افغان موج   

افغانستان سرزمینی‌ست که برای زنان به مثل یک کابوس می‌ماند. در این سرزمین از دیر زمانی فرهنگ زن‌ستیزی و مردسالاری حاکم بوده و زنان همیشه در قید و بند این گودال‌های مردسالاری و پدرسالاری گیر مانده‌اند.

باشنده‌گان این سرزمین با زنان همیشه به مثل حیوانات رفتار کرده‌ و از ایشان به عنوان ابزار استفاده می‌نمایند، گویا زنان افغانستان مانند حیوانات، فقط برای حمل و نقل، نسل‌کشی و جوجه‌کشی به دنیا آمده‌اند. زیرا در این جامعه زن هیچ زمانی حق تصمیم‌گیری و رأی را ندارد و این مردان استند که برای زنان تصمیم‌ می‌گیرند، عجیب‌ترین چیزی‌که نظر انسان را به خود جلب می‌کند، این است که در این سرزمین برای ازدواج زنان و عشق‌ایشان پدر و یا در نبود وی پسرکلان خانواده باید تصمیم بگیرد؛ زیرا در افغانستان رضایت دختر در مورد ازدواج اصلن برای کسی مهم نیست.

 

عجیب‌تر از این مورد، موردی دیگری است که به روند شینگری(فرار دختر جوان، همراه با پسر جوان به قصد ازدواج) مشهور است و در این مورد زنان از چند طرف چوب سوخت برای مردان(پدران و برادران) هستند. از یک طرف پدر و یا برادر مرتکب جنایتی شده و به عوض او، زن باید قربانی شده و از طرف وی توان بدهد، زیرا فرهنگ ناسالم افغانستان چنین است زمانی‌که یک دختر، پسری را دوست داشته باشد به طور قانونی نمی تواند با آن ازدواج کند؛ چونکه تعین سرنوشت دختر در افغانستان به دست خودش نبوده بلکه پدر، برادر، کاکا و یا ماما باید سرنوشت او را تعین کنند و بسیاری‌هم در همین آتش غرق شده و می‌سوزند؛ اما یکی و دوتایی شاید از این قاعده مستثنی خواهند بود و ایشان مجبور می‌شوند تا از پیش چشم خانواده خویش به طور مخفیانه فرار کنند؛ تا این‌که بتوانند با معشوقه‌های خود زندگی خوشی داشته باشند. در این وقت است که بدبختی زنی دیگری آغاز می‌گردد، زیرا در افغانستان بسیار یک عرف نابجا و غیر انسانی وجود دارد و او اینکه در چنین حادثه‌ی خانواده پسر مجبور است تا یک و یا چند زنِ دیگری را در مقابلِ دختری که فرار داده بود، بدهد.

زیرا اگر ندهند، عزت پدر و قوم دخترِ فرار داده شده لکه دار شده و آبروی ایشان صدمه می بیند و برای دفاع از عزت و آبروی خویش مجبور استند؛ تا چنین عملی را در حق خانواده‌ی داماد انجام دهند. لذا برای این‌که خانواده‌ی داماد بی عزت نشوند و به آبروی ایشان لکه زده نشود چنین شرایطی را قبول می‌کنند و اینجاست که این زن در گودال عزت و آبروی پدر و قوم خویش غرق شده و تا آخر عمر عذاب نوش جان می‌کند.

 

 مورد دیگری از بدبختی زن در افغانستان فروش آن بخاطر بدست‌آوردن پول و دارایی است، برای همه جهانیان روشن است، که افغانستان کشوری‌ست که فقر دامن آن را فرا گرفته و همیشه از این طریق عذاب می‌کشد، بنابراین مشکلات، پدران بسیاری از دختران خویش را بخاطر بدست‌آوردن پول و سرمایه به اشخاص نامناسب و کهن‌سال به فروش می‌رسانند و برای ایشان آینده‌ی دختر، کم سن بودن و کهن سال بودن داماد اصلن مطرح نیست و فقط تنها چیزی‌که برای پدر مهم و ضروری است مال و ثروت است. ناگفته نماند که بیش‌تر از این وضعیت مردمان پول‌دار استفاده نموده، دختران خوش رو و زیبا صورت را به ملکیت خود درآورده و از آنها لذت عمیق و کیف شهوانی می‌برند. برای همین است که در این سرزمین افراد پول‌دار صاحب زنان زیادی‌اند. یعنی: ایشان زنان را به عنوان حیوان به قیمت‌های متفاوت خریده‌اند. زمانی‌که ایشان را خریدن آنها را به مانند حیوانات در خانه زندانی کرده و ایشان در میان یکدیگر تا آخر عمر در جنگ و دعوا به سر می‌برند.

 

برای درد ناتمام زنان افغانستان همین کافی است که برای ایشان فعالیت کار و آموزش داده نمی‌شود و ایشان از تمام مزایایی زندگی از قبیل آموزش، کار، فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و... محرومند. با وجود این‌که حاکمان این سرزمین ادعا دارند که ممنوعیت زنان از آموزش و کار جنبه‌ی دینی و اسلامی دارد؛ اما برای همگان معلوم است سرزمینی‌که اسلام از آن ظهور کرده زنان و دختران آن در به‌ترین آزادی بسر برده و بزرگترین فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و ادبی را انجام می‌دهند

موردی دیگری را، که می‌توان در باره‌ی زنان افغانستان اشاره نمود، ازدواج‌های اجباری‌ست. در این سرزمین بسیاری از زنان قربانی ازدواج‌هایی اجباری‌اند. یعنی: در این سرزمین هیچ زنی به میل خود ازدواج نمی‌کند؛ بلکه با آمدن کاکا، ماما، خاله و یا دیگر خویشاوندان به خانه‌ی ایشان -برای روند خواستگاری- آن مجبور است با پسر ایشان ازدواج کند، در غیر آن مورد نفرین و لعنت جامعه قرار گرفته و زنِ بی حیا محسوب می‌گردد. زیرا در این کشور شناخت و خویشاوندی مهم است، نه زندگی و آینده‌ی دختران. بنابراین پدر و مادر برای ازدواج کردن دختر با پسران خویشاوندان خود از بزرگ‌ترین شکنجه‌ها استفاده می‌نمایند و این سبب می‌شود؛ تا بسیاری از دختران دست به خودکشی زده و خود را به کام مرگ اندازند و زیادی‌هم مجبور می‌شوند؛ تا از خود، خودگذری نشان داده، با آن پسر ازدواج نموده و تا آخرین ثانیه‌ی عمر خویش عذاب نوش جان کند. البته در چنین موضوعاتی بحث پسر هیچ زمانی مطرح نمی‌گردد، این فرق نمی‌کند که پسر سواد دارد و یا نه و همچنان «مواد» مصرف کردن و یا نکردن پسر مطرح نیست و فقط چیزی زیادتر مورد توجه قرار می‌گیرد، آمدن خویشاوندان به خانه زن بخاطر خواستگاری و نگاه‌داشتن رابطه‌ی ایشان است.

 

 بدبختی دیگری‌که زنان افغانستان را دنبال می‌کند، سرپوشی است به نام خانه، زنان این سرزمین اجازه‌ی خارج شدن از خانه و رفتن به طرف بازار را ندارند، اگر گاهی‌هم خارج شوند مجبورند؛ تا با یکی از محارم خویش باشند و آن‌هم چهره‌ی ایشان باید با تکه‌ی سیاهی پوشیده باشد، که فقط چشمان ایشان باز باشد و بس. مشکلی دیگری که زنان در آن دست و پنچه نرم می‌کنند، کم بودی عقلی ایشان است. در میان باشنده‌گان این سرزمین مقوله‌ای به چنین عبارتی مشهور است.« زنان ناقص‌العقل هستند» که آنرا بسیاری از مردم عوام چنین تلفظ می‌کنند: زن ناکس عقل است. این گفتار دردی‌ست که بسیاری از زنان را رنج می‌دهد؛ چون‌که هر زمانی جلسه‌ی باشد و یا قرار باشد در مورد چیزی تصمیم گرفته شود، وقتی زنِ بخواهد نظر خویش را ابراز کند، برای قفل ساختن دهن وی مردان از این عبارت استفاده نموده و آن را به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وسلم) منسوب می‌سازند. از آن جایی‌که جامعه‌ی‌ما، یک جامعه سنتی و دینی است، تمام زنان با شنیدن این جمله زبان خود را از اظهار نظر باز می‌دارند، در حقیقت همین جمله است که دایم ورد زبان مردان بوده و با وسیله آن همیشه زنان را نیش زده و مورد طعنه قرار می‌دهند. برای همین است که برای ایشان در هیچ موردی حق رأی داده نمی‌شود و حتا مردان، مشوره کردن در بسیاری از مسایل با زنان را ننگ می‌دانند.

 

نویسنده: «حاکی‌ خاور»

فرستنده: محمدعثمان نجیب