دوستان
آنچه را در پایین از نظر می گذرانید حکایتی ست که درهمین تازگیها اتفاق افتاد و پاسخی است به خزعبلات شخصی به اسم خلیل الله معروفیُ یکی از لابییستهای معروف رژیم طالبانی است. آنکه بویژه پس از مرگ موسس حقیقی وبسایت آریانا افغانستان، یعنی اختطاف آن وبسایت توسط یک مشت سیمای پس پرده ومشکوک برای اشاعه افکار و مواضع تعصب بارش دیگرحد و مرزی نمیشناسد
چندی قبل نامبردهمتنی را زیر عنوان «زور قالب نداره – آنهم زور طالب» به نشر رساند، متنی که بدون شبهه یکبار دیگر نمودار انتظارات حریصانۀ او از گروهطالبان، این قاتلانسفاکو سبعهزاران مرد و زن و کودک افغان بود. زمانی که این قلمیادداشت مختصری در ادامۀ نقل قولی از فیسبوک یک دوست خبیر بر مرگ جانگداز یک دوشیزه دیگر افغان نوشت، اینکار خشم او و مشتی از ندیمان او را بر انگیخت. که این متن خلاصه ای از آن داستان است. البته لازم به تذکر است که این متن چندین بار طی هفته گذشته برای نشر به نشانی آن سایتفرستاده شد. اما حسب معمول اغماض صورت گرفت و ناپدید شد.
بدین وسیله در حالی که از توجه شما سپاسگذارم، کمال امتنان خود به گرداننده ارجمند سایت وزین «افغان موج» که در نشر آن همت گماشتند ابراز میکنم.
احمد آریا
او مهملات خود را با این عبارت آغاز می کند:
«درین چند روز شاهد مبادلۀ کامنت با کسی بودم، که نمیخواهم نام مبارکش را بر زبان آورم.» که در پاسخ به او و برای روشنایی مطلب باید گفت که من هیچگونه کامنتی با این شخص که منبعد او را بسبب خود پسندی معروف وغیر قابل مهارش مراعاتاً «خود شیفته» خواهم خواند مبادله نکرده ام و نه خواهان شهادت او در هیچ امر یا چیزی بوده ام. مناظرات من همه با شخصی به اسم الله محمد بود که از مواضع منحرفانه و ضد مردمی این شخص دفاع می کرد. اما اکنون او مدعی است که تنهایک شاهد متوهم در این ماجرا بوده، اما دوست ندارد نامی از او (من) بگیرد و فقط نامگم او را خطاب میکند. که باید بگویم او درست فهمیده است، زیرا حقایقی که از نوک خامۀ من بیرون آمدند و بر صفحه کمپیوتر نقش بستند حقیقتا زهری بودند، در این جای شکی نیست، یعنی زهری که بنیاد خضوعات تهوع آور او را برای یکی از سیاهترین پدیدهای تاریخ معاصر کشورما برباد داد. اما او خود که به یقین خودشیفتۀ معروفی است تا کنون القاب و عناوین متعددی را زیب پیراهن نموده که البته من در این مدعا تنها نیستم، بسا کسان دیگری نیز این را در مورد او کشف کرده و میگویند. نقاطنظروبسایت افغان- جرمن که همزمان با بیرون انداختن او از آن وبسایت، آنهم به دلیل خودمحوریها وخود پسندیهایش به نشر رسید، موید آنست. اما این موضوع بحث امروزی ما را تشکیل نمیدهد. باشد برای بعد.
جالب بود کهمیدیدیم کسی که خویشن را متخصص دستور زبان و خبره در چند زبان میداند، مهملنامۀ خود را«طمطراقهای یک کامنتنگار نامگم» عنوان داده است. عنوان معجونی که بعد از آن ناگزیر بود برای آن داستانی سرهم کند که از عهد شاروال غلام محمد معروف به «پاپا» آغازوتا مقلوب ساختن نام «سپاهی گمنام» به «نامگم» توسط «خلیل الله معروفی» ادامه داشت. اگرچه او برای اینکار عرق زیادی ریخته بود، اما در پایان مانند هر بیرون داده دیگر او، آن هم از انعقاد و استنتاج منطقی و مستدل رنج فراوان میبرد.به همین گونه بدعت «کامنتنگار» او، که فکر میکنم باید ترکیبی از «کامنت» به زبان فرنگی و کلمه «نگار» دری/فارسی بوده است. نگاری که آنرا معشوق و محبوب نیز گویند. البته قصد من ریشخند او نیست، زیرا «نگار» میتواند امر به نگاشتن هم باشد. اما چرا اینهمه زحمت؟ آیا نمیتوانست «کامنت» را به آسانی اظهارنظر، توضیح، تفسیر، تعبیر، تقریظ و حتی یادداشت مینوشت و فاعل آنرا با مفاهیمی مانند «مفسر»، «معبر» و این چیزها مشخص میکرد؟
اما بیائید برای خوشی خاطر و فقط در حیطه شناخت خود او منبعد آنرا «کامنت» بگوییم، اگرچهوبسایت آریانا افغانستان آن را«نظرات»و «افغان- جرمن آنلاین»، یا وبسایتی که بنابر مسموعاتی که بیشترشان از ابتکارات خود این شخص است، مصمم است عنقریب سرگذشت او را در قاموس قیس کبیر خود بگنجاند، آنرا «تبصره» عنوان داده است. نباید فراموش کرد که هدفکامنتها در یک روزنامه و مجله معمولا خوانندگان است. بنابر این طوری که در آن بالا نیز تذکر رفت تبصره های این قلم در رابطه با موهوماتی از جانب الله محمد در پاسخ به تبصره کوچک من (مریم سادات،از اثر افسردگی و فشار روحی زیاد امروز از منزل پنجم یک ساختمان خود را پایین انداخت و جان باخت. مریم از کارمندان سابقه نظام جمهوریت بود، که بعد روی کار آمدن طالبان کار خود را از دست داده بود.روحش شاد و یادش گرامی باد! (برگرفته از فیسبوک یک دوست برای چشمان کور و ضمیر بیمار طالب پرستان)به نشانی وبسایت آریانا افغانستان فرستاده شده بود، نه به نشانی شخص الله محمد که «خود شیفته» مدعی است شاهد «مبادله» آن بوده است.
بیائید به بقیه مهملات او توجه کنیم.
او نوشته است: «ازین خاطر او را "نامگم" خطاب کرده ام که کلمۀ "نامگم" اصلاً حالت مقلوب "گمنام" است". آنگاه طوری که در بالا نیز تذکر رفت، داستانی به درازای ده سطر از پاپا غلام محمد فرهاد (بعدها موسس جمعیتی موسوم به «افغان ملت») که چطور میناری در شهر کابل برپا داشت و آنرا سپاهی گمنام نامگذاشت گفته است. مرحبا به اینهمه وسعت نظرومیزانتصرف برصنعت تشابه!! سوای این ترکیب عامیانه و پوچ، توضیحات کسالتبارجناب آقا در مورد ریشهو اصل و نسب «نامگم» نیز به تنهایی کافی بود تا خواننده احتمالی او را خواب دهد. در حالی او میتوانست یک نام ساده تر برای تحقیر این قلم که همیشه در برابر او قرار داشت برگزیند، به طور مثال، «خارچشم»، و به گونۀ مشروحتر، «خار چشم اغیار»!! اما بازهم حافظۀ او یاری نکرده و تا پایان هجونامۀ خود خود این قلم را «بنده خدا» گفته است، عنوانی که بازهم ناگزیر بود در برابر اعتراض و انتقاد فرد دیگری بر آن، به شیوه معمول با چنگ و دندان به مصاف او بر خیزد.
راستش من در تمام زندگی از وجود این شخص بی اطلاع بودم. یعنی نه کاری با کار او داشتم، نه او را میشناختم، نه نام او را شنیده بودم. اما بعدها زمانی که خمیازه کشان سر از بستر بلند کرد، دانستم که او یک میخانیک گمنام است که در اروپا زندگی میکند و سر هر فرصت سعی میکند نامی در میان نامها برای خود دست و پا کند و برای اینکار حق و ناحق به یخه این و آن دست میاندازد. بلی دشنامنامه ای را که مدتها قبل او به وکالت یک سیاه زبان دیگر عنوانی این قلم نوشته بود و در چشم خود او و ندیمان او شهکار بینظیریبود یکی دیگر از همین دست درازیهای او بود. اما زمانی که از سوی این قلم پاسخ گرفت، به دلیل آنکه «یکی از وارثان و از دوستان قدیم وبسایت آریانا افغانستان است، آنرا سانسور کردند و از آن پس با پررویی تمام مجال نشرهرگونه مقاله یا اظهار نظر در آن سایت را از این قلم سلب کردند. و اکنون که او بازهم همان خیره سری و خودستایی تهوع آور معمول در ستون «نظرات» آریانا افغانستان مدعی است که، «ضمن مضمون مفصل "خلیل معروفی" (شخص او) به اندازۀ کافی و در حدی نسق دید، که ماهها جرأت نمیکرد، شکل و قوارۀ خود را نشان بدهد» مقصود او از همان توطئه بر ضد این قلم است.
به هر حال نهایت مضحک بود زمانی هم که دیده شد کسی که بر اشتباه املایی یا بهتر بگویم تایپی «اسوشیتد پرس» که اسمی است فرنگی خرده میگیرد،خودکژدم را «گژدم» و و نسخ را «نسق» مینویسد. و زمانی هم که با تبختر میخواهد صورت صحیح اسوشیتد پرس را بنویسد آنرا «اسوشییتد پرس» مینویسد که در هیچ رسانه ای و هیچ یک مجله و کتابیهمچون چیزی دیده یا خوانده نشده.
او درجای دیگری مینویسد: "بندۀ خدا" (این قلم) در حدی "خودخواه" و "خودپرست" است، که آن "کامنت دوسطرۀ" خود را "نیم سطر" میخواند.
یکبار دیگر به آن چیزی که او مدعی است «دوسطره» بود و این قلم حقیقتاً نوشته بود (به بالا مراجعه کنید) توجه میکنیم:«به کوری چشم و ضمیر بیمار طالب پرستان». بلی این همان سطری است که «خود شیفته» آنرا را «دوسطره» و «شخصیت روشنروان و حقایقنگر» از قول او، جناب الله محمد خان آن را یک سطر حساب داده بود، اما در نظر این قلم هر چه بود همان آتشی بود که در غضبخانه هردوستایشگر خیره چشم طالبانانداخت و پرده از روی نیات چرکین شان برداشت. وقتی هم برای الله محمد نوشتم، «ممنون از این که وقت گذاشتید و آن نیم سطر تبصره این قلم را مرور کردید».در پاسخ با همان شیوه قیچی قیچی و جزوه جزوه کاریهایی که معمول اوست در پای آن نوشت،«نیم سطر نبود. لطفا درست بنویسید و سطر که نیم باشد مفهوم نمی دهد. خود را بسیار فهمیده تلقی ننمایید با چنین طرز نوشتن». مسخره بود!! این شخص که متاسفانه تا کنون فرق میان سطر و صفحه و جمله را بدرستی نمی دانست و حتی نمیتوانست یک جمله را درست تحریر کند چنان با غیظ عیان بر من شورید که گویی سالهاست به اصطلاح قرضدار او هستم. البته من نخواستم برایش حالی کنم که سطر به معنی خط و رشته و رده ای از کلمات است و میتواند دراز، کوتاه و حتی نیمه باشد و طوری که از نامش هم پیداست از «جمله» که هماره حاوی ارکانی ست، متفاوت است.
در حالی که تبصره من بر خبر جانگداز مرگ آن دوشیزه معصوم افغان کوتاه بود، اما در واقع مشت همه آنهایی را باز کرد که بر طبق یک اجندای معلوم شب و روز مشغول مدح و ثنای داره ای متشکل از دزدان منابع، دارایی های عامه، قاچاقچیان مواد مخدره، معاشخواران سی آی ای و مزدوران آس اس آی پاکستان و عربهای شیاد اند. از اینرو در مهملنامۀ «خود شیفته» که مانند همیشه در آن مصطلحات کوچه بازاری معمول او، مانند، «بنده خدا»، «قد بلندک»، «خیزک و جستک» و «سوته حافظ وارو و» فراوان دیده میشد، این غیظ مشهود او نیز بچشم میخورد.
و اما در مورد مصطلحات بازاری که او بیدریغ و هربار دهها تای شان را در هر چرندنامه ای که بیرون میدهد، میگنجاند، باید گفتکه محتملاًموصوف برای مدتهای مدیدی در یک «فرهنگکودن»بسربرده است. در یک فرهنگ عمیقاً کوچه بازاری و حقیر وبا اصطلاحاتی که یک فرهنگی مسؤل و متقی از به زبان راندن شان ننگدارد. اما او همه را بدون واهمه و تبعیض تحت عنوان«زبان شیرین عامیانه کابلی» به زور و فشار داخل ادبیات پربار دری میکند و با اینکارجفای بزرگی را در حق زبانکه بنابر سرشت آسیب پذیر است مرتکب میشود. در حالی که او هیچ دلیل موجهی برای اینکار ندارد، یا هیچوقت ارائه نکرده است، در واقع زبان پُربار و میانجی دری را از شکل و ریخت میاندازد و از اعتبار آن میکاهد و بر سلاست ماهوی آن صدمه میزند. چه میدانیم هرگاه این عمل او عمدی و بنابر یک اجندا صورت نمیگیرد؟ چون هیچیک متون ادبی نه در گذشته و نه در حال حاوی چنین یاوه هاست.
«خود شیفته» در مناظره ناخواسته این قلم با روشنروان(عنوانی برای الله محمد بخشیده است) که تا پایان آن ناگزیر بودم در برابر املای تکیده و انشای ناقص او شکیبا باشم، از من توقوع داشت که باید در عوض «کی» برای او «که» مینوشتم. اما در نزد این قلم برای روشنروانی که یک با سماجت خاص، آنهم به هزینه این قلم بلاانقطاع مشغول چاپلوسیهای مشمئز کننده برای طالبان بود که به مشکل میشد او را متوجه معانی و مفاهیم مطالبی نمود که برای مطالعه و مرور او فرستاده بودید، محتملا استفاده از «که» و «کی» دیگر بی تفاوت بود.
با حفظ این در این مقطع کلام میخواهم بخشی از تبصرۀ بسیط یکی از دوستان ارجمند و خبیر را که در همین تازگی به نشانی این قلم فرستاده شد، ذکر کنم:
«گرامی ام جناب آریا صاحب محترم – اخیراً جایی نوشته ای را خواندم که فردی نوشته بود: «کی» غیر «چه وقت» یا «چه زمانی» معنای دیگری ندارد. به زبان دیگر، کی را نمی توان به عنوان مترادف «که»، یعنی «چه شخصی به کار برد.
- این نظر با رجوع به نوشته های پیشین اهل ادب و اهل زبان درست نیست. با کمی زحمت یافتن ده ها مثال در این زمینه در زبان فارسی موجود است. مثلاً: قلمی پیدا کرده ام، اما نمیدانم از کیست؟ یا: به کی تعلق دارد؟ "یا" در کلمه "کیست" مربوط به کدام حرف است، مربوط به حرف "ک" یا مربوط به حرف "س" و یا "ت"؟
- از چه زمانی این قاعده به وجود آمد که این دو کلمه را نمیتوان از نظر معنی باهم یکی به حساب نیاورد؟ و نظر به صواب دید چه کسانی و کدام مرجع؟...»
بنابراین چسپیدن خود شیفته به «کی» فقط میتواندتسکینی برای روح بیقرار خود او باشد، زیرا با اطمینان میتوانم گفت، یکی دیگر از چیزهایی را که تا کنون در مورد این شخص دانسته ام و متیقن هستم دیگرانی نیز با من همنوا هستند، این بوده که برای او بهترین روزنه فرار از یک مناظره حقیقی، همواره در گیر ساختن مخاطب در یک بحث عبث و خارج از حیطه موضوع مناظره است.
زمانی هم که برای روشنروان او نوشتم که ،«معذرت می خواهم هرگاه اسم مبارک جناب را «الله داد» نوشته بودم.» نخست خود او و سپس «خود شیفته»، هردو بر آن تاختند. دلیل آنهم روشن بود، قاموس ادب آندو تاکنون چیزی به عنوان معذرت را نمیشناخت. همه بیاد دارند زمانی را که «خودشیفته» برای تسکین خاطر پریشان خود و خوشنودی یکی از طلایه داران تبارگرای معروف و از مدافعان طالب فحشنامۀ حقیری را در نکوهش از این قلم در سایت آریانا افغانستان نشر کرد. البته جمعی از همکیشان او حسب معمول برای او کف زدند و هورا کشیدند و دلیل اینکه او هنوزهم مخمور آن فتح الفتوح است همین است. و از اینجاست که بلاوقفه و هر بار مانند ورزشکار آماتوری که در تمام طول عمر فقط یکبار شانس رفتن به گود مسابقه را دشته است، در هر فرصت ممکن آن رویداد را در خاطره ها زنده کند. او هنوزهم مستِ آن بادۀ مجانی است و میگوید:«من (این قلم) منتظر یک نسق دیگر از سوی او» هستم. زهی وقاحت!! و این چندمین باری است که او در شرح این به اصطلاح دست آورد خام که بدون شبهه تصویر پیروزی ورزشکاران روسی را در بازیهای اولمپیک ۱۹۸۰ ماسکو در خاطره زنده میکرد سخنرانی میکند اماهر بار «نسخ» را «نسق» مینویسد.
از قرار معلوم در تمام طول این ماجرا«خود شیفته» و «روشنروان» هردو به دنبال سیب بودند ولو از درخت بید بود. برای آنها دیگر اهمیت چندانی نداشت کدام ارزشهایی را زیر پا گذاشته اند، بر کدام خونهای بیگناهان پا گذاشته اند و در نتیجه انزجار چه تعداد کسان را بر انگیخته اند، زیرا چشمان آنها همیشه و فقط به «جایزه» بود.
بلی آنها در واکنش با جمله ای که از الله محمد به دلیل اشتباه در ذکر نام او معذرت خواسته شده بود، بر کلمه«هرگاه» که در آن جمله نیز خرده گرفتند و گفتند در عوض باید «که» مینوشتم. هر کس اینرا میداند که معنی هرگاه «هنگامیکه» است و در صورت قید به معنی «اگر» و «چنانچه» است. اما وقتی با کسی مواجه هستید که غرور تبارگرایانۀ از نوع طالبی او شما را به جرم ابراز یک حرف «دری»، دره و دار زده و بعدش هم اعدام میکند، دیگر ناگزیر نیستید با او مدارا کنید و با شیوه مدنی ای با وی برخورد کنید. و این در حالی است که احمد آریا کسی نبود که از این باد میلرزید و از این تهدیدات میترسید. فقط آنهایی که نام او را بر زبان نمیآورند، میلرزند و میترسند و این حققتی است که یکبار دیگر به اثبات رسید.
من اکنون آن پوزش را پس میگیرم، زیرا کسی که زیر پاشنۀ پا «نه کرسی فلک» را مینهد و در برابر چشمان اشکبار ملیونها انسان گرسنه بر«رکاب» یک مشت جنایتکار بالفطره و چپاولگر دارایی های عامه «بوسه» میزند به هیچوجه سزاوار پوزش نیست. من نام آن شخص را در عوض الله محمد، الله داد نوشته بودم و این یک اشتباه بود که برای آن معذرت خواسته شد و وکیل خود شیفتۀ او نیز اینرا میدانست. اما او از دامن زدن آن هدف دیگری داشت، او باید از آن آتشی میافروخت و هیزم بیشتری بر آن میریخت. او باید جنگ و «تفرقه» ایجاد میکرد، او در پی همان «فتنۀ» آشنا بود.
هر زمان همینکه «خودشیفته» به اصطلاح یک شهکار قلمی دیگر «خواه درهیئت مقاله و مضمون و خواه در هیئت کامنت (تبصره)» به گفتۀ خودش بدست باد میدهد، به طور مثال مضحکه ای مانند، «خاطرات صنف اول و صنف دوم»، «زور قالب نداره – آنهم زور طالب»، «عصر بوتاکس آمده به میان»، «عید قربان آمد، قربان کنید» «سقوط پل لرزانک» و «ترجمانهای چست و ترجمه های نادرست» (که این قلم برآن ذهنی گرایی ناشیانه یادداشتهایی نوشت و آنرا برای نشر فرستاد، اما وبسایت آریانا افغانستان و افغان - جرمن هردو بنابر پیوند خاص و خصوصی ای که با این شخص دارند از نشر آن سرباز زدند)، ندیمان بر حسب یک تربیۀ مطلقاً استعماری مکلف اند باید دست و آستین را بر زده، آمادۀ کف زدن و هورا کشیدن باشند. و اگر اینکار بنابر بر دلایلی به تعویق افتد و ناممکن بود، آنگاه «خود شیفته» خود فوراً داخل کارزار شده و به ذرایع گوناگونی اینکار را انجام میدهد. او خوب میداند که چه میگویم؟
اکنون که از مدتهاست «خود شیفته» آن «میدان را شغالی یافته» و از اینجهت نفسی به راحت کشیده، دیگر «هرچه در در دیگ دارد با چمچه آنرا بیرون میکشد.»
و اما در مورد آخرین بیرون دادۀ او تحت عنوان «طمطراقهای یک کمامنتگار نامگم» باید گفت که او در آنجا بازهم با همان سماجت و زبان عاشقانه ای که در «زور قالب نداره – آنهم زور طالب» نیز دیده میشود، از به اصطلاح «کارنامه» های چلیهای جنایتکار یاد کرده و می گوید: «کارنامه های دوسال اخیر طالبان همه «قابل قدر» و «شایان تحسین» است «که درتمام طول تاریخ افغانستان برایش نظیری را نمیتوان سراغ کرد!!!».
طوری که قبلا نیز گفته آمد من برای دوست روشندل او منتخبات چندی از روزنامه های جهان و راپورهای سازمان ملل متحد را در رابطه با جنایات و تاراج چلیها برای «ستون نظر سنجیهای وبسایت آریانا افغانستان فرستادم. اما او در جواب گفت که همه را خودش خوانده است، یعنی به گفته ای ناخوانده ملا است، می گوید ملزم نیست دوباره آنها را بخواند. و «خودشیفته» نیز در مورد آن برشها با شیوه معمول خود چنین نوشت: «"بندۀ خدا" (این قلم) تنها و تنها سخنان غرضی و مرضی و به اصطالح فیشنیتر،"غرضالود" آژانسها و سازمانهای دول "خیانتپیشه" و "جنایتگستر" باخترزمین را میخواند و همان سخنان آلوده و متکی بر اغراض شوم استعماری "جهان غرب" را مدار اعتبار قرار میدهد. در حالی، که در میدیای انترنتی و به درجۀ اول در "یوتیوب" هزاران کلیپ تهیه شده در داخل افغانستان و به دست افغانهای خود ما را، که یقینا نسبت به غربیان منصفتر" و "باوجدانتر" بر سرنوشت افغانستان مینگرند، یکسره نادیده میانگارد.»!!!
البته من در این مدعیات او شمه از انصاف و نه ذره ای ازوجدان میبینم. آنچه در آن برشها بود و در برابر دیدگان «روشندل خان» گذاشته شد، اقوال منابع متعبر جهانی و «رونوشتی از فشرده هایی از بیانات مقامات سازمان ملل متحد» در رابطه با کارنامههای طالبان و تعزیراتی بود که طالبان بر زنان افغان روا میدارند، بیکاری زنان در تحت رژیم خونین پنچه آنها، گرسنگی و قحطی سرتاسری در کشور، ۲.۱ملیون دخترانی که از ادامه تحصیلات متوسط توسط طالبان محروم ساخته شده و این چیزها.
بنابر این با حفظ نکات فوق، ناگزیر اکنون باید چیزهای بیشتری در مورد حقیقت چلیها، که که هستند، از کجا سر کشیدند و برای چه در آنجا، در کشور افغانها لنگر انداخته اند بگویم. اما قبل از آن خوانندگان را یکبار دیگر به مرور مقالاتی که از نیمه دوم جنوری تا نیمه دوم ماه مارچ امسال در آریانا افغانستان در رابطه با چگونگی پیدایش چلیها، باورهای علیل و منحط تباگرایانه شان و تحجرغیر قابل انکار مذهبی شان از دست این قلم به نشررسیده دعوت میکنم. اینها همان مقالاتی اند که «خود شیفته» و خوشنشینان او از تحمل شان عاجز بودند. در حالی که هیچیک مایل نبود، یا نمیخواست از دریچه واقعیات با این قلم وارد یک مناظره حقیقی و منصفانه شود،نخستبه تحقیر و توهین و نامگذاریهای مضحک و سپس به مغالطه و خلط مبحث و از آنجا به تهدیداتی مانند زندان و زولانه و اعدام متوسل شدند. اما نه آن تهدیدات این قلم را از گود حقایق بیرون کشید و نه کس از دره و اعدام شان لرزید. آنوقت طوری که در بالا نیز گفته آمد باید به حیله و ندبه و گریه برای وبسایت موروثی شان متوسل میشدند.
حالا بر گردیم به «طالبان و زور بی قالب شان!»
آنها طی۲۰سال که در دامن آی اس آی پاکستان بسر میبردند، هیچگاه علیه امریکاییها و نیروهای تحت فرمان شان نجنگیدند. جنگ طالبان فقط در برابر نیروهای امنیتی دولت بود که بیشترین قربانیان آن را مردم بیدفاع تشکیل میداد.آمار کشته شدگان و زخمیها به وضوح نمایانگرماهیت این جنگ و نیرویهای شامل آنست. استراحتگاه طالبان در داخل افغانستان مساجدی با کلیه امکانات عصری بود که بلاوقفه و صدها تا توسط اشغالگران برایشان اعمار شدند (تنها پروژه های ساختمانی ای که تا پایه اکمال میرسیدند) در این جنگها که شهریان کابل از بیم مرگهای زودرس بدست چلیهای نابکاری که بمها را در بدنهای متعفن شان تعبیه کرده و هرآن آماده همخوابگی با حوران بهشتی ای بودند، باید از خانه هایشان بیرون نمیشدند. مکاتب سوزانده شدند و به تلی از خاکستر مبدل شدند، کودکان خردسال را با قساوت جنون آمیزی به گلوله بستند که فقط ذکر همین چند نمونه کافی است تا مردم نفرین ابدی شان را نثار کوراندیشانی کنند که نقص رژیم مزدور طالبانی را فقط و فقط با وضع قیودات بر کار و درس و زندگی مدنی زنان نسبت میدهند.
او مدعی است که، «کارنامه های طالبان در طول دوسال گذشته بینظیر است». البته ما هم در این ادعای او تردیدی نداریم، زیرا در طول این دوسال چلیها سوای جنایاتی که برای «خود شیفته» و خوشنشینان او به هیچصورت مفهوم نست، بیشتر از ۲ ملیارد دالر امریکای به نرخ ۴۰ ملیون در هفته را به جیب زده اند و در مقابل ۲۰ ملیون انسان در آن کشور را زیر خط فقر نگهداشته و گرسنگی میدهند. زنان و کودکان بیشماری همه روز دهن خبازیهای شهرباید دست به تگدی میزنند، تا نانی روی دسترخوان خانواده بگذارند. زنان همه از کار برکنار شده اند که یکی دیگر از دلایل فقر سرتاسری و همگانی نیز همین است. مردان زیادی نیز از کار برکنار شده اند، یک بیکاری سرتاسری که از آمار بیرون است، اما زنان و فرزندان خود این گروه فاسد همه در ماورای سرحدات افغانستان و در کشورهای خلیج عرب پولهای بیوه زنان افغانستان را زهرمار میکنند، معترضان اختطاف شده راهی زندان میشوند، و یا به طور مرموزی سربه نیست میشوند. آزادی بیان و این چیزها در امارت اوباشان طالبی یک امر محال است و تا «پایان کارشان» نیز چنین خواهد بود. شپشی های بیسواد و بی معرفت طالبی همه بر مقامات دولتی تکیه زده اند و مشغول کاویدن زبان، فرهنگ و سنن ضد استعماری مردم اند. آنها زنان را حتی از حق حمام رفتن و گشت و گزار و خارج شدن منزل محروم ساخته اند. غارتگران جنسی چلی مانند سگان گرسنه ای دهن درب منازل مردم ظاهرمیشوند تا دختران نوبالغ آنها را شکار کنند. نه آبی برای نوشیدن وجود دارد و نه نانی برای خوردن. خلاصه اینکه یک مشت مزدور جنایتکار بالفطره که با ریختن خون سه صد هزار بیگناه و پس از یک مقاوله رسوا با ارباب بدون هیچگونه حق و امتیاز بر سرنوشت مردم افغانستان مسلط شدند، زندگی شخصی و اجتماعی ملیونها انسان را به انحطاط کشانیده و در سراشیب نیستی قرار داده اند. و اینها همه در حالی ست که حدودده روز قبل دستگاه فاسد شاناعلان کرد که قرارداد استخراج به ارزش ۵.۶ ملیارد دالر سرمایه گذاری را انجام داده اند که «بزرگترین دور از این معامله ها» از زمان به دست گرفتن قدرت توسط آنهاست. توجه کنید، بزرگترین دور از این معامله ها، یعنی طالبان در طول این دوسال معاملات دیگری نیز روی منابع کشور افغانها با مقاطعه کاران بین المللی شان انجام داده اند. اما مضحکتر از همه اینکه هفت تا از معامله آخری با شرکتهای خصوصی ای صورت پذیرفته که نقش دلال را برای کشورهایی از جمله چین، ایران و ترکیه به عهده دارند. به این معنی که طالبان با قاچاقچیان و واسطه ها داخل معامله شده اند.
وقتی «خود شیفته» در مقاله زور طالب قالب ندارد مدعی است که «با جلوس مجدد بر بساط قیادت افغانستان، بسا معادلات سیاسی همسایگان طماع و زورگستر نیز برهم خود و به درجه اول این دولت فاشیستی- شونیستی ایران بود که از این ضربه هولناک متضرر گشت...»، وجهه تسیمه او برای مردم افغانستان در مورد آب رود هلمند که مانند آبخوردن با رژیم فاشیستی – شونیستی ایران به خاموشی گرایید چیست؟ چه شد آن ملیاردها دالری که رژیم آخوندی از نوشیدن آب افغانستان مقروض بود؟ سرقت آب رود هلمند را میگویم. آیا این دولت همان «دولت شونیستی- فاشیستی» نیست که طالبان منابع مردم افغانستان، یعنی یگانه امید مردم را برای یک فردای رسته از گرسنگی و فاقه حق بابا گفته کف دست او می گذارد؟ آیا «خودشیفته» میتواند بگوید که اینهمه پولها در کجا ذخیره شده اند، یا ذخیره خواهند شد؟ زیرا طوری که از قرائن پیداست از زمان «جلوس مجدد طالبان بر بساط قیادت افغانستان» یک سر سوزن هم در زندگی اقتصادی مردم و فقر گسترده در کشور تغییری بمیان نیامده است که منطقاً باید چنین میبود.
او در یک پاسخ سربالا به «سلیم شاهین» (دروبسایت آریانا افغانستان) که او نیز به تاریخ ۲۰۲۳/۸/۳۱ بر پریشنامه «زور قالب نداره – آنهم زور طالب» در اعتراض کرده بود، نوشته است:
«این عمل شما درست به مانند عمل سخیف کسانی ست، که به خاطر کشته شدن "نواسۀ پیغمبر"، از یکهزار سال بدین طرف ناله سر میدهند و سر و روی خود را به اصطلاح قدیم کابل، "پَرت و پُوست" میکنند، بدون این، که متوجه گردند، که در وطن عزیز خودشان تنها در چند دهۀ اخیر "هزاران کربلا" برپا گشت و صدها هزار "حسین" به شهادت رسیدند!!!»
«در وطن عزیز خودشان تنها در چند دهۀ اخیر هزاران کربلا برپا گشت و صدها هزار حسین به شهادت رسیدند!!!»؟؟ آیا در ایجاد این کربلای خونین که او برای شاهین تعریف میکند، طالبان بیغرض بودند و محض تماشاچیان صحلجویی را تشکیل میدادند؟
جان مسئله نیز همین است که طالبان در نتیجه یک مقاوله (دستور) در دوحه با اربابان قدیم «بر بساط قیادت افغانستان جلوس کردند». دانولد ترمپ که طالبان برای شفای عاجل او از بیماری کرونا صلوات می کشیدند، تا همین اکنون مدعی است که پس از مذاکرات دوحه و توافق با طالبان حتی یک نظامی امریکایی در افغانستان کشته نشده است. و این است راز جلوس مجدد طالبان در افغانستان که «خودشیفته) با تبختر از آن یاد میکند. امروز طالبان مالک به ارزش بیشتر از۸۰ میلیارد دالر وسایل نظامی که شامل ۲۰۰۰ عراده جنگی، ۴۰ بال طیارات شامل هیلکوپترهای «بلک هاک» و هزاران قبضه تفنگ و حدود ۲۰۰۰ بم و بقیه مهمات جنگی امریکایی ها هستند که حقیقتاً یک رقم خیره کننده است.این جا برمانده های ماشین نظامی امریکا برای طالبان در مقایسه با جا ماندههای به ارزش ۵ میلیارد آن بعد از جنگ ویتنام، یعنی زمانی که در نتیجه مقاومتهای قهرمانانۀ مردم آنکشور با دستپاچگی شرمباری مجبور به ترک آنکشور شدند سرسام آور است و این به تنهایی راز«جلوس طالبان بر بساط قیادت افغانستان» را برملا میکند که خود شیفته از آن با تکبر سخن میگوید.