افغان موج   

قدرت تاب تحمل خلاء را ندارد. هر خلائ قدرت بسرعت وسیله ی افراد، گروه ها و یا نهادها پر می شود. کشور دمکرات با کشور وامانده (failed state) دارای این اشتراک هستند که در هردو مراکز قدرت و نه مرکز قدرت وجود دارد. در کشور دمکرات تعدد مراکز قدرت، چه در دولت و چه در جامعه مدنی، نشانه ی شادابی و سرزندگی جامعه، کشور و دولت می باشد. وجود مراکز متعدد قدرت، تضمینی است در برابر گرایش به خودکامگی، و از آن میان خود کامگی اکثریت. برعکس در نظام های غیر دمکرات، وجود مراکز قدرت نماینگر از همگسیختگی و از دست در رفتن مهار حکومتی است و از این رو آن را "وامانده" می نامند. به ویژه باید از مساله اقتصادی یاد کرد که نظام بهیچوجه قادر به حل آن نخواهد بود. نظام اسلامی از گروه دوم می باشد که مراکز قدرت در آن از شمارش خارج شده و از این رو، هر نهاد، گروه و حتا فردی خود را نه تنها مستحق دست یابی به قدرت بالاتر بلکه بخت خود را برای دست یابی به آن، در اندازه معقول می داند. جنگ قدرت در جریان در نظام اسلامی از این مقوله می باشد.

در حکومتی که تمامی سرآمدان آن از جانیان و مفسدین تشکیل شده، معیار دست یابی به قدرت بالاتر نه تنها صلاحیت و مقبولیت فردی و گروهی نیست، بلکه در بسیاری از موارد بعنوان امتیاز منفی بحساب می آید. آنان به اندازه ای در رقابت میان یکدیگر درگیر هستند که نه به آینده ی اعمال و گفتار خود تعقل می نمایند و نه به منافع نظام تا چه رسد به منافع ملت و کشور. در حال حاظر قدرت ملت بخاطر شکست های پی در پی و شکاف پر نشدنی در نظام که تضادهای موجود در کانون، به وجود آورنده آن می باشند و مانند خوره تاروپود نظام را از گل هم می پاشد، رو به افزایش است. این کانون اصلی قدرت سیاسی یعنی ملت، در دوران بیش از سی و هفت سال فرمانفرمائی نظام اسلامی، درست در جهت عکس نظام بر ظرفیت فرهنگی و سیاسی خود در درازای این مدت بشدت افزوده، تا جائی که ایران امروز نه تنها خواست بلکه آمادگی پذیرائی برقراری اراده ملی برای اداره کشور را بدست آورده است. از مرزهای باختری هندوستان تا کرانه های اقیانوس اطلس، ایران آماده ترین جامعه برای پیوستن به کشورهای پیشرفته جهان (مادی و معنوی) را ارایه می دهد.
جنگ قدرت به اندازه ای بالاگرفته که دوقوه از سه قوای کشور درگیر نبردی آشکار، همراه با ریختن پته یکدیگر و تعیین کننده هستند. جالب است که توجه کنیم که در نظامی فاسد، هیچ گروه فساد خود را انکار نکرده بلکه تلاش در بزرگ کردن فساد دیگری دارد و هردو در این مورد واقعیت را بیان می کنند. با پاکسازی در جریان در سپاه پاسداران، که برگذیدگان رهبر (و بهمراه آن فرزند او مجتبی) که در اطلاعات و دفتر نماینده ولی فقیه سنگر گرفته بودند، مهار این نهاد حافظ نظام، بسود نظامیان و به زیان ولی فقیه در حرکت است. رقابت آشکار رئیس جمهور با رئیس قوه قضائیه، آخوند منصوب رهبر، تنها در محدود رقابت فردی باقی نمی ماند. این رقابتی است که به کانون قدرت "رهبری" و "بیت" او آسیب جدی وارد می کند. با رسانه ای کردن این پرسش منطقی وسیله ی رئیس جمهور که چگونه بابک زنجانی و یا افراد و گروه هائی مانند او می توانستند به این چپاول در ابعاد نجومی از کیسه ملت بدون داشتن هواداران پرقدرت و خطرناک در بالاترین رده نظام دست یابند، او رهبر نظام را به طور مستقیم نشانه گرفته است. از سوی دیگر، بخاطر نزدیک شدن "انتخابات" رئیس جمهوری و با سابقه سال 88 که هنوز در خاطره ها زنده است، نگرانی نظام از سقوط ناگهانی خود براثر شورش و نا آرامی بشدت افزوده شده است. نظام می داند که در برابر یک خیزش همگانی، آخرین سنگر تدافعی یعنی سپاه پاسداران یا باید به طور کامل به ملت بپیوندد و یا امکان واقعی ازهمپاشی داخلی در آن نهاد را بپذیرد. صف بندی روشن است: در یک سو رهبر نظام و متحجرین قرار دارند که به درست و یا غلط مسئول تمامی سر افکندگی ملت و شکست های پی در پی و فساد زاده شده می باشند و از این رو با نفرت آشتی ناپذیر ملت روبرو هستند. در سوی دیگر، دیگر دست اندرکاران نظام که تمامی در این جنایات و خیانت ها با رهبر نظام در دروران دراز شریک و همراه بوده اند و هیچیک نمی توانند دستان خود را پاک از این جنایات بدانند، اما بخاطر جبهه گیری در راستای ملت در چند سال گذشته، و بخاطر وجود دسته منفورتر، نوک حمله ملت متوجه آنان نیست.
انتخابات، هر چقدر هم ظاهری و همراه با تقلب باشد، چون دارای قدرت بالفعل ایجاد موج مخالفت می باشد، در نظام های خودکامه، خطرناک است. به انتخابات منجر به رئیس جمهور شدن خاتمی و یا انتخابات سال 88 و یا آخرین انتخابات مجلس شورا و خبرگان نگاه کنیم، موج تعیین کننده در آنان روشن است. تفاوت اساسی اینبار با انتخابات ذکر شده در این است که برای نخستین بار سایه ی حمله نظامی خارجی از سر ایران برداشته شده است. موج ایجاد شده در سال 88 اگر بخاطر نگرانی از حمله ی خارجی نبود، دارای این توانائی بود که مرکز قدرت در ایران را از هم پاشد. ملت با درایت از چنین امری که می توانست یکپارچگی سرزمینی ایران را بخطر اندازد، جلوگیری کرد. اما اینبار عاملی که ملت را وادارد که با سلحشوری تمام بدنبال کسب حقوق خود نرود، از صحنه حذف شده است. موج انتخابات و خیزش ملت دیگر نیمه تمام نخواهد ماند و هیچ قدرت مسلح نیز تاب تحمل در برابر آن را ندارد. این واقعیت را ملت، نظام، سپاه و ارتش همگی می دانند. انتخابات آینده دارای این توان است که سرنوشت نظام را برای همیشه روشن کند و یا دستکم روشن کننده جنگ قدرت در داخل باشد. از هم اکنون که چندماه به انتخابات سال 96 باقیمانده، تمامی رقبا با تمام قدرت وارد صحنه شده اند.
شاید بیش از دیگر نهادها، سپاه بعنوان "حافظ انقلاب" خود را نقش آفرین می داند. از یک سو با کنار گذاردن منصوبین رهبر از کانون فرماندهی، بیش از هر دوره دیگر قدرت خود را برتر می داند. از سوی دیگر نیز می داند که بخاطر به خطر افتادن همبستگی داخلی در سپاه، توان رویاروئی با ملت را ندارد و باید موضع گیری خود را در راستای خواست های ملت تطبیق دهد. همزمان نیز سپاه آگاه از همبستگی ارتش با ملت است که نقش تعیین کننده ملت را توان هرچه بیش تری می دهد. حتا اگر چنین همبستگی میان ارتش و سپاه وجود نداشت، بدون همگامی با ارتش، سپاه قادر به دست گرفتن قدرت نمی باشد. باید بخاطر داشت که از چند سال پس از خمینی تا کنون، اگر ارتش از صحنه ایران به طور کامل کنار گذارده شده بود، ممکن بتوان پذیرفت که سپاه دست به کودتا نمی زد. اغوای دست یافتن به قدرت کامل وسیله ی نیروی نظامی در رژیم دیکتاتوری که هیچگونه مشروعیتی برایش باقی نمانده، بیش از آن تواناست که آخوندها بتوانند آن را مهار کنند. در هر حال، ارتش نیروئی است پاسدار مرزهای کشور و کنار مانده از فساد و بدنامی های ناشی از جنگ قدرت و بدینجهت محبوب ملت. سپاه با وجود داشتن پاره ای از فرماندهان نیکنام، به عنوان یک نهاد، بخاطر فساد پذیری بسیاری از فرماندهان و شرکت در جنایات نظام (عمله ظلم)، مورد نفرت ملت است. دگرگونی سیاسی در ایران، سپاه را با خطر از همپاشی روبرو می کند. سپاه به ارتش نیاز دارد حتا برای باقی ماندن بعنوان یک نهاد. ارتش نیاز به سپاه ندارد. اما برای تغییر سریع، صلح آمیز و همراه با آرامش هرچه ممکن تر، همراهی این دو نهاد مسلح، در صورت ایجاد خلاء قدرت، مورد نیاز است. چنانکه تحولات نشان می دهد، ایجاد خلاء قدرت در ایران امکانی است واقع بینانه. هیچیک از رقبای غیر مسلح دارای مشروعیت، محبوبیت و حتا کاردانی مورد نیاز، نیستند و اجبار دارند که همراه با آن نهادها حرکت کنند. اما هیچ کس، یا نهاد و کشوری نباید این واقعیت را از یادبرد که آینده ایران از آن ملت است و پس از این نظام، رژیم حاکم بر کشور اراده ملی خواهد بود.
.....
۱- فراز احمدی نژاد و هزاران احمدی نژادها در نظام اسلامی، شاهد این ادعا هستند.
۲- آخرین شکست خارجی نظام در کنفرانس صلح سوریه در قزاقستان روشن شد. پس از این همه سرمایه گذاری جانی و مالی، ایران حتا به این نشست دعوت نیز نشد. کشور بی ثبات ترکیه، بجای ایران تضمین کننده صلح در سوریه برگزیده شده است.
۳- پس از آخرین انتخابات، شورای نگهبان و مجلس خبرگان، کارآئی خود را تا مقدار زیاد از دست داده اند. تعیین جانشین برای رهبر تا هنوز زنده است، غیر ممکن بنظر می رسد.

منبع : آینده نگر

 فرهاد یزدی– ششم ژانویه 2017