چندمين نوروز شد كاندر محن افتاده ام
در ديار بيكسى دور از وطن افتاده ام
خانه ويرانم ز جبر مشت نامرد كثيف
غوطه ور در خون جان خويشتن افتاده ام
گريه بر بى حاصلى اشك و آه من كنيد
شمع سوزانى جدا از انجمن افتاده ام
كس نگردد مبتلا ياران به هجران وطن
اينچنين آزرده و تنها كه من افتاده ام
اشيانم در گرفت و خانه ى ما شد خراب
مرغ بى بال و پرى دور از چمن افتاده ام
از جبال و دشت كشور لاله ميگويد سخن
گُرد ميدان نبردم بى كفن افتاده ام
شكوه بردن از جفاها پيش بيدردان چه سود
منفعل اكنون بدربار سخن افتاده ام
سرزمين پاك من اى كشور آزدگان
با عدوى جابرت دست و يخن افتاده ام
خون پاك دختر زيباى شهر كابلم
سربه قربان تو شد ، گل پيرهن افتاده ام
كام تلخم عشق شيرين وطن شيرين كرد
جان بكف گامى جلو از كوهكن افتاده ام
شاعر رزمم ، حريف سرخ پوش ارتجاع
با سيه كاران ، جنگ تن به تن افتاده ام
غلام نبى خاطر
اول ماه حمل ١٣٦٣ هجرى