افغان موج   

یادلیل المتحّیرین

     سلام بر هرکی گام، در راه راستی نهد، سلام برکسانیکه چشم به فردا های سبز دوخته اند. ضمن تقدیر وتشکر ازتمام قلم به دستان که باحوصله وصبر، و وقف نمودن ساعات گرانبهای عمر شان زمینه تبادل نظر را برای جمع فرهنگیان مهیا گردانیده اند، آنهم دراین غربت کده که لحظاتش را به سنت بشمرند، وازچشم بهم زدن نیز مالیات گیرند، امید وارم دست اندرکاران « سایت موج» همواره در راه راستی گام نهد و پیام آور مظلومان باشد که دردوجبهه؛ برضد نیروهای اهریمنی وتجاوزگر جنگیدند؛ هم به جُهّال روشنفکرنما درس عبرت دادند وفهماندند که وطن فروشی فرجام نیک ندارد، وحق پیروز خواهد شد ولو به قیمت دادن دومیلیون شهید وآوارگی پنج میلیون انسان بی گناه. هم به کسانیکه دین را وسیله خود خواهی های خویش ساختند وبه باورهای جاهلانه وقبیلوی خود جامه دین راپوشانده بودند؛ فهماندند که این دین متکامل ترین دین است وخداوند خود حافظ قرآنش تا قاف قیامت خواهد بود. با کارهای جاهلانه شما، اگرچه خود را درچهره مقدس ترین نام پنهان کنید، لکه دار نخوهد شد. اگر سایت موج پیام آور این مظلوم ترین مظلومان با شد، یقینا که ارزش همکاری دارد و رسالت هر قلم بدست است که باهمه آنانکه در راه خدمت به فرهنگ گام نهد همکاری کند، باری بدین آرزو که سایت موج همواره بدون سانسور کار کند مطلب تهیه کرده ام که تقدیم خوانندگان « سایت موج» مینمایم؛ باشد که در راه تبلیغ خوبی گامی برداشته باشم؛ گرچه این گام کوچک وناقابل باشد. پس بامدد گرفتن ازیک بیت شعر خواجه شیراز میاغازم:

خود خواهی موقوف!!

با فهم وعقل ودانش داد سخن توان داد ***  چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد

 (حافظ)

 ماابنائی بشر همه درجستجوی حقیقت و یا فتن زیبائی پویائیم، ازراه های مختلف که به عددانفس خلایق میرسد به سوی تکامل و تعالی گام برمیداریم؛ مسلماٌ که دراین راه هرکس به حد تلاش خویش بهره میبرد، همان حد در پیمودن این راه موفق است که حرکت و سرعت دارد، پس دیر یا زود همه به یک هدف می رسیم وآن هدف عبارت است از تعالی و تکامل که همه هستی را با تمام معنایش اعم از: علوم تجربی، علوم انسانی، عرفان، عشق واشراق و شعر و شعور دربر میگیرد، هرکس درسلک و مسلک خویش، تصور میکند که بادیگران و دیگر اندیشان خیلی فرق دارد (دل هرذره راکه بشکافی   آفتابیش درمیان بینی) و یا به فرمایش"حضرت بیدل": آنقدر هست درآینه من مایه نور*** که به هر ذره دو خورشید نمایم تقسیم؛ در حالیکه با اندک تامل و تدقیق آدمی درمیابد که همه در یک مسیر گام برمیداریم و"قابیل" زادگانیم که خودخواهی جزء سرشت وفطرت ماست، آنکسی که تواضع بیشتر دارد متکامل تر است؛ خوشبختانه در فرهنگ غنی مشرق زمین علِم ارزش دارد که توام با عمل باشد، که استاد شعر و شعور و انسانیت "سعدی" بزرگ در این مورد فرماید: علم چندان که بیشتر خوانی *** چون عمل درتو نیست نادانی یا در جای دیگر خطاب بخود چنین گوید: سعدیا گرچه سخندان وشیرین گفتاری     به عمل کار برآید به سخن دانی نیست. صدالبته که اگرگرفتاری های روزمره اجازه دهدتا سیرو سفری ازورای تاریخ به متون قدیمیه داشته باشیم سخنان پر معنای نظیر این فرمایشات سعدی را زیاد میابیم، که متاسفانه تمدن وتنیده های تمدن امروز، اگر از یکسو ما را از تسهیلات فراوانش بهره مند کرده از سوی دیگر ما را از اندیشیدن به خود بازداشته است؛ پاک فراموش کرده ایم که "افلاطون" بیست چهار قرن قبل گفته است: شّرراباید بخیر علاج نمود نه به شر و علی (ع) بزرگ چارده قرن قبل دردش را، از فرط  بی کسی " انسانیت" در حومه  مدینه با چاه میگفت و برغربت غریب انسان میگریست و تمدن  چنان گرفتارمان کرده است که خیال میکنیم ما به اوج قله انسانیت وشرف دست یافته ایم و دیگر در جهان دادگری حاکم است و بیداد وجود ندارد؛ هیچ گرسنه درجهان نیست وهمه انسانها باهم برادر و برابر زندگی میکنند؛ "مدینه فاضله "محمد" (ص) و اتوپیای" افلاطون ایجاد شده"  و "بودا"  و "کنفسیوس" و زردشت"  به آمال وآرزو های شان رسیده اند وامیال ایده های شان در عمل پیاده شده و نفس مسیحائی "مسیح"  وعصای معجز اثر" عیسی" همه نا بسامانیهای انسانیرا سامان داده است. و تمام نعم الهی که بر سفره طبیعت چیده شده به طور عادلانه بر مخلوقاتش تقسیم میشود و رسالت ما فقط رسیدگی به امورات شخصی ماست و لا غیر... بگذریم. فقط یاد آوری یک فرد از شعر لسان الغیب دراین باب خالی از صواب نیست، زیرا ما را به تفکر وا میدارد؛ آنگاه که گوید: میان عاشق ومعشوق هیچ حایل نیست *** توخود حجاب خودی حافظ ازمیان برخیز. من این مقال را به همین جابسنده میکنم  و یک خاطره تلخ را برای سایت مینویسم، تا پدران گرامی ازخود خواهی بپرهیزند واینک که زمینه آموزش نسبی در وطن آماده است مانع درس خواندن اطفال معصوم خویش نشوند. وکسانیکه مثل بنده سواد نیم بند دارند زیاد به داشته های ذهنی خویش مغرور نشوند، زیرا غرورهمان نقطه انحراف انسان است؛ که انسانرا مثل دیوانه ها خود محورخودخواه وخود بین میکند. اگرما انسانها روزی از خودخواهی های جاهلانه رها شویم به یقین که جامعه فاقد ظلم، ستم تجاوزگری، افزون طلبی خواهیم داشت. به امید چنین روزی اینهم چکیده از خاطراتم:                                                          

      باری سعادت نصیب بود مصروف خدمت اولاد معصوم وطن آنهم در فقیرترین، نقطه یعنی هزاره جات بودم، کارهای آنزمانم بعدها سنگ بنائی مکتبی شد که تا سطح لیسه بالا رفت و من وهمکارانم تا دوران لیسه شدن ازهیچ کوششی دراین راستا فروگذار نکردیم. این لیسه در دوران ویرانگر جنگ تنها ازمعدود مکاتبی بود که به سیستم جدید تدریس می شد. گذشته از خطر بمباردمان دولت طرفدار (شوروی آنزمان) اخلال گری ها و تهدیدات قومندانهای محلی، عامل اذیت کننده دیگری نیز نونهالان و نوجوانان را از تعلیم و تعّلم باز میداشت که عبارت از جهل و فقر بود. خیلی از والدین به این دو دلیل فرزندان شان را از درس بازمیداشتند. مسلماً که در این میانه دختران معصوم  بیشتر از پسران قربانی میشدند. من وهم کارانم باتمام توان میکوشیدیم تا به هر وسیله ممکن ازین ضایعات بکاهیم، درین میانه مرا شاگردی بود بس لایق وبا استعداد که او را صادق نام بود، متأسفانه تیر جهل این بار هدفش را خیلی دقیق انتخاب کرده بود، پدر صادق استدلال میکرد که:(پسرم تو بخیر سیایی خوان شدی وبس است میتوانی سیا نمائی و...بیا وبامن دردکان کارکن، که، من ازتنهائی بدرآیم و...) صادق که استعداد سرشار داشت هر ازچند گاهی بمن سر میزد ودرسی میگرفت، واز جور زمانه مینالید، وازینکه از تعلیم وتعّلم بازش داشتند خیلی ناراحت بود و گاهی حتی میگریست. من تمام تلاش و تقلایم را میکردم تا ازاندوه صادق بکاهم؛ من نیز مثل هر آموزگار دیگرشاگردان لایقم را دوست میداشتم. و صادق یکی ازین عزیزان بود که با دست ها ی پینه بسته وترکیده به کلاس درس حاضر می شد و با تمام توان درس میخواند و به مدد استعداد خدادادش درسش راخیلی خوب میاموخت. اومیگفت: "پدرم مرا از جهل به پرتگاه سقوط میاندازد." البته  من ازین خاطرات تلخ و شیرین درمدت سیزده سال معلمی زیاد دارم؛ تنها صادق قربانی این جور و جهل جادو نبود  بلکه خیلی ازاستعداهای خداداد وطن ما در زیر بار فقر و جهل قربانی می شدند. من بخاطر التیام دردهای معصومانه او این کلمات را بهم بافتم و تقدیم دنیائی معصومانه اش کردم (وی درین دوران دوازده سال بیشتر نداشت). این کلمات سرهم بافته بنده و انهم محضر دوستان خواننده:

بیدار باش

صادق هوشیارمن، شمع شب تارمن *** طالب بیدارمن، سوزی توازنار من

خوب بخوان درس خویش، تا شگفد غنچه ها

سیل زچشمم روان، گشته بهر سو دوان ***  بهر هدر رفتن عمرتو، ای نوجوان

کِشته پدر ها بزور، دربن گل خارها

عامل فقر است جهل، عامل دردست جهل *** عامل ویرانگری، باعث مرگ است جهل

داغ بکن شعله زن، ریشه بیدادها

چشم دلت بازکن، دردخودآغازکن ***  بین تو به خلق خدا، سوز خودو سازکن

تا برهانی تو خلق، ازستم جهل ها

گـله بی سر ببین، مردم مضطر ببین *** گرگ شبانی کند، تذویر رهبرببین

درهمه جائی وطن، کُشته شده خوبها

شد همگی بی بصر، ازهمه چیز بی خبر *** جمع ریا پیشه گان، گشت به خلق راهبر

گشت برایت بیان، مشت زخروارها

من بتو وصنف تو، شرح دهم مو به مو *** درد خودو درد خلق، درهمهء گفتگو

تا که شوید با خبر، ازهمه پندارها

گشت دلم جای غم، زینهمه رنج والم *** بس که شده مست زور،اهل ریا وستم

منزوی وبیقرار،گشته همه یارها

شد وطن ماخراب، خون رودش جای آب *** ازمژة با خرد،ازدل، هر دل کباب

خیز تو برباد ده، عامل این کارها

گشته شگوفا کنون، گل به چمن زار خون ***  تا بکند محو جهل، ظلم شود واژ گون

لیک بود مانعش، بی خردان  یارها

کشتی بی ناخدا، نزدیک غرق وفنا ***  چاره اینکار کن، باز به راهش نما

تا بنمائی سحر، تیره شب ظلم ها

بیا تو دانش بجوی، حرف زانصاف گوی ***  بهر رضائی خدا، کن زصفا گفتگوی

کن تو بعلم وعمل، پاره زپا دامها

داد گری پیشه کن، مهرتو اندیشه کن ***  رسم اخوت بگیر، راه وفا پیشه کن

داغ بکن شعله زن، ریشه بیدادها

بین به نظام جهان، گردش دور زمان *** علم نمایان کند، برتو سبک هرگران

گر بنمائی توجهد، درصف احرارها

مشعل امید ملک، هم توئ ناهید ملک *** خیز بره گام نه، درپی تجدید ملک

مشعل دانش فروز، درهمه میدانها

 کجاب بهسود بیستم حوت هزارو سیصدو شصت ونه

 سید ظاهر محسنی معروف به (نوید)

اکنون که این پریشان گوی به پایان میرسد، حیف است اگر آنرا، بخاطر حسن ختام به شعر ازشاعر واستاد سخن عصر حاضر

(استاد خلیل الله خلیلی ) تنها کسی که درعصرحاضر فارسی سره مینوشت، تزئین نکنیم:

گرمی چند فزودند بدین رشته دریغ ***  حل دشوار نمودند به دشواری دیگر

 شهر لینز، اتریش حمل هزاروسیصدو هشتادوپنج.