نویسنده خلیل الله عالم
آیا افغانستان لبنان آسیا مرکزی است یاخواهد شد ؟
اگرافغانستان را لبنان آسیا مرکزی به حساب بیاورم یا قبول کنیم که شباهت های باهم دارند که دارند اگرچنین است که لبنان که عروس خاورمیانه است چرا ؟ افغانستان خرابه وعقب افتاد ترین کشوردرآسیا مرکزی میباشد که نود درصد مردم آن از سواد خواندن ونوشتن محروم هستند وبوده آند؟
این سوال مطرح میشود که از پیدایش کشوری به نام افغانستان همیشه درکشمکش با بزرگترین قدرت های جهان دست پنجه نرم کرده است و در یک منطقه بحران زای از جهان قراگرفته است که باید به خودی خود یک تجربه بزرگی برای اهل سیاست این کشور باشد. ولی هرگز چنین نبوده است این سوال اساسی مطرح میشود که چرا ؟ در وقت امتیازگیری وملت سازی ناکام بوده است؟
و هرفرصتی که برای بازسازی یا نوسازی و ملت سازی پیش آمده است برای این کشور به کابوسی تبدیل شده . سوال اساسی این است که شما هر تعریفی که از سیاست داشته باشید به این نتیجه میرسید که داد و گرفت یکی از اساسات سیاست میباشد که ما همیشه دراین داد گرفت بازنده اصلی بوده ایم. تا حتی که کسی مارا به عنوان یک ملت به رسمیت نمیشناخت ونمیشناسد این ما بوده ایم که از حق خود گذشته ایم چرا ؟ کشورما را قبرستان قدرت هامینمایند اگر این کشور برای قدرت های جهان قبرستان است و بوده برای باشنده گان آن هم دوزخ عالم بوده و هست وچی نصیب آن ها شده از این همه فداکاری های شان یا این بیشتر نادانی و ناکارآمدی سیاست مداران را نشان میدهد نمیدانم که چه وقت پایان ناکارآمدی آنان به پایان خود میرسد؟
پس این ما بوده ایم که میدان تمرین برای قصابان نو کار برای یادگیری سلاخی و زور آزمایی بوده وهستیم یعنی همان بازنده اصلی. آیا ما سیاست مدار حرفه ای نداشتیم یا نداریم ؟ اگر جواب مثبت است نام آنهارا که مارا به این وضعیت رسانده اند چی باید گذاشت ؟ ما یک نمونه در تاریخ خود هم نداریم که نشان دهد ما توانسته باشیم یک بارهم شده باشد که از یک مرحله موفق عبور کرده باشم و همه را هم ملی قلمداد میکرده ایم ومیکنم همه را زیر یکعنوانی
لویه جرگه ها تصمیم گرفته است وبعدها ثابت شد که اصلا نیرنگ بوده است نه منافع ملی بوده که بلکه منافع شخصی یاهم منافع کشورهای همسایه بوده است ما همیشه امتیاز داده ایم و هرگز امتیازی نگرفته ایم.
امتیازی دادیم گفتم برای که خون ریزی نشود بلکه همیشه هم بیشتر شده است .
امتیاز دادن شروع مرگ تدریجی است که ما آن را بارها وبارها امتحان کرده ایم.
اگر ما این را قبول کنیم که افغانستان لبنان دیگری است از آن میشود چیزی آموخت. چون از تجربه کشورخود که ما نیاموخته ایم شاید یک قرن کم باشد برای آموختن، اما ما درلبنان شاهد یک نوع بازی با بزرگترین قدرت های جهان هستیم که یک داد وگرفت صورت میگیرد که من وارد جزئیات آن نمیشوم. برای مثال در پهلوی ارتش ملی لبنان یک مقاومت ملی هم موجود است، یعنی همان حزب الله کار کشته و با تجربه جنگ هستند و آن را در مقابل قدرت های زورگو استفاده میکنند وموفق هم بوده اند وهستند. باید یاد آوری کنم که کشور لبنان هم دارای مذهب و قوم های خیلی متضادتراز افغانستان میباشد که بعضی از کادر رهبری امروز افغانستان هم تحصیلکرده همان کشور میباشند بازهم من وارد جزئیات آن نمشوم. آن را به اهل خبره ومتخصصین امورمیگذارم اما افغانستان در اولین روزهای سقوط رژم طالبان و اولین خواسته پاکستان ازبین بردن مقاومت ملی بود چون میدانست که ازاین حربه میشود از پاکستان امتیاز گرفته اول آن را نابود کرد.
وبعد به نیرنگ جدید آغاز به کار کرد . از همان نیرنگ که بعد از سقوط دولت دکتورنجیب الله استفاده کرد و ارتش افغانستان را توسط مزدوران خود نابود کرد بعد به ساخت وپرداخت گوری به نام طالب را راهی افغانستان کرد و حالا میگوید که سرنوشت آن را برای پاکستان واگزار کنید و امروز میگوید که افغانستان کشوری قرون وسطایی است. و رهبران ما انتظار دارند که این کشور یعنی پاکستان میانجی دولت افغانستان و طالبان شود. از گرگ میخواهیم که چوپان باشد این تجربه رامردم ما چند بار بادادن خون های فراوانی آموخته اند و لمس کرده اند.
سوال اساسی من این است که برای نابودکردن مقاومت ملی چی امتیازی از پاکستان گرفته شده است و آن چی است ؟ آیا بهتر نیست که مقاومت ملی احیا شود ؟ اگرچی مشکلات خودرا دارد در کوتاه مدت ولی در درازمدت میتواند مانعی مداخلات کشور های همسایه ما شود. پول های که برای نابودی مقاومت ملی به مصرف رسید اگر این پولها برای تقویت وآموزش این نیرو به مصرف میرسید این نیروی مقاومت میتوانست بازوی خوبی برای ارتش ملی باشد. و هم در چانه زدن های منطقوی و امتیازهای ملی در نظر گرفته شود نه فردی یا قومی و این یک کلید راه حل می بود.
من به این باورم که اگرچه دراین باره خطای نابخشودنی صورت گفته است ، باید خیلی زود از این حربه استفاده ملی صورت میگرفت نه قومی درنهایت به نفع مردم ما بود. ما دیگر چیزی برای دادن به پاکستان نداریم. امتیاز خط دیورند و معاهده گندمک راکه سال ها است داده ایم و باز هم این سوال مطرح میشود که باز هم تجارت پاکستان برسر مردم ادامه پیداخواهد کرد وتمام شدنی نیست؟ من میگویم باید هم نباشد چون امتیاز دادن برای پاکستان تمام شدنی نیست هر وقتی که دادن امتیاز به پاکستان خیانت ملی حساب شود نه افتخار؛ آنگاه میشود امیدوار بود .
آیا ما در این سرزمین کسی را که سیاست را به شکل حرفه ای آموخته و توانائی عملی هم داشته باشد. داریم ؟ میشود امیدوار به آینده بود ؟ چون سیاست بده وبستان است که ما دراین عرصه همیشه ناکام بوده ایم و سوال بعدی من این است که آیا ما در انتخاب دوست استراژیکی هم به همین مشکل دچار نیستیم ؟ آیا مشکل ما تشخیص است یا چیزی دیگر ؟ برای مثال در تاریخ افغانستان اولین باراست که ما با دو قدرت ما فوق جهان قرارداد استراتژیکی امضاکرده ایم آمریکا و انگلیس. ولی خیلی زود هنوز رنگ قلم امضا کننده آن خشک نشده بود که سروصدای شنیده میشود کادرهبری ما تهدید کرد که با طالبان یک جا میشویم یعنی به پاکستان .این خوب نشان میدهد که ما حتی برای انتخاب دوست هم مشکل داریم چه برسد که امتیاز گیری درازمدت اگر کمی به تجربه جهانی نگاه کنیم برای مثال آلمان کره جنوبی و جاپان که قراداد استراژیکی با آمریکادارند برای نمونه که اگر جاپان را مثال بگیریم از طرف آمریکا مورد حمله اتومی قرار گرفت که این سنگین ترین ظلمی است که میشود به یک کشور رواداشت ولی در این تازگی نخست وزیر جاپان درانتخابات شعار داد که اگر به قدرت برسد برچیدن پایگاه آمریکارا اقدام میکند ولی وقتی به قدرت رسید دید که این کار به ضرر منافع ملی کشورش میباشد. ازاین کار دست برداشت واز مقام خود استعفا داد. آیا جاپان امروز این توانائی را نداشت که حداقل مانند سیاسیون ماسر و صدا کند ویا از آمریکا به طرف چین رو بیاورد چنین نکرد از مقام خود استعفاداد.
ولی آنچه که خیلی کمبود آن در کشوری مانند افغانستان احساس میشود یک شورای ملی قوی و یاهر شورای که باشد مانند شورای آمنیت ملی قوی که منافع ملی را تشخیص داده بتواند و وابسته به قوم زبان مذهب یاایدئولوژی نباشد. مانند لبنان که همه اقوام خود را برای شریک کردن در قدرت داشته باشد. حزب قوم مذهب و همه در قدرت شریک باشند تا هر کار که صورت میگیرد منافع همه کشور های منطقه در خطرباشد. نه که مانند ما که همه چیز را فدای قوم گرایی زبان گرایی و بربریت کرده ایم. تشکیلات یادشده باید طوری باشد که چیزی برای آن ها مهم تراز انسانیت وبرابری که اصل دین اسلام است نباشد.
اگر یک سیاست مدارضعیف هم به قدرت میرسد در بده وبستان های داخلی و منطقوی و جهانی ضعیف عمل کند. این توانائی را داشته باشد که مانع عمل آن گردد و اگر قدرت شیرنی کرد همه چیزرا فدای قدرت نکند. او را وادار به استعفا کنند مانند تمام اصول اساسی سیاست که توانائی مطرح است نه قوم نه زبان نه حتی رای مردم. چون شاید هم درکشوری مانند افغانستان یک فریب کار قوم پرست به قدرت برسد آن گاه اگر چنین ارگانی نباشد کمی دیره شده است چون فرمان بازی ها شروع میشود. باید کسی باشد که بدون خون ریزی جلوفرمان رابگیرد که این همه بدبختی های ما از فرمان بازی های گزشته وحال است البته با نگاه داشتن دست آوردهای ۹ سال گذشته یعنی آزادی بیان برابری حقوق مرد و زن و ا حزاب سیاسی و و.... قانونیت را باید از بالا شروع کرد نه از پائین .
سوال آخری من این است.
ما درمنطقه یی زندگی میکنیم که دیریازود این منطقه به باشگاه قدرت نو ظهورجهان تبدیل خواهدشد. این قدرت ها هم ازنظر تعداد نفوس، فرهنگی پیشینه و عملکرد خود، بابقیه قدرت های شناخته شده جهان فرق زیادی دارند. باقدرت ترین وبیسابقه ترین باشگاه ی قدرت های جهان را تشکیل خواهند داد. سوال من این است که آیا ما باز هم خریطه بوکس این قدرت هاخواهیم بود ؟ ولی آنچه که ما میدانیم این است که گذشته را میدانیم حال را هم میبینم پس اگر این فرضیه درست باشد که هرچی بکاری درومیکنی پس باید یک نظر را به اراضی سیاسی اقتصادی ملی خود انداخت و دید که دراین عرصه کشاورزان ما یعنی سیاست مداران ما چه کاری کرده اند.
بااحترام
نویسنده خلیل الله عالم