غزل
نوشت دوست که یاران علیل و خوار شدند
به مــــرگ آییـنه ها بسکه سوگوار شدند
بیا طــراوتِ سرخ شکـــوفه هــای سحر
که عاشقان همه رفتند و سر بدار شدند
به سایه سار همان ناژوان دلم خوش بود
ولی فسوس ! که با درد چوب دار شدند
خیام حرمــت ایلم شرر زدند ، مـــگو
چه جبهـــه ها که ز غم لوحه ِ مزار شدند
مگو حــدیث غم آلـــــود ملتـــم، بگذر
که سالهاست از این شحنه داغدار شدند
مبلغــــان نعیــــم بهشــــت را دیـــــدم
که درفسون هوس ننگ لاشخوار شدند .
محمد زرگر پور