افغان موج   

پـر پـیغـام دل را کـرده ام آهـنگ پـروازی

که گیرد بوسۀ عشق و مرادی از لب نازی

شـراب واژگان فـارسـی در جـام دل ریـزم

که مستی غـزل را سُـر کند در پردۀ سازی

نشاط نغـمه یی ازدل برون می آورد غم را

تبـسـم بشکـفـد در پـیچ و تـاب مـوج آوازی

نگاه عطـر نازی پـرکـشد بـا نـاوک مژگان

به گوش دل رسـد آوای عشق چشم غمّازی

دل پرعشق وصل ودوستی با دل شودهمدم

ندارد لطف عـشق و مهـربانی قلب ناسازی

نگاه خـامه نقـش حسـن محبوبی کشد بر دل

که رنگ جلوه ها حاجت نداردهیچ پردازی

پیام نـامـه هـایـم در دل اشـعار پـیچـیـدسـت

زهربیت وغزل خیزدهزاران شور ابرازی

محبت گرفضای عشق ودوستی راکند مملو

بـه تار مـوی محـبـوبی نیرزد هیـچ انبازی

به یار همزبان و همدل خود راز می گـویم

که در عالم نباشـد بهتر از آن یار همرازی

پسند دل بُـوَد معیار وصل و جـذبـۀ عشـّاق

هوس باچشم ظاهـر بنگرد با هر براندازی

نگاه شور نامحرم شده مشـت و یخن با دل

گریبان می درم از دست شوق دکمۀ بازی

بهای عشق در چشم تجارت قدرت پولست

ولی با دیـدۀ اخلاص یابی عشـق جانبازی

هـمـای آرزو در آســمـان دل کـنـد پـرواز

که تا جان کبوتر را کشد ازچنگ شهبازی

ز دسـت بی وفـایی ها دل آزرده می گوید

چه خواهـد شـد یارب حالت انجـامِ آغازی

رسول پویان

26/10/2019