افغان موج   

جوانان وروند توسعه سیاسی افغانستان در نیمه دوم قرن بیستم

  در اویل  دهه 1950 داود خان پسر عموی  محمد ظاهر شاه  به  مقام  صدارت رسید. این دوره که مدت آن ده سال است دوره انکشاف اقتصادی و سیاسی قلمداد شده است. در همین دوره فضای نسبتا باز سیاسی در کشور حکمفرما بود. داود خان درراس برنامه های انکشافی اش توسعه دانشگاه کابل، مکاتب، رادیو، شبکه های مخابرات، و تمدید سرکها بذل مساعی به خرچ داد.

در همین دوره جوانان توانستند که به آینده سیاسی کشور فکر نموده و آزادانه در گروه ها و حلقه های سیاسی گرد هم آیند.و از همین جمله می توان رهبران بعدی که در راس دولت ها و حکومت ها قرار گرفتند را یاد کرد. البته اندیشه این قشر جوانان روشنفکر نماینده فهم سیاسی یک فیصدی کوچک از کل طبقه جوان افغانستان بود که بار تمام مشکلات اقتصادی کشور را به دوش داشتند. چیزی کمتر از یک فیصد جوانان آن هم در پایتخت از نعمت سواد برخوردار بودند.

دراین وقت احزاب مترقی تازه به فعالیت آغاز کرده بودند که مرام آنان عمد تا حفظ تمامیت ارضی، حفظ استقلال، شاهی مشروطه، حفظ اساسات دین مبین اسلام، بیطرفی در مسایل بین المللی، تنویر افکار و توسعه معارف افغانستان بود. .بر علاوه حلقه ها و تشکیلاتی هم موجود بود که دارای مرام واهداف سلیقه ای مربوط  به خود بودند. لازم به یاد آوری است که بر خلاف دوره صدارت هاشم خان و شاه محمود خان، درین دوره فعالیت های از این قبیل از طرف حکومت تحمل میشد.

داکتر عبدالرحمن خان محمودی، فیض محمدخان انگار، میر غلام محمد غبار، میر محمد صدیق خان فرهنگ ،غلام سرو خان جویا، محمد نعیم خان شایان، خالمحمد خان خسته و اشخاص دیگری ظاهرا از تصفیه های سیاسی هاشم خان و برادرش سردار شاه محمود خان باز مانده و در تاسیس احزاب سیاسی چون ویش زلمیان ، خلق ،اتحاد، و حزب وطن همت گماشتند.

دولت و حکومت وقت مراقب تمام فعالیت های اعضای آن بوده و در موقع لازم از اذیت و آزار اعضای فعال آن کوتاهی نمیکرد. اما با همه این سرکوب ها در سال 1951 در اذهان نسل تعلیم یافته و جوانان کشور افکار سیاسی به خاطر اعتلای کشور رشد نموده بود.

هر قدر که معارف رشد می کرد به همان اندازه افکار ملی و مترقی بسط و توسعه می یافت. .چنانکه در همین آوان نخستین اتحادیه محصلان در دانشگاه کابل شکل گرفت. .این اتحادیه که غالبا تمام جوانان مکاتب دانشگاه و همچنان اساتید آنان طرفدار آن بودند دیری نپایید و بزودی منحل وتعداد زیادی از محصلین واساتید آن یا طرد وظیفه ویا راهی سلول های زندان شدند. وقتی در سال 1950 فعالیت اتحادیه جوانان لغو گردید حد اقل کتله عظیمی ازین جوانان در گروه ها و حلقه های سیاسی شامل و یا خوشبین شده بودند.

خود شخص محمد داود که از خاندان شاهی بود به گروهی ارتباط داشت که دارای اندیشه های ناسیونالستی و ضدارتجاعی بودند وآرزو داشتد که افغانستان را.در شاهراه ترقی و انکشاف سوق دهند و با آنکه اکثرا مورد تردید اطرافیان ظاهرشاه قرار می گرفتند.

جنگ دوم جهانی تاثیرات نا مطبوع را در سیستم اقتصادی جهان و از آن جمله افغانستان به جا گذاشته بود وبنا بر آن در صورت باز نگذاشتن فضای سیاسی بدون تردید توده های مردم بیاری روشنفکران دولت را بی درد سر نمیگذاشتند. .وظیفه داود خان طی ده سال صدارت آن، آوردن دیموکراسی و فضای باز سیاسی بود که بعضی آنرا دمکراسی قلابی و بعضی هم آنرا دیموکراسی شاهی میگفتند ( افغانستان در مسیر تاریخ_جلد دوم ) وازینکه افغانستان در جرگه جهانی ملل داخل میشد ناگزیر باید با قوانین حقوق بین المل همنوا گردیده و به حقوق بشر احترام میگذاشت. هکذا دوره محمد داود با ریفورم های اقتصادی وسیاسی شروع شد وپس از دوره امان ا لله خان وبعد از گذشت سه دهه نهضت نسوان دوباره احیا گردید. البته این نهضت در بر گیرنده پنجاه فیصد از نسل جوان دختران در آینده سیاسی افغانستان به حساب آمد.

بصورت عموم دهه پنجاه وشصت برای نسل جوان رشد سیاسی را به ارمغان آورد ودر دهه شصت احزاب سیاسی تشکیل وعده ای از جوانان در صفوف آن جذب شدند. .برای اولین بار در تاریخ کشور افکار انقلابی مارکسیستی و لنینستی از طریق حزب دیموکراتیک خلق بین جوانان تبلیغ و ترویج میگردید.

درسال 1964 زمانیکه پارلمان دولت شاهی وقت برای کابینه صدراعظم موظف رای اعتماد میداد جوانان دانشگاه  کابل  بخاطر استماع جریان رای گیری به طرف پارلمان ( ولسی جرگه ) راه پیمایی نمودند که بعدا این روز به سوم عقرب مثمی گردید. البته درین حادثه یکی از جوانان دانشگاه کابل گشته عده ای زخمی  و تعداد  زیادی از محصلین و روشنفکران  بازداشت  شدند

کابینه محمد یوسف که شخص تحصیل کرده و روشنفکر بود، زیر فشار مستعفی ومحمد هاشم میوندوال درآن سال جای آنرا اشغال کرد. او یکی از تحصیلکرده های ایالات متحده امریکا و یک تکنوکرات ورزیده به حساب میآمد. در نخستین روز های حکومت خود میوندوال به دانشکاه کابل رفته و به جوانان  وعده  ریفورم و همچنان وعده تعقیب و به محاکمه کشاندن عوامل سوم عقرب را نوید داد. به این ترتیب تا اندازه ای جو تنش را کم کرد.

در همین وقت نخستین احزاب سیاسی بنیانگذاری شده بود. .گر چه دولت رسما اجازه  فعالیت به این احزاب نداده بود .اما فعالیت مخفی برای جلب وجذب جوانان همچنان ادامه داشت و دو حزب عمدتا راه  را برای جلب و جذب در میان مکاتب و دانشگاه کابل باز کرده بودند.

از جمله این احزاب، طرفدار ترند روسیه شوروی؛ حزب دیموکراتیک خلق به رهبری نورمحمد تره کی حزب، دیموکراتیک نوین به رهبری رحیم محمودی و طرفدار ترند چین مایووست، جوانان مسلمان به رهبری عبدالرحیم نیازی طرفدار به اصطلاح اسلام و وهابی های عربستان سعودی و احزاب کوچکتری بنام های افغان ملت، صدای عوام و ملت هسته گذاری شده بودند. در میان این همه جریان ها و احزاب ارگان های نشراتی خلق وبعدا پرچم ، شعله جاوید، صدای عوام، گهیز ومساوات بین جوانان دست  به دست میگشت و اندیشه های مترقی  را به آنان میآ موخت.

از رهبران حزب خلق اشخاص مشهوری چون نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، حفیظ الله امین، سلطانعلی کشتمند، نورمحمد نور، بارق شفبعی، کریم میثاق و سلیمان لایق در کمیته مرکزی حزب جای داشتند و در حلقه های آن جوانان داشگاه کابل و مکاتب شهر به تبلیغ ادامه میدادند.       نجیب الله، خلیل زمر، وکیل احمد از جمله جوانان دانشکاه بودند که در تظاهرات در مقام رهبری قرار میگرفتند.

درسال 1968 از جمله راهبران شعله جاوید، رحیم محمودی فرزند داکتر عبدالرحمن محمودی ، اکرم علی وصادق علی یاری، عینعلی بنیاد، قاسم واهب، واصف باختری، انجینیر عثمان مشهور به لندی بودند.اما در دانشکاه کابل جوانانی چون عبدالاالله رستاخبز، احمدشاه محمودی، داکتر فیض، رازق رویین، حیدر لهیب، سیدال سخندان و عده دیگر در راس رهبری تظاهرات قرار داشتند.

در صف جوانان مسلمان، برعلاوه عبدالرحیم نیازی، گلبدین حکمتیاروسیف الدین پسر کاکایش، محمد عمر بدخشی، حبیب الرحمان ، عبدالکریم مشهور به کوپک دانش آموز دانشکده طب و عده دیگری فعالیت میکردند. احمدشاه مسعود در آنزمان ها شحصیت مشهوری نبود. این گروه دارای ارگان نشراتی خاصی نبودند و تنها جریده گهیز ناشر اندیشه های مذهبی بود که گفته میشد با سرمایه عربستان و کمک ولید حقوقی، موسی شفیق و چند تن از اعضای پارلمان چون مولوی محمد نبی انتشار می یافت. در سال 1972 گرداننده این جریده  منهاج الدین گهیز در خانه اش ترور شد.

در جریان تظاهرات جوانان از هر حزب سخنرانی و زیادتر بهم دیگر تاخت و تاز میکردند. خلق و پرچم که دارای اندیشه ای یکسان و از اتحاد شوروی حمایت میکردند، همیشه با شعله جاوید درگیر بود و جوانان انتقادات ایدولوژیک خود را در محیط دانشگاه طرح نموده و آنرا تربیون تبلیغات سیاسی ساخته بودند.

سال های 1972 الا 1973 سال های پر از آشوب و تظاهرات بود. در جریان این سال ها متعلمین دارلمعلمین کابل اعتصاب سه ماهه  به راه انداختند. که مورد هجوم نیروی پولیس ضربه قرار گرفته و در جریان آن یکی از متعلمین لیسه ابن سینا بنام محمد اصیل کشته شد . متعاقبا دانشگاه کابل به تظاهرات شامل شده وزیر فشار روز افزون، دکتور ظاهر صدراعظم وقت مجبور به استعفا گردید. محمد موسی شفیق به دنبال داکتر ظاهر صدراعظم انتصاب و رای اعتماد گرفت . در همین آوان مبارزات حاد میان اعضای جریانات و گروه های سیاسی حدت وشدت زیادی یافته و حتی دامنه آن در ولایات کشور چون قندهار، هرات، مزار شریف، لغمان، بغلان وننگرهار وسعت یافته بود. در ولایت لغمان در اثر برخورد دو گروه، جوانان مسلمان و پرچمی هایک جوان به اسم حبیب الرحمن از جناح پرچمی ها کشته و چندین جوان دیگر زخمی گردیدند. در ولایت هرات در برخورد میان شعله جاوید و خلقی ها یک جوان به نام عبدالقادر کشته و چندین نفر زخمی شدند. در دانشگاه کابل در یک برخورد میان اعضای جوانان مسلمان و شعله جاوید یک جوان به نام سیدال سخندان محصل دانشکده علوم طبیعی به قتل رسیده وچندین جوان دیگر زخمی شدند. جالب تر از همه این بود  که دولت شاهی وقت بر خلاف چند دهه گذشته اصلا قضایا را پیگیری نمیکرد. اتحادیه محصلین  دانشگاه  کابل که تازه تشکیل گردیده بود یکجا با اتحادیه استادان اعتصاب نامحدود اعلان  نموده و لیلیه دانشگاه برای مدت چهار ماه از دادن غذا و امتیازاتی ازین قبیل به جوانان اباء ورزید. .اتحادیه محصلین ابتکار عمل را در دست گرفته و به جمع آوری اعانه غذای شبانروزی را تهیه می نمود. .تا بلاخره دولت عقب نشینی نموده ولوایح جدید را به نفع محصلین لغو نمود. درین وقت شور وشوق انقلابی افکار نسل جوان را از انیشیدن به آینده مسلکی فارغ ساخته بود. لیلیه دانشگاه محلی برای جر و بحث های سیاسی وکلاس های درسی محلی به دادن کنفرانس به نفع احزاب و جریان ها تبدیل شده بود. جوانان طرفدار ترند چین یعنی شعله جاوید ویا مایوویست ها، روسیه شوروی را سوسیال امپریالیسم، ریویزیونسم و طرفداران آنان را.مرتد وضد انقلاب کارگری میخواندند. در مقابل خلقی ها وپرجمی ها مایووستنگ رهبر چین را شوونست و عظمت طلب واندیشه های او را خیانت به جناح صلح و سوسیالیزم به تحلیل میگرفتند. .جوانان مسلمان هر دو جریان را مرتد کافر و ضد دین اسلام تبلیغ نموده و آنان را به وطنفروشی برای بیگانگان متهم میکردند. .جوانان سردسته ورهبر چون گلبدین حکمتیار عبدالاالله رستاخیز      نجیب الله وامثال آنها از ترس حملات رقیب در میان صفی از طرفداران خویش به کلاس های درس شرکت میکردند

در تمام ولایات کشور وضع به همین منوال بود.و طبعا دوام چنین وضعی باید حرکتی درجهت ثبات دادن به اوضاع را در پی میاورد.

در جولای 1973 دولت شاهی با یک کودتای بدون خونریزی سرنگون و نخستین جمهوری در افغانستان اعلان شد. محمد داود پسر عموی ظاهر شاه زمام امور را در دست گرفت. با آمدن نظام جمهوری فعالیت های احزاب متوقف و تنش های سیاسی بین جوانان فروکش کرد. دیگر جوان عوض جروبحث های سیاسی  زیادتر به تحصیلات خود توجه نموده و باینترتیب به سویه علمی خود  فکر میکردند. .در روز های نخستین زمامداری محمدداود جنرال عبدالکریم مستغنی یکی از رهبران کودتا به لیلیه  دانشگاه  کابل آمده و پیام رهبر کودتا را به جوانان رسانده و به سوالات آنان پاسخ داد.از جمله وعده های مبنی بر توجه نظام جمهوری به نیرو یی جوانان را خبر داده و پشتبانی آنان را از نظام جمهوری خواستدار شد.

دیگر جوانان عوض شرکت در تظاهرات وبحث های سیاسی به باز آفرینی آثار هنری کنسرت ها درامه ها نمایشگاههای نقاشی وخطاطی تهیه فیلم های هنری ورقابت های علمی مبادرت ورزیدند. در دورترین نقاط  کشور زمینه چنین ابتکاراتی مهیا و نظام از آن پشتیبانی می کرد. برای اولین بار امتحانات برای بررسی سویه های علمی جوانان راه اندازی شد و به شاگردان ممتاز زمینه های رشد  فکری مهیا میگردید. جوانان با استفاده از اسکالرشیپ ها در کشور های المان فرانسه امریکا هند وروسیه شوروی به تحصیل پرداختند . در همین سال ها پلان های انکشافی اقتصادی نظام در عمل پیاده شد. طبق آمار و احصایه های ملل متحد، با وصف آمدن خشکسالی در سال 1977، افغانستان از نظر تولیدات زراعتی به حد خود کفایی رسیده بود.. تیلویزیون جمهوری در دوره حکومت داود خان پایه گذاری شد.

در نخستین سال های نظام جمهوری تحریکاتی در جهت براندازی آن از طرف نیروهای اسلامی و تکنوکرات ها ، به ترتیب به رهبری جوانان مسلمان و محمد هاشم میوندوال صورت گرفت ولی هر بار در نطفه خاموش وسرکوب گردید. داود خان رهبر نظام جمهوری در کابینه و در طفوف قوای مسلخ خود عناصری از چپی ها ( کمونیست های خلق و پرچم ) را نا دیده میگرفت و هیچگاهی به تصفیه آنان دست نزد.او شاید فکر میکرد که اندیشه آنان زیادتر از آنکه ریشه ای روسی داشته باشد از درد  و رنج  مردم  مستضعف افغانستان آب می خورد.

در اپریل 1978 در یک کودتای خونین قدرت به دست خلقی ها و پرچمی ها افتاد. با افتادن قدرت به دست کمونیست ها صفحه خونین در تاریخ افغانستان گشوده شد.دولت برای استحکام پایه هایش به دستگیری تعداد زیادی روشنفکران اعم از پیر و جوان روستایی و شهری مترقی و عقب گرا شروع کرد . در دانشگاه  و مکاتب جوانان از ترس اعضای حزب خلق صحبت های عادی را هم نمیتوانستد رد و بدل کنند. هر عضو سازمان جوانان می توانست همکلاسی اش را بدون موجب بازداشت و مجازات کند و باینترتیب در چند ماه از عمر جمهوری دیموکراتیک صد ها وهزار ها جوان و پیر راهی  زنذان ها .متعاقبا به جوقه اعدام سپرده شدند .در اکتوبر سال 1979 نورمحمد تره کی بدست شاگرد وفادارش حفیظ الله امین  به قتل رسید و او خود به قدرت تکیه زد. در همین وقت طبق آمار رسمی خود دولت اضافه از هزار ها انسان اعدام شده  بودند که اسمای تعدادی از آنان رسما به دروازه های ورودی وزارت داخله  به اطلاع عامه نصب شده بود. قتل تره کی که او را رهبر خلاق نام نهاده بودند، وضیعت سیاسی را پیچیده تر کرد و تقریبا جو اعتماد حتی میان اعضای حزب از میان برد واین بار حتی خود اعضای حزب هم بعضا بازداشت وراهی زندان ها شدند.در یکی از مکاتب لیسه شهر هرات که من وظیفه معلمی داشتم شاگردی را دیدم که توسط همصنفی اش در سازمان اولیه حزب مدت دو روز تحقیق ومجازات شده ، روی بند دست هایش در اثر فشار دستبند حلقه های کبود بوجود آمده بود. بعدا او یکی از اعضای جمیعت اسلامی وکسی بود که همان عضو سازمان جوانان و صنفی خود را کشت. در دوره قدرت امین که کوتاه بود زیر شعار مصوونیت،  قانونیت و عدالت همه چیز رو به زوال می رفت. اوضاع امنیتی وخیم ارزیابی میشد زیرا  قبلا  قیام های مردم هرات،  نورستان و ننگرهار  سران  رژیم  را  در بن بست  قرار داده بود.

در پاکستان جوانانی که  در اثر فشار کمونیست ها انجا مهاجرت  کرده  بودند  تحت  قیادت گروه های جهادی، گلبد الدین حکمتیار، برهان الدین ربانی،  مولوی  محمد نبی  سابق وکیل شورا از لوگر در صفوف مبارزان  ضد  دولت  بسیج  و در سراسر ولایات کشور پایگاه ها داشتند.همچنان در ایران گروه های شیعه سازمان های را بوجود آورده بودند که گاه  گاه در نبرد ضد دولت دیموکراتیک سهم میگرفتند.

حزب دیموکراتیک در همان آوان  پیروزی جناح پرچم را به خیانت متهم نموده سران آنان را تبعید و صفوف آنان را بازداشت نموده بود.

دیگر میدان  به جوانانی مانده بود که در صفوف حزب و یا سازمان های جوانان تنظیم شده بودند. این عده  جوانان  در میان صنفی های خود آدم های خطرناک جاسوس و ضد دین شناخته میشدند. اما طبقه نسوان هم ازین امر مستثنی  نبود. در تیلویزیون  که از دوره  داود خان میراث  مانده بود و در محافل تجلیل در حضور اعضای  بلند  پایه حزب  دختران جوان با لباس های مد روز رقص ویا آواز خوانی می کردند و مورد تقدیر رهبران بلند پایه قرار میگرفتند. سازمان های اولیه حزبی وسازمان جوانان به محل میگساری وعیاشی تبدیل  شده بود. در بعضی از خانواده ها به خاطر همین مساله رفتن  دختران به مکتب از طرف والدین آنان قدغن شد. در صفوف قوای مسلح دیگر کسی حاظر نبود که بپیوندد. واز همین رو دولت  با  زور  و اجبار سربازگیری  میکرد.

یکی از بازداشت شده گان روستای در تیلویزیون به جواب خبرنگار که چرا بازداشت شده است جواب داد."... هر چه  گفتم  من  زیاراستونکی  (زحمتکش) هستم  و اخوانی  نیستم  مرا  لت  و  کوب  کردند و  ناخن هایم. را  کشیدند..."

عمر حکومت حفیظ الله امین از صد زوز تجاوز نکرد و در دسمبر سال 1979 توسط عساکر سرخ شوروی به دنیا یی

استاد  خردمندش  تره کی  پیوست.

با تجاوز شوروی که ببرک کارمل دست نشانده اش  را به قدرت رسانده بود بهانه ای به دست جهان آزاد افتاد. رابطه افغانستان با بلاک غیر کمونیسم  قطع  گردید.  دیگر مهاجرت کتله های عظیم مردم  به سوی  پاکستان  و ایران  شدت  گرفته و صفوف  مجاهدین فشرده تر شد.

مسلما صفوف هر دو جناح  یعنی  دولت و مجاهدین را نسل جوان کشور پر میکرد. مکاتب و دانشکاه ها  به  طرز  بیسابقه ای از هجوم شیفته گان علم و دانش خالی گردید. تعداد زیادی از اساتید  نخبه به جوقه اعدام سپرده  شدند. از جمله این نخبه گان که  سمت استادی من  را  داشته اند  می توان استاد عبدالغفور سلطانی و محمد یونس اکبری استادان دانشکده علوم طبیعی را نام برد.  روان شان شاد باد.

کشته شدن تره کی و باز ترور حفیظ الله امین و روی کار آمدن ببرک کارمل در مدت کوتاه اعتماد مردم  را از حزب  و دولت سلب نمود. هر چند کارمل دروازه محابس را گشود و جبهه ملی پدر وطن را اعلان کرد.اما تجاوز روسیه شوروی تمام اقدامات  دولت  را  زیر  شعاع  قرار داده وابتکار عمل را به دست تنظیم های جهادی داد. سیاست شوروی در افغانستن زیادتر از همه سرکوب گرانه بود.  بمباران بی رویه روستا ها، مزارع و باغات، پیر، جوان، زن و کودک را فرقی نمیگذاشت. در حملات زمینی ابتکار به دست مجاهدین بود و بناء تکیه به بمبارد در کوتاه مدت سبستم های عنعنوی کشت وآبیاری روستا ها را تخریب و کتله های بزرگ مردم را به مهاجرت مجبور کرد. زندگی تلخ مهاجرین در کمپ های پاکستان و ایران آنان را برای سهمگیری در جنگ علیه روس ها تشویق کرد.

یک جهت دیگر سیاست روسیه در افعانستان آن بود که اگر بتواند نسلی را با اندیشه کمونستی از نو تربیه کند . لهذا تعداد زیادی از جوانان را که  در سازمان های حزب و سازمان های جوانان جذب میشدند به جمهوریت های روسیه شوروی بفرستد. این تعداد جوانان در بازگشت از شوروی در مقامات حزبی  و دولتی  وظیفه اشغال  نموده  و به تبلیغ  به  نفع  شوروی  مبالغه مینمود.

در زمان کارمل نیز شورشها  ادامه  یافت .دختران لیسه آریانا، عایشه درانی دست  به تظاهرات زدند و خواستدار خروج  روس  از  وطن  شان  شدند  که  تعدادی از آنان بندی و مفقودالاثر شدند.

بستگی کارمل و حزبش به شوروی آنقدر بود که در بازگشت از سفر شوروی در مقابل مردم چنین گفت:

_... ما به لیونید برژنف عزیز وعده میدهیم از راهی که انتخاب کرده ایم بر نمی گردیم...

در سال  1982 برژنف  در گذشت و دولت و حزب عزای ملی اعلان کرد.  پس از برژنف اندری پف جانشین او تعین شد ولی او دیری عمر نکرد و با مرگ او گرباچف در سال 1984 قدرت را در شوروی به دست گرفت. با به قدرت رسیدن گرباچوف، سیاست بازسازی وبازنگری در روسیه به پیش کشیده شد . در مرحله نخست روسیه قول عقب کشیدن نیرو هایش را از افغانستان به عمل پیاده کرد. این سیاست جدید اولین تاثیر اش را در افغانستان، با کنار گذاشتن ببرک کارمل و درسال 1988 نصب داکتر نجیب الله در پی داشت . همان طور که روسیه از مواضع ایدولوژیکی خود فاصله میگرفت در افغانستان هم تغییراتی می آمد. اعلان .مشی مصالحه، تشکیل حکومت ایتلافی، تغییر نام حزب دیموکراتیک خلق به حزب وطن و آزادی نسبی مطبوعات را مئ توان ازین تغییرات بر شمرد. .سرانجام در نیمه اول همین سال نیرو های روسه به عقب نشینی آغاز نمودند.

مشی مصالحه ملی تیوری شخص نجیب الله  بود که تعـدادی از قوماندان های جهادی را به دولت نزدیکتر کرد و بلاخره باعث قدرتمندی آنان گردید و سلاح های مرگبار به دست جنگسالاران افتاد. زد وبند برای گرفتن قدرت از دست نجیب الله حتی در میان مجاهدین باعث ایتلاف های نامقدس گردید. در سال1989 جنرال شهنواز تنی در ایتلاف با حکمتیار دست به کودتا زد که  شکست خورد و به  پاکستان  فرار  کرد.

لازم  به  یاد آوری است  که  داکتر نجیب الله حتی در آخرین  روز های  قدرتش  به  مردم هشدار میداد که اگر مجاهدین به افغانستان  بیایند جنگ کوچه به کوچه وخانه به خانه شروع وشهر نیمه ویران ما به تل خاک مبدل میشود. .سرانجام وقتی در اپریل سال 1992 نجیب الله از قدرت کنار رفت همه گفته هایش به حقیقت پیوست.

آمدن مجاهدین در کابل و گرفتن قدرت دولتی در افغانستان به مثابه یک فاجعه بود. از همان آوان ورود آنان رقابت های شدید برای بدست گرفتن قدرت شروع شد. حکمتیار و مسعود برای کنترول بر شهر کابل هفته ها با سلاح های مدحش شروع به زد و خورد نمودند. وحکمتیار با قوای مسلح اش به چهارآسیاب در جنوب کابل عقب نشینی کرد. باینترتیب جنگ خانمانسوز آغاز شد. این جنگ بر خلاف جنگ های سابق جنگ برای آزادی وطن از دست روس ها و یا احیانا دست نشانده های آنان نبود . دیگر افغان علیه روس و یا علیه کمونست  نمی جنگید بلکه جنگ برادر مسلمان با برادر مسلمان  بود. عبدالرسول .سیاف که در زمان ببرک کارمل از محبس رهاشده و به پاکستان فرار کرده بود، به اشاره وهابی های عرب نامش را عبدالرب رسول سیاف تغییر داده است، علیه عبدالعلی مزاری میجنگید. حکمتیار علیه مسعود و بلاخره هرکس میتوانست علبه هرکس که خواسته باشد بجنگد. اتحاد وایتلاف های مصلحتی بوجود میامد . مزاری اعلان می کرد که... اگر مسعود شرارت کند به عبدالرشید دوستم خواهد گفت که راکت اسکات بالای کابل فیر کند... .دوستم در ایتلاف با مسعود حکمتیار را سرکوب میکرد. دیری نمی گذشت باز دوستم با حکمتیار هماهنگی نموده مسعود را میکوبید. این جنگ نه جوان میشناخت ونه پیر نه مسجد ونه خانه نشیمن هرچه در مقابل اش میآمد محکوم به نابودی بود

حکمتیار که خود بکی از جوانان در دهه ای شصت وهفتاد بود و دم از اخوت مسلمانی می زد، در یک روز تابستان  سال 1993 با پرتاب اضافه از هزار راکت سکر، یک هزار نفر شامل مرد، زن، کودک، پیر و جوان را به شهادت رسانید و خود از طریق رادیو حزب اسلامی اعلان کرد که ...ربانی خیال کرد گرفتن ارگ جمهوری پایان جهاد است... این اشاره به کشیدن نیرو های او با زور جنگ از قصر ریاست جمهوری بود.

در چشم دید خودم از نیرو های سیاف که در انستتیوت تخنیک ثانوی کابل مستقر بود هیچ فرد مسلح از بیست سال بالاتر عمر نداشت وباینترتیب نسل جوان کشور انرژی معنوی اش رادر جنگ و تخریب کشور از دست میداد.

برای بکار انداختن ماشین جنگ و تخریب کامل تمام زیر بنا های کشور، اظمحلال نسل جوان کشور یگانه دسیسه دشمنان خارجی افغانستان بود که توسط گروه های مجاهدین باید پیاده می شد. فتوای جهاد یک تنظیم علیه تنظیم دیگر فاصله میان اقوام و ملیت هارا زیاد میساخت و مردم را با آنان بیگانه.

غیر از مناطق شمال غرب افغانستان، دیگر مناطق به دست هر قوماندان جهادی بود، رفتن از یک شهر به شهر دیگربا خطر مرگ همراه بود.

در سال 1994 گروه از طلاب جوان در مدارس دینی پاکستان با رهنمایی سازمان امنیت پاکستان از طریق ولایت سرحدی قندهار داخل افغانستان شده ودر مدت کوتاه کنترول آنرا بدست گرفتند. اگر چه آنها ها در قساوت و در کشتار مردم دست کمی از تنظیم های جهادی نداشتند اما به خاطر آوردن نظم و امنیت در ساحه زیر کنترول آنان مورد استقبال مردم عامه قرار گرفتند. طالبان مردم ساده و مسلمانان سخت بنیادگرا بودند. هر جایکه را که اشغال میکردند، مکاتب نسوان تعطیل ودوایر دولتی بی سرنوشت میماند. قوانین سخت شریعت را حاکم ساخته و مقاوت را با قتل عام خاموش میساختند . کمک های بیشایبه پاکستان عربستان وامریکا و پشتیبانی عامه خیلی زود آنان را به نیروی عمده در جنگ بشمار آورد. چنانکه در همان سال تا دروازه های کابل و متعاقبا در سال 1995 حوزه جنوب و غرب را هم بدون کدام مقاومت تسخیر نمودند.در سال 1996 کابل را تصرف و به سوی شمل افغانستان مزارشرف قندوز بغلان بامیان وتخار را تا سال 2000 زیر پرچم سپید خویش در آوردند . تا حال هیچ آماری نیست که این جنک های بدون وقفه به بهای از بین رفتن چند ملیون نسل جوان کشور ما تمام شد. اگر نسلی از جوانانی را که از نعمت سواد محروم شدند ویا در ممالک بیکانه نیروی کاری شانرا بمصرف رساندند با کشته شده گان در جنگ یکجاشود، این رقم از هشتاد در صد تجاوز خواهد کرد.
 

ماخذ

افغانستان در مسیر تاریخ نوشته میر غلام محمد غبار

افغانستان در قرن بیستم تدوین ظاهر طنین

یاداشت های شخصی

نعمت الله ترکانی اطریش 01.10.2005