ع. حامی
کابل ۱۱ عقرب ۱۳۸۸ هـ ش
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
"لمبه" هم شعله ور شد!
خانم؟ لمبه با برآمدن بروی پشقل خودبینی سایت پر از اراجیف خود، میخواهد با اسطوره ی مقاومت ملی ما قد برابری کند، و از به اصطلاح "انحرافات ایدئولوژیک" آن قهرمان دخت افغان سخن زند. او خوب می داند، که مردم با انصاف افغانستان در برابر اشخاص نه از روی لاف های عقده مند و مریض وار شان، بلکه از روی عمل آنها قضاوت می کند. بلی او میداند، که مردم اسطوره ی شجاعت ما را که بی هراس، جنایتکاران جنگی را در جلو چشم شان تحقیر و خورد کرده، هرگز با آدمهای جبونی مقایسه نخواهند کرد، که اگر دل شیر را هم به دل لرزان شان ببندی، جرئت ندارند حتی به چند کیلومتری پارلمان نزدیک شوند، چه رسد به اینکه از نزدیک دشمنان مردم را مورد حمله قرار دهند. خانم؟ لمبه دنباله رو حجة الاسلام موسوی بدرستی میداند، که هیچ کسی در ننگ مخالفت با ملالی جویا اورا همراهی نخواهد کرد، فلهذا "چون طفلک لجوج نق زده اکت و ادای" روشنفکرانه نموده و سوالک های کودکانه مطرح میکند. او به خطا رفته، تصور می نماید، که کسی ممکن او را به خطا در سطح آن قهرمان شجاع تصور کند. بی چاره نمیداند، که مردم تیزبین ما از پشت پشقل جاه طلبی گوش های درازش را تماشا می کنند.
یکی دیگر از امراض مهلک دگماتیستهای "چپ" آنست، که آنها افراد عاطل وباطل وتنبل بوده، به اطلاعات کنده و بریده ی بی سر و پا بسنده می کنند. آنها با یاد گرفتن چند تا شعار و تکرار طوطی وار آنها، فکر میکنند، که روشنفکر شده و قله ی شامخ انقلابی گشته اند. لمبه خانم؟ با آوردن نقل قولکی مفاهیم روشنفکر، اکادیمیسن و متخصص را خلط می کند. او نمی داند، که یگانه میعار انقلابی بودن، قرار گرفتن درخدمت میلیونها انسان زجرکشیده است و ضد انقلابی بودن قرار گرفتن در جبهه دشمنان مردم مظلوم و تحت ستم می باشد. امروز جامعه ی ما به دو صف انقلابی و ضد انقلابی تقسیم شده است و عملا هیچ صف سومی ای وجود ندارد، الی در مخیله بیمار و کودکانه ی "چپ"روان. در یک طرف جنایتکاران جنگی مانند سیاف، گلبدین، ربانی، فهیم، خلیلی، قانونی و دیگران و اربابان شان قرار دارند و در جهت مقابل مردم مظلوم و بلاکشیده ی ما. ملالی جویا همچویک زن مبارز وانقلابی وعدالت خواه همواره درصف مردم تهیدست خود ایستاده و به همه ثابت کرده، که فرزند راستین ملت مظلوم خود می باشد.
خانم؟ لمبه! تفنگ مجردا وسیله کشتار است، اما عملا یکی آنرا برای شکار حیوانات به کار میبندد، امپریالیست ها و عوامل بنیادگرای شان از آن برای کشتار خلق و فرزندان راستینش کار میگیرند و توده های مردم برای روفتن استعمار و ایادی آن از تفنگ سود می برند. تفنگ بصورت مجرد مشتی چوب و آهن است. در صورت اول وسیله ی معیشت، در صورت دوم ابزار کشتار مردم و نمایندگان انقلابی آنها و در صورت سوم وسیله ی انقلابی برچیدن گلیم ستم و تعدی اشغالگران و مزدوران شان می باشد. قلم و معلومات اکادمیک نیز در دست روشنفکران واقعی وسیله ی روشنگری میان مردم و افشای توطئه های استعمار و امپریالیسم می باشد و برعکس اشغالگران و عوامل شان از آن برای تحمیق مردم استفاده می کنند. حال که آقای سیستانی از قلم و تخصصش درحمایت ازاسطوره ی شجاعت ومقاومت و فرزند راستین مردم استفاده می کند، چرا به خودخواهی شخصیت بیمار موسوی ها برمیخورد. بلی، اگر سیستانی قلمش را با چشم بسته در اختیارحجة الاسلام موسوی قرار میداد، آنگاه هم روشنفکر بود و هم شخصیت اکادمیک وتاریخ دان ، اما اینکه او بصدای وجدان بیدارش لبیک گفته و امام سیاسی لمبه را در تخریب اسطوره مقاومت ملی همراهی نکرد، نه تنها عضو شورای انقلابی باقی ماند، بلکه هم پرچمی گردید و هم دستانش به خون هزاران انسان آلوده گشت.
خانم؟ لمبه در رابطه به امامان سیاسی اش چنین مینگارد: "...بحث بر نوشته های سیستانی در باره مبارز مردانی چون سید حسن موسوی و داد نورانی ..."(۱) است. در رابطه به حجة الا اسلام موسوی خان شما را به نوشته ی "ژاژخایی های یک جاه طلب فراری" نوشته ی محترم ح. فروتن منتشره در سایت "افغان – جرمن آنلاین"، سایتی که حجة الاسلام شمارا با یک امپولُق بیرون انداخت، راجع می نمایم و در رابطه به رهبر سیاسی شماره دوی تان، که مینویسید: "...واضح است. پس از آنکه داد نورانی از مدیر مسوولی نشریه روزگاران استعفا داد و سیاست های سازشکارانه آن را خبط سیاسی خواند..."(۲)، قسمت های از مقاله ی "سهیل رنگ باخته بخاطر "نور" فروخته شده "داد" می زند" را درینجا نقل میکنم: "سهیل "سایت موسوی" بیدار شده بود، که ستاره ی افول یافته ایکه از لابلای امواج رسانه های رژیم مزدور مذبوحانه تقلا دارد تا محافل و مجالس دلقکان امریکا را نورانی کرده باشد، مطلبی به این سایت فرستاده است. درافشانی های ننگین این پادو برادران کرزی مصداق ضرب المثلی است که "آسیا بان سگی داشت و سگ او سگ دیگر". موسوی که حتی حمله از تربیون دشمن علیه دشمن را (بخاطر از دماغ فیل افتادگی خود) مردود شمرده، مورد حمله ی کودکانه قرار میدهد، ببینیم وقتی بداند که سهیل فرا آمده از قعر سقوط، که بر پیشانی سایتش می تابد همان کارآگاه مبتذلیست که وقتی میخواهد از پشت میزهای مدور رژیم پوشالی نمایان شود، اولین چیزی که از او بچشم بینندگان تلویزیون ها میخورد، گوش های درازش می باشد، آیا مطلب آن تاریک اندیش نورانی نما را از سایتش برخواهد داشت و یا باز هم با همان ولنگاری خاص جلوه فروشان، به مشعشع جلوه دادن سایتش از آن نور دولتی ادامه خواهد داد؟"(۳)
می بینی خانم؟ لمبه! که رهبر سیاسی شماره یک شما با وجود آنکه میداند، که "نورانی سهیل شده به شکرانگی اپارتمان مکروریانی" همان "مرتد بیشرمی" است، "که شب و روزش در رنگ آمیزی برنامه های تلویزیونی "رژیم پوشالی" تلاش میکند"، کسی که، "دل از انقلاب و اندیشه به آسانی نوشیدن آب کند، ولی از شهرت طلبی و همه روزه سر و کله پیدا بودنش در رادیو و تلویزیونها بعنوان "کارشناس امور سیاسی" دل کنده نتوانست"، "کسی که بخاطر جلب الطاف رژیم در میز گرد ها به خوشرقصی میپردازد و برای جلب عنایت خانواده رئیس جمهور بجای زنگ و جامن از چپن کرزی استفاده می جوید"(۴)، بازهم مقالات آن چپ مرتد را در سایتکش انتشار می دهد.
خانم؟ لمبه باید تذکر داد، که "مبارزه برای منافع مردم و میهن کار افراد مردم دوست و وطنپرست بوده که خطر نابود شدن توسط امپریالیزم و عوامل جنایتکارش را شجاعانه متقبل میشوند. مردم به حق از انسانهایی"(۵) از نوع ملالی جویا "قدیس می سازند و به تظاهر، نخوت و جاه طلبی روشنفکران فروخته شده هم پشیزی ارزش قایل نمیشوند. مردم، روسپی ای سیاسی را که ...همگان را مانند خودش "چپنکی" فکر میکند، بخوبی میشناسند و بین او و آن زن قهرمان نیز اقیانوسها خط فاصل میکشند."(۶)
خانم؟ لمبه! رابطه ی نشریه "پیشرو" را با داد نورانی ما نه میدانیم و نه هم میخواهیم درین رابطه چیزی بدانیم. افشاگری درین رابطه را میگذاریم به دوش جاسوسانی، که نام اصلی افراد و اشخاص را در رابطه به نشرات و جنبشهای "چپ" در سایتها و انتشارات شان برملا میکنند. منتها سوالی که مطرح میشود، اینست، که این رابطه را شما از رهبر شماره دوی سیاسی تان، خود دادخان نورانی دستور گرفته، افشاء کرده اید و یا از جای دیگری فرمان گرفته اید و یا هم از روی نادانی بوده است.
نوشته ی خانم؟ لمبه نمونه ی تیپیکیست از فکر مغشوش، مبهم و دگماتیک اوپورتونیست های "چپی"، که در تاریکی سرگردانند و هر طرف شلیک میکنند و بویی از ستراتیژی و تاکتیک انقلابی هم به دماغ خشک شان راه نیافته است. او مینگارد: "دولت اشغالگر ايتاليا آنھم زير رھبری مرد فاشيستی چون سيلويو برلوسکونی در سال ٢٠٠۴ ميلادی به ملالی جويا جايزه داد"..."ھمينطور معاون پارلمان اروپا (از اشغالگران درجه يک کشور ما)"
نه خیر خانم؟ لمبه! اشغالگر درجه یک کشور برخلاف ادعای کودکانه ی شما عملا هنوز هم ابرقدرت امریکا می باشد، البته میدانم توضیح این مسئله مقداری از سطح شما بلند است و از طرفی هم پیش کله ی شما یاسین خواندن اشتباه می باشد. "...خانم لويزا موگانتينی با حمايت معنويش از ملالی جويا در اعلاميه ای چنين نوشت"...و در ھمين حال آگنوليتو عضو ايتاليائی پارلمان اروپا، جک ليتون رھبر حزب دموکراتيک جديد کانادا و عضو پارلمان کانادا، خانم اليکسا مک دونا عضو پارلمان کانادا، جکوپو ويناير عضو پارلمان ايتاليا و يک درجن عضو پارلمان المان که ھمه اعضای بلندپايه دولت ھای اشغالگر اند از ملالی جويا حمايت معنوی کردند، آيا اين توھين به کشور و مردم ما نيست..."(۷).
نخیر خانم؟ لمبه، این فکر کودکانه ی بیماران تنبل و بیکاره ی "چپ" می باشد، که حوصله ی تجزیه و تحلیل تضادها را بر پایه ی واقعیت ها ندارند و به گفته ی مردم با یک نه و صد آسان غیر از خود تمام دنیا را چپ و راست میکوبند. بحث در رابطه با اصول تاکتیکی انقلابیون را، که سود بردن از تضاد ها، منزوی ساختن دشمن اصلی و درهم کوبیدن یکایک دشمنان مردم میباشد، اگر با خانم؟ لمبه براه بیاندازیم، خوانندگان محترم ما را به توپ بستن مگس متهم خواهند کرد. من فکر میکنم درک این موضوع برای خانم؟ لمبه بسیار دشواروثقیل است. من هر چه کوشش کنم تا خارش شعله ور خانم؟ لمبه و هم کیشان و امام سیاسی اش را با استدلال علمی فروکش بدهم، بی فایده خواهد بود. خانم؟ لمبه نیز مانند امام سیاسی اش موسوی خان فکر میکند، که با حرف مفت و عبارت پردازی های "انقلابی" میتواند، جهان را کن فیکون نماید، وقتی مینویسد: "برای فتح اين سنگرھای استعماری بارھا و بارھا نوشته ام و می نويسم و اين وظيفه ای است تاريخی که برای انجام دادنش از اتھام "لفاظی" ھراسی ندارم. افتخار می کنم که به ضد استعمار کشورم "لفاظ" ھستم"(۸).
خانم؟ لمبه! به حکم دیموکراسی هم که شده ما جلو لفاظی شمار را گرفته نمیتوانیم. شما هم به حکم دیموکراسی که شده، هر وقت دل تان خواست، لفاظی کنید، ولی به ما نیز به حکم دیموکراسی که شده اجازه بدهید، تا فرق میان لفاظی و عمل شجاعانه ی حمله بر جنایتکاران جنگی از تربیون دشمن را مد نظر گرفته، به شما و رهبران سیاسی تان توصیه کنیم، که به جمع دلقکان سیاسی بپیوندید. شما خانم؟ لمبه میتوانید استفاده ملالی جویا از تضادهای میان دشمنان را، که بخاطر خدمت به توده های تهیدست کشور ما میکند، به اشاره ی امام سیاسی تان مورد حمله ی کودکانه قرار دهید. شما جلو لفاظی تان را باز گذاشته اید. بلی شما در لفاظی آزد هستید، ولی به ما هم قدری آزدی بیان قایل گردید، تا ازامام سیاسی شما تقاضا کنیم، که از تریبیون تلویزیون هایی که، امپریالیسم امریکا برای جواسیس شان سر و صورت داده اند، برای عبارت پردازیهای مملو از تکبر، نخوت و شهرت طلبی اش استفاده نبرند و اگر جرئت دارند، به میدان اصلی مبارزه، که همانا افغانستان است، تشریف بیاورند.
خانم؟ لمبه شیرزن افغان، ملالی جویا را بخاطر شرکت در پارلمان مورد انتقاد قرار داده مینویسد: "...پارلمان های اشغالی و نهاد های استبدادی را مرجع نجات آنها(منظور خانم؟ لمبه مردم است) دانسته..."(۹)
نمیدانم که خانم؟ لمبه دروغگوی است و حافظه ندارد و یا اینکه عمدا اتهام می بندد. ملالی قهرمان و عزیز مردم سلحشور افغانستان پارلمان اشغالی افغانستان را طویله خواند، که این مسئله را هر انسان باانصافی که ذره ای ازوجدان دروجودش باقی مانده باشد، انکار نمی کند، ولی خانم؟ لمبه همراه با لباس بی ننگی بر تن، در چشم مردم درآمده و به ملالی تهمت می بندد، که او پارلمان اشغالی را مرجع نجات مردم میداند. وقتی طبیله خواندن پارلمان را ازسوی ملالی برخ آلوده ی شان بکشی، بعد خانم؟ لمبه، و هم کیشان سبک مغزش سوال کودکانه ای دیگری مطرح میکنند که: اگر ملالی پارلمان را طویله میداند، پس چرا در آن شرکت جسته و باز هم در تلاش برگشت به آن می باشد؟ درک این مسئله از مغزک های پوک وکله های میان تهی اوپورتونیست های "چپ" بسیار بزرگی می کند، آنها نمیدانند، که با شرکت در پارلمان است، که میشود از آن بمثابه یک تریبیون برای افشای جنایت کاران لمیده در آن طبیله استفاده کرد و بمردم ثابت ساخت، که این دستگاه نه ناجی مردم، بلکه برای برپایی درامه ی دیموکراسی و تحمیق مردم مورد استفاده ی دشمنان مردم قرار میگیرد. خانم؟ لمبه نیز مانند امام سیاسی اش به مرض بی حوصله گی دچار بوده و از کار پرحوصله و بی سروصدای انقلابی نفرت دارد. او کار انقلابیون داخل کشور را در رد مقاله ی شخصی بنام مصباح مورد استهزا قراد داده مینویسد : "اينکه منظور مصباح از سنگر فرسوده، لفاظ و بی عمل "چپ" چيست، من ھم ندانستم. ولی بدون شک می دانم که مصباح نيز تا اکنون نتوانسته است حتی يکی از سنگرھای استعماری ذيل را فتح کند تا او را ما ھم لفاظ، بيعمل، سست عنصر، کم ظرف، بی شخصيت و نويسنده ای با وضعيت مسخره حساب نکنيم!!"(۱۰).
نخیر خانم؟ لمبه! شما خوب میدانید، که منظور از سنگر فرسوده، لفاظ و بی عمل "چپ" چیست، منتها شما میخواهید، واقعیت را در عقب گوش های دراز خود و امامان سیاسی تان پنهان نمائید. شما تفاوت ظریف میان مبارزه در بستر گرم امپریالیسم و مبارزه در میدان عمل را نمی فهمید، شما آنجا لمیده به لفاظی و "عبارت پردازی انقلابی" مشغولید و ملالی بیهراس اینجا در سنگر گرم مبارزه رویاروی بر دشمنان مردم مانند شیر حمله می برد. هیچ فرد انقلابی ادعا نمی کند، که سنگر استعمار را همین امروز اشغال کرده است ، چراکه مسیر مبارزه پر از خم و پیچ، پر از دشواری و قربانی و دور و دراز است. این حقیقت را ساده ترین افراد جامعه ی ما حتی نادانترین آنها درک میکنند. تنها دگماتیستها با"عبارت پردازی های انقلابی" از درک آن عاجزند.
در اخیر مقاله خانم؟ لمبه پس از آنکه، دروغ های شاخداری مبنی بر انقلابی بودن رهبران اوپورتونیستش سرهمبندی می کند، از روی نخوت و تکبر از یکسو و جبین سایی و تملق به خدایان سیاسی اش، آقای سیستانی را مورد خطاب قرارد داده، مینویسد: "سیستانی، تو کجا و موسوی مبارز و داد نورانی انقلابی کجا!"(۱۱)
خانم لمبه(شعله) تا زماینکه، آقای سیستانی برای "حجة الاسلام " موسوی خان در سایت افغانستان آزاد، مقالات تاریخی مینگاشت، خاکستر اپورتونیسم جزم گرایانه نور بینش موسوی را چنان به تاریکی نااندیشیده گی یک هرزه گوی سیاسی کشیده بود، که عضویت او را در شورای انقلابی نمیتوانست ببیند. اما همینکه آقای سیستانی همکاری قلمی اش رابخاطراهانت به ملالی جویای عزیز با سایت "موسوی" قطع کرد، توفانی برپا شد و آتش بر اندام حجة الاسلام موسوی و دنباله روانش زده شد و درین میان خاکستر از روی قوغ بی فروغ پریدن گرفت و "لمبه" شعله ور گشت و در صدد انتقام گیری خویدن امام سیاسی اش برآمد و به پاچه ی سیستانی و اسطوره ی ملی مقاومت مردم بلاکشیده ی ما چسبیدن گرفت.
ازآن جائیکه جزم گرایی اوپورتونیستان همیشه با افترا، دروغ و اتهام همراه بوده و با چشم بسته و دهن باز هرکسی را که در کلیشه های تنگ شان نه گنجید، متهم می کنند. لمبه خانم؟ که قبل از زدن مشت دندان شکن آقای سیستانی به پوزه امام سیاسی اش از نوشته های سیستانی عبودانه حظ می برد، به یکبارگی از سیستانی سرخورده شده، او را به خاطر عضویت در شورای انقلابی محکوم می کند. منتها سوالی که مطرح میشود، اینست، که آیا لمبه نمیداند، که بسیاری از افراد جامعه زیرسیطره ی حزب برسراقتدارطوری تحت فشار واجبار قرار میگرفتند که مجبورمیشدند برای حفظ جان و حیات خود یا به عضویت حزب حاکم درایند و یابسوی بخشهایی ازحاکمیت دولتی رانده شوند که خطرکمتری او را تهدید کند.
معیار قضاوت سنگ مغزان کوردل با اندیشه ی فاشیستی به شیوه ی دیکتاتوران اینست که هرکسی با آنها باشد، منزه و سوپر انقلابی می باشد و در غیر آنصورت دشمن شان بوده مردود و مرتجع است. بگذریم ازینکه، پس از خروج ارتش روسیه از کشور ما، مسئله ی حمایت از رژیم نجیب و یا ایستادن در کنار تنظیم های جهادی، خود قابل مکث و بحث می باشد. وقتی خانم؟ لمبه به عضویت یک فرد در شورای انقلابی بدین حرارت، آنهم از موضع پرستش سایتک شان ، می جهد، به مسئله ی موقعیت پرچم و خلق در مجموع چه گونه برخورد خواهد کرد؟ اوپورتونیسم در فلسفه جدایی فکر از واقعیت بوده، آنها پدیده ها را به شکل جامد، غیر متحرک و تغییرناپذیر می بینند. آنها از روی تنبلی حوصله ی تحقیق پدیده ها را نداشته، فکر شان را بجای واقعیت قرار می دهند. آنها کسی را که یکبار دشمن گرفتند، همیشه به دیده ی دشمن مینگرند و در مورد خاص لمبه خانم؟ و امام سیاسی اش دیدیم، که موافقت و مخالفت با موضعگیری جزم گرایانه ی آنها معیار دوستی و دشمنی میباشد. آنها به تغییر تضادها و جابجایی آنها اعتقاد نداشته، از درک اینکه، دشمن دیروزی میتواند متحد امروزی باشد، عاجزند.
بلی خانم؟ لمبه! آقای سیستانی در جایی قرار دارد، که نه تنها به عضویت خود در شورای انقلابی افتخار نمی کند، بلکه صادقانه آنرا مورد انتقاد قرار میدهد. او اگر چون شما به عارضه ی شهرت طلبی "عبارت پردازان انقلابی" مصاب می بود، حتما در رابطه به حمله ی سخیفانه ی امام سیاسی تان، موسوی، بر ملالی قهرمان، خاموش می ماند و از نشر مقالات تاریخی اش در سایتک امام سیاسی تان حظ می برد. دیدید، که وجدانش بیداراست و از حقانیت مبارزه ی ملالی دفاع نموده و پوزه ی امام متکبر شما، موسوی خان را به خاک ذلت و شرمساری مالید.
اینک موسوی "مبارزچپ نما"، امام سیاسی درجه یک خانم لمبه؟ در کنار استادش هاشمیان قرار گرفته و پس از آنکه امپریالیسم امریکا را با چند تا تظاهرات امپریالسم برافگنانه از پا درآورد، آنگاه در وزارت خارجه ی طالبان جای همکیش خود، سپنتا را اشغال خواهد کرد و امام درجه دوم تان، نورانی خان، چون هنوز هم اربابش بر سر قدرت است، با چپن کرزی بروی میزهای گرد به رقص عریان سیاسی مشغول است. شما میتوانید، یکی از آخرین تبارزهای "انقلابی" او را در دفاع از کرزی در رابطه به انتخابات، بمثابه "کارشناس امور سیاسی" از گردانندگان تلویزیونهای افغانستان طالب شوید.
وکلام آخراینکه، آیا شما خانم؟ لمبه متوجه شده اید، که در پای همان مقاله ی خصمالود تان خوانندگان گرامی سایت ها، هموطنان تیزبین و با وجدان ما چگونه مچ تانرا گرفته اند. شما اگر تصادفا وجدان بیدار میداشتید و ذره ی شرم وآزرم در وجود تان میبود، آنگاه بیهودگی "عبارت پردازی های انقلابی" خود را در آینه ی نظرات مردم میدید و بجای تداوم سرخمی، نخوت، تکبر و خودبینی از قهرمان محبوب مردم خود معذرت خواسته خود را از شر لعن و توهین مردم نجات میدادید. در پایان با نقل قول نظر یک هموطن شریف این گفتار را پایان می بخشم:
نویسنده ای، که نامش را ننوشته است - ۲۰۰۹/۹/۲۴
"لمبه عزیز، سخن گفتن آسانترین و بیخطر ترین کار است. اما متاسفانه "مبارزان" تو مثل ملالی جویا اهل عمل نیستند. هروقت مثل ملالی جویا رفتند مقابل دشمنان خونپر ایستادند و به ریش شان تف انداختند، آنوقت همهی شانرا خواهم پذیرفت و به ایشان سجده خواهم کرد. تا آنوقت نوشته های شان در حد لاف و پتاق از بستر نرم "امپریالیزم" در کانادا و امریکا تلقی خواهد شد و نه بیشتر."
یادداشت ها
(۱۱،۹،۲،۱) مقاله ی خانم؟ لمبه (سیستانی، اکادمیک هرزه گر و دفاع ریاضی وار از ملالی جویا.
(۳، ۴ ،۵،۶) مراجعه شود به مقاله ی "سهیل رنگ باخته بخاطر "نور" فروخته شده "داد" می زند" منتشره در کتاب آقای سیستانی در رابطه به ملالی جویا.
(۱۰،۸،۷)مقاله ی خانم؟ لمبه ملالی جویا و هیاهوی "چپ" فرسوده .