باشد ویابرعکس.
نگارنده به عنوان کارشناس مسایل اجتماعی معتقد است که عصبیت های مفرط قومی وانگاره های متاثر ازداده های سنت و باورهای قومی روند توسعه وتحول مثبت را درا فغانستان به چالش کشیده است که جامعه پشتون به رغم داشتن امتیاز بیشتر و سهم اول درقدرت نیز قربانی این روند می باشد. ترویج وتحکیم نظام شهروندی بانگرش انسان محور و نهادتمند ساختن آن درالگوهای رفتاری مردم، تقسیم عادلانه ی قدرت وثروت بامعیارهای شهروندی تنها گزینه ی ممکن دانسته میشوندکه می توانند انگاره های قومی وذهنیت قبایلی را به گرایش وباور ملی وفراقومی تبدیل نمایند. مردم افغانستان فطرتا ازهمگریز وباهم ستیز نیستند. عصبیت های قومی وتفرق اجتماعی پدیده های اند که ازبسترحاکمیت و باامکانات دولتی ترویج وبستر سازی شده اند که ترویج کوچیگری یکی ازنمادهای این واقعیت دانسته میشود.
باتوجه به آنچه که اشاره رفت، حکم حامد کرزی برای اسکان کوچیها به رغم ابهاماتی که درآن وجود دارد، قبل ازهمه چیز یک اقدام مثبت برای حل پاره ای از یک بحران ممتد دانسته میشود وفراتر ازآن یک خدمت بزرگ برای جامعه ی کوچی ودرنهایت یک تحول مثبت درجامعه ی پشتون تلقی میگردد. همانگونه که اشاره رفت، کوچیها همواره توسط حاکمیت به عنوان یک وسیله ی بازی کاربرد داشته است که خود نیز قربانیان این بازی بوده اند. کوچیها به عنوان یک واقعیت اجتماعی درجامعه ی افغانستان ازنظر سواد ورشدفکری محرومترین قشر این جامعه را شکل می بخشند که اسکان وزندگی ثابت امکان تعلیم وتربیت را برای فرزندان آنها فراهم می نماید وفراتر ازآن انها را به عنوان یک کتله جدا افتاده ازدیگران وارد تعاملات گسترده تر اجتماعی می نماید. بعضی ها تصورمی نمایند که آقای کرزی با صدور این حکم برای هزاره ها محبت کرده است که درمعرض هجوم کوچیها قرارگرفته اند. اما این نکته فراموش میشود که دولت مکلف وملزم به تامین امینت است و فراتر ازآن، واقعیت این است که این حکم قبل ازاینکه به نفع هزاره ها باشد، به سرگردانی وزندگی چادرنشینی کوچیها نقطه ی پایان می گذارد، شرایط وگزاره های یک زندگی بهتر برای آنها فراهم میشود ودرنهایت درتوسعه ای اجتماعی سهیم میگردند.
آقای کرزی با این کار ورفتار منطقی دراجرای این حکم میتواند خدامات ارزنده و ماندگاری را ثبت تاریخ وخاطره های مردم نموده و جایگاه بهتروخوبتری را درقضاوت وافکار عموی برای خود فراهم نماید. همانگونه که امان الله خان با لغو حکم بردگی هزاره ها به نیکی یاد میشود کرزی هم می تواند با اعمال صداقت دراین حکم کسب افتخار نماید. اما نباید فراموش کرد که اجرای این حکم نیزمیتواند تنش آفرین باشد اگر واقعیت های اجتماعی درآن لحاظ نشود. درواقع این درجه ی صداقت و حسن نیت آقای کرزی نسبت به مردم و منافع افغانستان است که سرنوشت ونحواجرای این فرمان را تعریف وتعیین می نماید. نگرانی که قبل ازهمه چیز این طرح را درپرده ی ابهام می پیچد این است که تلاشهای حاکمیت هیچ گاهی از دایره علایق ومنافع شخص پا فراتر نگذاشته است. اما مردم ساده انگار همواره لبخند استبداد را اتن گرفته اند بدون اینکه هیچ گرهی از معضلات زندگی مردم کشوده شود ویا تغیر وتحول مثبت درزندگی آنها وارد گردد. همین که کرزی واحمد زی و پوپل زی برمسند قدرت باشند، کوچیها ی مظلوم دردشتهای ناهور اتن می گیرند بدون اینکه بدانند خود قربانیان منافع حاکمیت بوده اند وهنوز هم به عنوان کارتهای بازی مورد بهره داری قرارمیگیرند.
مشکل اصلی دراین جا است که عصبیت های قومی چنان پرده های ی ضخیم را درپشت چشمان مردم آویخته اند که مردم به دلیل علایق وتعصب مفرط قومی ازقاتلین پدر و تاراجگران عزت شان تقدیر وتجلیل می نمایند بدون اینکه متوجه شوند که پرداخت های ذهنی و فرایند اعمال آنها برای این مردم بستر سیاه بختی فراهم کرده است. عمق وپنهای این واقعیت را وقتی می توان به سنجش گرفت که تسلسل استبداد تقدیس میگردد، ظاهر شاه بابای ملت میشود، داودخان قهرمان ملی میشود وستم سوزیهای استبداد افتخار ملی دانسته میشود. باچنین نگرش وپرداخت ذهنی، توسعه وتحول مثبت اجتماعی، وفاق ملی، تجلی وتبلور ارزشهای شهروندی از شعار در الگوهای رفتاری، مثل رویاهای عاشقانه دست نیافتنی میگردد.