جهان پامال خون، آزادگى در دام نيرنگ است
زمين ماتم سراى مردم مسكين و دل تنگ است
زتوفان حوادث يك دمى غافل مشو اى دل
سراسر گردش گيتى حديث شيشه و سنگ است
گذشت دوران شور مولوى و سعدى و جامى
ميان حافظ و پير مغان در خانقا جنگ است
ز خاكش در بهاران لاله وحشى برآرد سر
فضاى سينه واصف پر از گل هاى ارژنگ است
كجا رفت عاصى آن سرو بلند راه آزادى؟
تنم ماتم سراى دره و دامان سالنگ است
بياد عشقرى آن صوفى وارسته در غربت
دلم ديوانه دمبوره و آواز سارنگ است
درخت و تاك كهدامن به خاكستر فنا گرديد
سرم پرشور از گل باده هاى شعر بيرنگ است
خرابات را به خاك يك سان ز بيداد ستم كردند
هنوز آنجا بلند از كوچه آواز سرا آهنگ است
اسد روستا