افغان موج   
چه مضمون است یارب، کابل ونام گهربارش
که هرکس بشنود، ازجان ودل گردد گرفتارش
نه تنها من به نقد جان ودل اورا خریدارم
که روزی بود«صائب»هم گرفتاروخریدارش
خریدارش شد وچون بلبلی این شعرترمی خواند
«خوشا عشرتسرای کابل ودامان کهسارش»
گرفتاران بزم نازاوامروزبسیارند
چه بنویسم زحال زارمشتاقان بسیارش
زهرکس حال دل پرسیدم وتکراربشنیدم
که هریک ماتمی دارد زفرط رنج وآزارش
به چشم دردمندان همچوفردوس برین آید
سرهرسنگ کهسارش، بُن هربُته وخارش
به یاد سنگتراشی، سنگ حسرت می زنم برسر
به یادم«عشقری» می آید ودوکان نسوارش
مقام«عشقری»درشعرچون خورشید تابان است
که نسوارش نمی آرد فروازقدرومقدارش
«خلیل»و«شایق»و«بیتاب»و«قاریزاده»و«بسمل»
همه محصورکردارش، همه مفتون اشعارش
غم «بارانه» اش باران اشکم را فزون سازد
نمک پاشد به زخم سینه یاد «شوربازارش»
به گلگشت چمن هرروزمی گردم، نمی یابم
هوای«خضروپنجه شاه»، صفای«جابرانصارش»
خوش آن دوران که در«دارالامان»امن وامانی بود
کنون راحت نه دردارالامان بینی، نه«افشارش»
فریب رنگبازی های هرطالب مخورای دل
که صد مضمون خود خواهیست درهرپیچ دستارش
به این بربادی واین خانه ویرانی نمیدانم
کی خواهد کرد آبادش، کی خواهد گشت معمارش
اگرچه گفته ها درقافیه تکرارمی آید
به نام کابل زیبا، چه موزونست تکرارش
زاحوال «اسیر» خستهء کابل چه می پرسی
که این بیچاره ازعمریست محزون است و بیمارش
 
 محمدنسیم  اسیر