گـرد آهِ شـعلۀ دل تـا که سـوزانم کند
پـرپـر ققنوس خـاکستر پـرافشانم کند
ذرۀ خورشیدگیرم کـرده عشق آتشین
ابر تاریکی کجـا در پـرده پنهانم کند
در سـحـر پیچیده آواز دل صبح امید
تا نـسیم صبـحـدم کاکل پـریشـانم کند
جنبش عشقیکه شوق نوجوانی میدهد
انقـلاب تـازه یی در کشـور جانـم کند
گر زروی مهربانی پا نهد برچشم دل
گویی دربزم سرود زهـره مهمانم کند
تاکه بروصل و مراد دل وفاداری کند
عشق را بن مایه و منشـور پیمانم کند
میکنم دلرا سرای امن اودرشهرعشق
تاکه لطف ومهربانی کرده پرسانم کند
عشق پاکان گربنای صلح وآزادی نهد
همدلی را سـوژۀ کـردار و ارمانم کند
ازسیه چال طبیعت سربرآرم ذره سان
شـعلۀ عشـق و محبت گـر نمایـانم کند
آنقدر خردم کند هستی به هنگام فشار
تاکه مصئون ازگزند سیل وتوفانم کند
خانۀ دل ها زجنگ طالبانی شدخراب
همتی بـایـد که از بـنـیـاد عمـرانـم کند
طالب وداعش بُـوَد ابزار دست اجنبی
نقش امریکا و پاکـستان هـراسـانم کند
انتخابات دروغین وامارت باطل است
تجربه زیرا که از هـردو گریزانم کند
مادرمیهن به گوش تان بگوید راز دل
دانش نسـل نـویـن دوبـاره درمانم کند
کین اهریمن اگر جنگ اتم را در دهد
همچـو انسان نخستین باز عریانم کند
رسول پویان
22/9/2019