آهو شدم تمام بیابان پلنگ شد
ماهی شدم سراسر دریا نهنگ شد
با صد شکنجه از قفس خود برون شدم
تا پر زدم نصیب وجودم تفنگ شد
یک شیشه خانه عشق شدم بین زندگی
هر کس به قدر غیرت فرسوده سنگ شد
هر افتخار تا که ز دستان زن شکفت
در ذهن کور مرد خرد کُشته ننگ شد
اینک گذشت وقت سیه سر شدن، ببین
با خون من روایت تاریخ رنگ شد
آخر غرور جاده به پا های ما شکست
از بس که آسمان و زمین نیز تنگ شد
نیلوفر ظهوری راعون