این طایفه هرگز رقمِ ما شدنی نیست
سرما به وطن آمده، گرما شدنی نیست
با دانش و فرهنگ و هنر دشمن جانند
در مذهبِ شان عاطفه پیدا شدنی نیست
این شهر چه تاریک و چه غمگین و خموش است
یک چهرهی پر خنده هویدا شدنی نیست
هر فاجعه در برجِ دوم آمده ای وای!
این «ثورِ» پر از حادثه «جوزا» شدنی نیست
بیکاری وغربت همه را «سُنبه» نموده
درسفره ما لقمهی نان جا شدنی نیست
گفتند که از مشکلِ زنها بنویسم
بسیار نوشتم ولی اجرا شدنی نیست
از «ط » نباید گلهای داشته باشیم
نادان شرف باخته دانا شدنی نیست
این حرفِ مرا خوب به خاطر بسپارید
بیگانه از این دایره بیجا شدنی نیست
هارون یوسفی