"بانوان سخنور افغانستان از عصر ویدی تا امروز"
همهجا صحبت دیوانگی مجنون است
هیچکس را خبری نیست که لیلی چونست
به گواه تذکرههای موجود، تاریخ تذکرهنویسی در هرات از قرن پنجم هجری آغاز یافته و تا امروز جریان دارد. این تذکرهها به شیوههای مختلف تحریر یافته و شرح حال و احوال شعراء و دانشمندان را به بررسی گرفتهاند.
گاه تذکرهنویسان تنها شرح حال خود را نوشتهاند که بنابه نوشتهی مایل هروی، به این شیوه تذکره (خود شناسنامه) میگویند. مثل عینالوقایع یوسف چهارباغی که شرح حال خودش را به تفصیل کشیده است. عدهیی از تذکرهنویسان شرح حال شعرا و رجال عصر خود را جمعآوری نموده، مثل لطایفنامه فخری هروی. برخی تذکرهنویسان شرح حال پادشاهان سرودگر یا زنان مشهور و سرودگر را جمعآوری نموده مثل رشحات عینالحیات علی صفی هروی که همه رجال طریقهی نقشبندیه را در برگرفته یا جواهرالعجایب (تذکرهی نسوان فخری هروی). عدهیی از تذکرهنویسان به شرح حال بستگان و خانوادهی خود پرداختند که آن را تذکرهی فامیلی نیز مینامند مثل تذکره شعرای محمد رضا برنابادی و تذکرههای دیگری که به شیوههای مختلف تحریر یافتهاند.
یکی از کتابهاییکه بصورت تذکره، به شرح حال و احوال و آثار زنان سرودگر افغانستان پرداخته، اثری است تحت نام فرشتههای سخن (بانوان سخنور افغانستان از عصر ویدی تا امروز) از شاروان استاد غلام حیدر کبیری هروی که در سال ۱۳۹۱ خورشیدی به شمارهگان ۴۰۰۰ جلد در هرات منتشر شده است. در این مجموعه زندگینامه با آثار هنری ۲۳۰ تن از زنان شاعر و سرودگر افغانستان به رشتهی تحریر درآمده و سرودگران بر اساس حروف الفبا ترتیب گردیده است. از مزایا و نکات قابل قوت این اثر، میتوان آثار تعدادی از شاعران جوان و معاصر افغانستان را به مطالعه نشست که برخی از آنها، قبل از این در هیچ منبعی تذکر نیافته و این اثر بدین لحاظ به عنوان یک منبع مؤثق به شمار میرود. اما نکات قابل بحث را من اینگونه یافتهام:
۱. از آنجاییکه نام کتاب (فرشتههای سخن - بانوان سخنور افغانستان از عصر ویدی تا امروز) است و تنها به ذکر برخی از سرودگران پرداخته، بحث (بانوان سخنور افغانستان آنهم از عصر ویدی تا عصر کنونی) کتاب را زیر پرسش برده است. زیرا صدها شاعر و سرودگر افغانستان از قلم افتاده، آنهم شاعرانیکه در ادوار مختلف تاریخ در منابع مختلف به معرفی گرفته شدهاند. نظر به بحث (از عصر ویدی تا امروز)، بهتر بود تا کتاب بصورت جلد اول قرار میگرفت تا شاید شادروان استاد کبیری هروی یا تذکرهنویس و نویسندهی دیگری جلدهای بعدی آن را تکمیل مینمود.
این مطلب را میتوان از خوانش منابع مأخذ این کتاب هم متوجه شد، زیرا نویسنده بسیاری از منابع معتبریکه در این راستا توسط دیگر تذکرهنویسان و نویسندگان نوشته شده است را یا در اختیار نداشته، یا عدم اطلاع از آن منابع، باعث گردیده تا خیلی از زنان سرودگر تاریخ ادبیات افغانستان از قلم بیفتند. منابعی چون: مشاهیر نسوان، تذکرهی نسوان (جواهرالعجایب)، پردهنشینان سخنگوی، تذکرةالخواتین، زنان سخنور، زنان سخنسرا در پویهی ادب دری، و تمام کتابهای تاریخ ادبیات در ایران و افغانستان. که در این تذکرهها میتوان صدها تن از زنان شاعر و سرودگر را به مطالعه نشست.
۲. از شروع تا ختم کتاب، از هیچ منبعی نام گرفته نشده و کتاب فاقد حواشی و منابع در پاورقیها است. این مسئله باعث گردیده تا مخاطب راحتتر بتواند به متن کتاب در پارهیی از نوشتهها شک کند و برخی از نوشتهها برای مخاطب گنگ بماند.
۳. در چند مورد، یک تعداد مردان شاعر، از آنها به عنوان زن یاد گردیده و به این مردان، نسبتِ زن داده شده است. و آنان را به عنوان زنان سرودگر به معرفی گرفته است. از جمله: در صفحهی ۱۳۴ از شاعری به اسم (زیبا) یاد میشود. و مینویسد: «بانو زیبا که تاریخ تولدش به دست نیامد، از شعرای سدهی نهم هرات است...» ضمن آنکه، این زیبا، همان مولانا زیبایی است که از شاعران سدهی نهم هجری و معاصر و معاشر عبدالرحمن جامی است که امیرعلیشیر نوایی وی را در مجالسالنفایس به عنوان یک مرد شاعر دانسته و از او به عنوان (مولانا زیبایی) یاد کرده و ظاهراً تخلص او باعث گردیده تعدادی از تذکرهنویسان از جمله شادروان استاد غلام حیدر کبیری هروی در فرشتههای سخن مولانا زیبایی را در شمار زنان شاعر بنویسند.
۴. در صفحهی ۳۳۰ و ۳۳۱ شاعر دیگری به اسم (هما برنابادی) به معرفی گرفته میشود و وی را دختر میرزا رضا برنابادی، از سرودگران اواخر سدهی دوازدهم و اوایل سدهی سیزدهم هرات میداند.
طوریکه تحقیق گردیده، (هما) یک زن نیست و دختر میرزا محمد رضا برنابادی نبوده، بلکه وی یک مرد است و همکار میرزا محمد کاظم (پدر میرزا محمد رضا برنابادی) بوده است. نام کامل آن میرزا رضا قلی نوایی متخلص به (هما) میباشد و از شاعران و منشیان عصر سلطنت تیمورشاه درانی، از دوستان و همکاران میرزا محمد کاظم برنابادی، و از زیردستان سردار عبدالشکورخان دیوانبیگی هرات بوده است. در مورد هما در پست قبلیام مطلب کاملی نگاشتهام که دوستان عزیز میتوانند معلومات بیشتر را در این زمینه بدست آورند.
۵. در صفحهی ۶۴، از شاعری به اسم بانو (بیدل یا بیدلی) یاد میکند و آن را از شاعران سدهی نهم هجری هرات مینویسد و این بیت را نمونهی شعرش قرار میدهد:
چشم پر خون و خیال خام آن دلبر در او
مجمری پر آتش است و پارهی عنبر در او
در صورتیکه این بیدلی زن نیست بلکه یک شاعر مرد است و بسیار مشهور. امیرعلیشیر نوایی در مجالسالنفایس مینویسید: "ملا بیدلی معروف به لنگ از گذر خیابان هرات بود، همیشه در گوشههای میخانه اوقات میگذرانید. از اوست:
چشم پر خون و خیال خام آن دلبر در او
مجمری پر آتش است و پارهی عنبر در او
محالسالنفایس، ص ۱۵۷."
همچنان در ادامه این بیت را به بانو بیدلی منسوب میداند:
روم به باغ و ز نرگس دو دیده وام کنم
که تا نظارهی آن سرو خوشخرام کنم
اما بیت فوق از شاعری به اسم (بیبی)، خانم شیخ عبدالله دیوانه است و او از شاعران سدهی نهم هجری بوده و از این شاعره فخری هروی در روضةالسلاطین و جواهرالعجایب، شیرخان لودی در مرآةالخیال، ماگه رحمانی در پردهنشینان سخنگوی، علیاکبر مشیر سلیمی در زنان سخنور، تذکرةالخواتین، خیرات حسان، و ... یاد کردهاند.
۶. یکی از مشهورترین ابیات هلالی جغتایی این بیت است:
این قطرهی خون چیست به روی تو هلالی
گویا که دل از غصه به روی تو دویده
طوریکه سام میرزا صفوی در تحفهی سامی، والهی داغستانی در ریاضالشعراء، سراجالدینخان آرزو در مجمعالنفایس، محمد حنیف بلخی در پر طاووس، و ... مینویسند، که چون هلالی را به کشتن میبردند. سر او را شکستند، چنانچه خون به رویش میدوید، در آن محل فیالبدیهه بیت فوق را خواند. اما در کتاب مورد بحث ما، یعنی فرشتههای سخن، این بیت به بانو (حجابی) نسبت داده شده است. و نمونهی شعر بانو حجابی قرار گرفته است.
۷. در صفحهی ۷۶ شاعری به اسم جمیله متخلص به فصیحی به معرفی گرفته میشود و مینویسد: «جمیله فصیحی در اواخر سدهی دهم و اوایل سدهی یازدهم در هرات میزیسته و در زمان پادشاهی جلالالدین اکبر به هندوستان رفته است و این شعر را به عنوان نمونهی شعرش میآورد:
دیگر نه ز غم نه از جنون خواهم خفت
نه از دل غمدیده به خون خواهم خفت
اینگونه ببست نرگسات خواب مرا
در گور به حیرتم که چون خواهم خفت
اما در صفحهی ۲۲۹ این کتاب، همین شاعر را با همین نمونه شعر به اسم بانو فصیحه به معرفی میگیرد و آن را شاعر دیگری میشمارد و مینویسد: «بانو فصیحه در سدهی دهم قمری در هرات زندگی میکرد...»
۸. در صفحهی ۱۰۶ از شاعری به اسم دختر یاد میشود و بدون آنکه ذکر منبع شود، مینویسد که در مجالسالنفایس از این شاعر یاد شده است. نظر به منبع موجود مجالسالنفایس امیرعلیشیر نوایی، از شاعری به اسم دختر یاد نگردیده است. و شعری هم به به عنوان نمونه قرار گرفته در مجالسالنفایس وجود ندارد.
در ضمن این رباعی را به عنوان نمونهی شعر (دختر) میآورد:
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبهصفتان زشتخو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آنکه او را نکشند
در صورتیکه رباعی فوق از خاقانی شروانی است. از طرفی این رباعی به مولوی و همچنین دختر فضلالله حروفی استرابادی نیز منسوب است.
۹. در صفحات ۴۱ تا ۴۵، سه شاعر با اسمهای: آفاق جلایر (آغابیگی)، آغا بیگه، آغا بیگه2، به معرفی گرفته میشوند. شاعر اول یعنی آفاق جلایر متخلص به بیگی مشهور به آغابیگه دختر امیرعلیبیگ جلایر، همشیرهی میرحسن علی جلایر است که در نیمهی دوم سدهی نهم و نیمهی یکم سدهی دهم هجری میزیسته، و با شعرا مهربان بوده است. تذکرهها به نامهای مختلف از او یاد میکنند. بعضی به نام آغابیگه، آقابیگم، آغابیگه، آقابیگ هروی یاد کردهاند. اما لطایفنامهی فخری که ترجمهی مجالسالنفایس امیرعلیشیر نوایی است، این شاعره را به نام آفاق جلایر ذکر میکند و این کتاب از همه بیشتر اعتبار دارد.
شاعره دیگر که همانا آغابیگه2 دختر مهرقرائی خراسانی است که وی نیز در نیمهی دوم سدهی نهم و نیمهی یکم سدهی دهم هجری در شمال کشور میزیسته است.
در ادامه شاعر سوم را که تکراراً همان آفاق جلایر است اما، وی را به عنوان (آغابیگه) به معرفی میگیرد و مخاطب را سر در گم میسازد و سخت است بین این همه آغابیگه و بیگی و بیگم و بیگ، بتوان فرق گذاشت. ولی وقتی منابع را دنبال کنید متوجه میشوید که در هرات شاعری به اسم آغابیگه وجود نداشته، در حقیقت آغابیگه همان آفاق جلایر است که پیشتر معرفی گردید. برای تصدیق این مطلب میتوانید این منابع را نیز مرور نمایید: روضةالسلاطین و جواهرالعجایب فخر هروی، مرآةالخیال شیرخان لودی، ریاضالشعراء واله داغستانی، زنان سخنور علیاکبر مشیر سلیمی، پردهنشینان سخنگوی ماگه رحمانی، دانشنامهی ادب فارسی حسن انوشه، و ...
همچنان این بیت را در صفحهی ۴۵، به آفاق جلایر نسبت میدهد:
اشکیکه ز سر گوشهی چشمم برون کند
بر روی من نشیند و دعوای خون کند
در صفحهی ۱۰۸، همین بیت را به شاعره دیگری به اسم (دلشاد خاتون) نسبت داده میشود و مینویسد: "دلشاد خاتون در سدهی نهم هجری حیات داشته، برعلاوه شعر به نوشتن نثر هم علاقهمند بود. نمونهی شعرش:
اشکیکه ز سر گوشهی چشمم برون کند
بر روی من نشیند و دعوای خون کند"
جالبتر اینکه، بیت فوق نه از آفاق جلایر و نه از دلشاد خاتون، بلکه از شاعره دیگری به اسم (ماهیخانم تبریزی) خواهر ملا نثاری است و از او در منابع مختلف از جمله در کتاب دانشمندان آذربایجان تألیف محمدعلی ذکر شده است.
۱۰. در صفحهی ۸۲، ضمن معرفی بانو حجابی دختر هلالی جغتایی، بیت زیر را به وی نسبت میدهد:
مهی جان تو و آفتاب هر دو یکی است
خط عذار تو و مشک ناب هر دو یکی است
اما این بانو حجابی از استرآباد بوده و غیر از حجابی دختر بدرالدین هلالی جغتایی است. پدر این حجابی خواجه هادی استرآبادی بوده است.
گذشته از آن، همین بیت را به شاعره دیگری نیز نسبت میدهد. در صفحهی ۲۱۳، ضمن معرفی بانو (فخرالنساء نسایی) مینویسد: "نسایی در سال ۹۶۲ قمری در هرات میزیست. چون از منطقهی نسا در کنار دریای هریرود بوده، نسایی تخلص میکرده. نمونهی شعرش:
مهی جمال تو و آفتاب هر دو یکی است
خط عذار تو و مشک ناب هر دو یکی است"
و موارد دیگری از این دست که امید میرود در بازچاپ این اثر ارزشمند، توجه صورت گیرد. چون نویسندهی این کتاب، یعنی استاد غلامحیدر کبیری هروی وفات یافتهاند، پیشنهاد میکنم یکی از تذکرهنویسان، تاریخنگاران و نویسندگان معاصر هرات با مشوره و کسب اجازه از خانوادهی محترم نویسنده، این کتاب را بازنویسی نمایند و موارد یادشده را در نظر بگیرند. از طرفی نظر به علاقهمندی، پشتکار و شناختی نسبی که از این روند دارم با همکاری خانوادهی گرانارج نویسنده، حاضرم این مجموعه را افتخارانه بازنویسی، و در آینده منتشر نمایم.
ختم این نوشته را با انتخاب غزلی از بانو (سمیه رامش) که در صفحهی ۱۴۵ این کتاب مندرج است، به پایان میرسانم.
میان حسن عاشقی کمی خطر اضافه کن
به تلخکامی دلم، بیا شکر اضافه کن
اگر که میروی بیا درون ساک خالی است
هوای خواهش مرا بیا ببر اضافه کن
چه ذره ذره میکنی نهال آرزوی من
به دستهای خود بگیر و یک تبر اضافه کن
کمی مرا بکش ولی فقط فقط کمی کمی
و بعد رفتنم به خود غم سفر اضافه کن
بهـگور میروم ولی امان بودنم بده ...
و نام من به زندگی تو یک نفر اضافه کن
روح بلند استاد غلامحیدر کبیری هروی شاد، یادشان گرامی و بهشت برین جایگاه ابدیشان باد